ایران گرفتار باتلاق نشود؛ طالبان افول بیشتری میکنند
آرمان ملي/متن پيش رو در آرمان ملي منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
هنوز امور در همسايگي شرقي ايران شرايطي بيثبات دارند و حتي نميتوان گفت اوضاع رو به بهبود ميرود. از جنگها که بگذريم، شاهد اقداماتي در سطح ولايتهاي با مردم عادي غيرپشتون مواجه هستيم که از شهر و خانه خود توسط طالبان رانده ميشوند و از سوي ديگر همچنان هزاران آواره در نقاط مختلف افغانستان در پارکها و چادرها مستقر هستند. اما در ميان طالبان نيز گويا شادي و سرور پيروزي تمام شده است و درگيريها بالا گرفته. گفته ميشود در نتيجه همين اختلافات با شبکه تندرو حقاني بوده است که ملا برادر به قندهار رفته و حالا حتي شايد مساله به ورود رهبر طالبان نياز داشته باشد. در اين روزها افغانستان و طالبان براي رسيدن به امنيتي که به دنبال آن است راه طولاني با مشکلات بسيار در پيش دارد و به نظر ميرسد هر روز چيزي بر اين مشکلات افزوده ميشوند. در رابطه با آينده اين اختلافات و تاثيرات آنها در روزهاي آينده افغانستان «آرمان ملي» به گفتوگو با حشمتا... فلاحت پيشه، تحليلگر مسائل بينالملل، پرداخته است که در ادامه ميخوانيد.
در روزهاي اخيــر اختلافات ميان جناحهاي مختلف طالبان سبب درگيري آشکار در ميان آنها شده است. در نتيجه اين مشکلات درونطالباني انتظار ايجاد چه مسائلي را در ميان طالبان و اقدامات آينده آنها ميتوان داشت؟
واقعيت اين است که انسانها همواره به ذات خود باز ميگردند، در سياست نيز انسانها از بنيادهاي فکري خود جدا و حتي دور نميشوند. بنيادهاي فکري طالبان، که در 2500 مدرسه ديني و پرورش تروريست در مرزهاي افغانستان و پاکستان پرورش يافته، جهتگيريهاي خاصي بر حسب محل ماموريت و آرمانهايشان، که براي خود تعريف کردهاند، دارد. جرياناتي نيز در ميان آنها وجود دارد، يکي از اين جريانات در ارتباط با کشورهايي چون قطر، پاکستان و عربستان است و به اين دليل که بايد منافع کشورهاي حامي خود را تامين کنند، سعي کردهاند در قالب ديپلماتيک عمل نمايند و حالا ميبينيم که مواضع نرمي را مطرح ميکنند. اما جريانات ديگري مثل جريان حقاني نيز وجود دارند که اساسا پرورش آنها ساختار شکنانه است و اعتقاد آنها بر اين