نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

روایت "پراجکت سندیکیت" از بزرگترین شکست آمریکا در افغانستان

منبع
فرارو
بروزرسانی
روایت "پراجکت سندیکیت" از بزرگترین شکست آمریکا در افغانستان

فرارو/متن پيش رو در فرارو منتشر شده و بازنشر آن در آخرين خبر به معناي تاييدش نيست

پايگاه خبري "پراجکت سينديکيت" در گزارشي ضمن پرداختن به تحولات جاري در افغانستان، به جنبه‌اي جديد از شکست آمريکا و غرب در اين کشور اشاره کرده که تاکنون کمتر به آن توجه شده است. جنبه مذکور همان ناکامي کشورهاي غربي در کمک به ايجاد يک هويت ملي مشترک در افغانستان بوده است. امري که عملا افغانستانِ کنوني را چند تکه‌تر از افغانستاني کرده که آمريکا و ناتو در سال 2001 به آن حمله کردند.

پراجکت سينديکيت در اين رابطه مي نويسد: «عقب نشيني و خروج آمريکا از افغانستان، توجهات زيادي را در جهان به خود جلب کرده است. هرج و مرج، پريشاني، و ناراحتي گسترده ميان آن دسته از شهروندان و اتباع افغانستاني که توسط آمريکا رها شدند(و با آمريکا همکاري داشتند)، انتقادهاي بنياديني را از آمريکا برانگيخته است. به هيچ وجه قابل تصور نيست که 20 سال جنگ در افغانستان، کشته شدنِ ده ها هزار غيرنظامي، و هزينه‌کردِ قريب به دو تريليون دلار از سوي آمريکا در جنگ افغانستان، در نهايت نتوانسته به ايجاد و ساختِ يک افغانستان جديد ختم شود.

در اين راستا، بسياري از افراد و مولفه ها به عنوان عوامل اصلي شکست و ناکامي غرب در افغانستان مورد اشاره قرار گرفته اند. با اين حال اشاره بسيار کمي به يک مشکل اساسي در اين رابطه شده است: "غيبتِ يک هويت ملي مشترک در افغانستان و اختلافات گسترده در ائتلاف بين المللي تحت رهبري آمريکا جهت کمک به پرورش يکچنين هويتي".

به گزارش فرارو، تمامي دولت هاي جهان به درجات مختلف بر "هويت ملي مشترک" تاکيد و تکيه دارند. اين تکيه هويتي عمدتا حول مسائلي نظير موضوعات مذهبي، زباني و گويشي، و يا قومي است. به عنوان مثال، در جريان قرن نوزدهم، امپراطوري پروس، هويت قومي ژرمني را ايجاد کرد و آن را در سرتاسر قلمرو خود ترويج کرد. حتي زبان آلماني که اکنون شاهد آن هستيم قبل از تلاش پروس ها جهت ايجاد يک ملت جديد آلماني، واقعا وجود نداشت. ملت سازي در فرانسه و ايتاليا در قرون هجده و نوزدهم ميلادي نيز عينا رويه مشابهي را طي کرد.

هويت هاي ملي به صورت طبيعي تحول پيدا کرده و رشد مي کنند اما معمولا با اقدامات فعال حکومت ها با محوريتِ آموزش و پرورش عمومي تقويت مي شوند. دليل اصلي اين مساله نيز اين است که مدارس مي توانند انسان هاي جوان و تاثير پذير(به علت سن و سال کم) را از طريق آموزش دادن به آن ها بواسطه زبان، آموزش و تاريخ مشترک، پرورش دهند و يک فرهنگ مشترک را تشويق و ترويج نمايند.

در قرون هجده و نوزدهم ميلادي، رهبران آمريکا فکر مي کردند که مدارس دولتي به چالش ادغام مهاجران خارجي در فرهنگ آمريکا و ايجاد شرايطي که آن ها حسِ آمريکايي بودن کنند، کمک قابل توجهي مي کنند. در اين راستا "جورج واشنگتن" رئيس جمهور سابق آمريکا و همکارانش اينگونه استدلال مي کردند که مدارس براي ايجاد ارزش هاي مدنيِ مشترک و همچنين ايجاد وحدت در آمريکا، کاملا ضروري هستند.

با اين همه بايد توجه داشت که ايجاد يک هويت مشترک ملي، در فرآيندي زمان‌بَر اتفاق مي افتد. مدارس دولتي نياز به زمان دارند تا شکل اصلي خود را بيايند، برنامه هاي درسي نياز به زمان دارند تا توسعه پيدا کنند، و معلم‌ها نيز نياز به زمان ئدارند تا آموزش ببينند و به نحو درستي آموزش دهند. سال ها طول مي کشد تا کودکان را آموزش دهيم و آن ها را آماده به عهده گرفتن پُست هاي رهبري در جامعه کنيم. آمريکا به نسل هايي نياز داشت تا به وحدت کافي براي حل کردن اختلافات سياسي داخلي اش بدون درگيري هاي مسلحانه و خونين، دست يابد. با اين همه حتي سال ها طول کشيد تا آموزش زبان انگليسي در مدارس آمريکا به يک استاندارد رسمي تبديل شود.

هيچ کشوري در سال هاي اخير به اندازه افغانستان نياز به يک هويت مشترک ملي نداشته است. اين کشور حدودا 14 گروه قومي شناخته شده دارد که در چهار منطقه جغرافياي جداگانه زندگي مي کنند. افغانستان همچنين از 40 تا 59 زبان مادري جداگانه در اقصي نقاط اين کشور برخوردار است. اين کشور به مدت چند دهه به دليل وقوع جنگ هاي داخلي در آن از هم گسيخته شده است. در اين چهارچوب، حمله سال 2001 امريکا به اين کشور نيز عملا ايجاد فضاي اعتماد و همکاري در افغانستان را سخت تر از هر زمان ديگري نيز کرده است.

وقتي آمريکا و ناتو تصميمِ خود مبني بر خروج از افغانستان را عملياتي کردند، عملا هيچ مولفه اي مبني بر ايجاد يک هويت مشترک ملي در افغانستان ايجاد نشده بود. تحولات و بحران هاي کنوني افغانستان به وضوح نشان مي‌دهند که مولفه هاي قوميتي و زباني در اين کشور که خود موجب شکاف هاي سياسي در آن شده اند، به همان اندازه 20 سال قبل که آمريکا به افغانستان حمله کرد، همچنان قوي و قدرتمند هستند.

اگرچه آمريکا سرمايه گذاري زيادي در افزايش سطح آموزش عمومي در افغانستان انجام داد، با اين حال اين کشور مدارس افغانستان را خالي از هرگونه برنامه درسي مشترک رها کرد. از سويي باتوجه به اينکه افغانستان دو زبان رسمي يعني "دَري" و "پشتو" دارد، رسانه هاي افغان نيز به هر دو زبان اقدام به اطلاع رساني مي کنند، با اين همه هنوز بسياري از مردم افغانستان صرفا به يک زبان و يا حتي هيچکدام از آن ها تسلطي ندارند.

آمريکا و متحدان غربي آن به جايِ ترويج يک هويت ملي مشترک، صرفا سعي کردند به گونه اي رفتار کنند که متهم به عدم حساسيت فرهنگي در افغانستان نشوند. بايد توجه داشت که هويت هاي ملي نبايد به صورت تبعيض‌آميز و يا با زور و اجبار ساخته شوند. کشورهاي اروپايي نظير سوئيس نشان داده اند که ايجاد يک هويت ملي مشترک با وجود چند زبان مختلف در يک کشور، امري شدني و ممکن است. رمز اصلي تحقق اين مساله نيز اين است که به کودکان، چند زبان را آموزش دهيم تا زبان خود، به عاملي جهت تفرقه در قالب يک هويت ملي مشترک تبديل نشود. به نحو مشابهي تاريخ مشترک يک کشور مي تواند دربرگيرنده تمامي انسان هايي باشد که در آن زندگي کرده اند(دربرگيرنده افراد و قوميت و گويش هاي مختلف).

با اين همه بايد توجه داشت که اساسا ايجاد يک نظام آموزشي که بتواند دستورکار فرهنگي و آموزشي لازم براي ايجاد يک ملت را به پيش برد، امري کاملا زمان‌بَر است. از سويي نبايد انتظار داشت که نظام آموزشي يک کشور بتواند زودتر از 40 سال در ايجاد يک هويت ملي مشترک در يک کشور موفق باشد.

درست به همين دليل است که بايد گفت 20 سال براي يک جنگ بسيار طولاني است اما براي ايجاد يک هويت‌مليِ باثبات خيلي کوتاه است. از اين رو چندان شگفت انگيز نيست که شاهديم غرب در ايجاد يکچنين هويت ملي در افغانستان شکست خورد زيرا هيچگاه مايل نبوده تا به شيوه اي معنادار يک هويت ملي را در افغانستان ايجاد کند. از اين رو، هر زمان که آمريکا بناي خروج از افغانستان داشت، در پشت سرِ خود جامعه اي را برجا مي گذاشت که کاملا چند تکه است و صرفا دو انتخاب دارد: يا حکومتي که در آن طيف ها و گروه هاي مختلف نماينده داشته باشند و يا جنگ هاي داخلي خونين و زيانبار براي ملت افغانستان».

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar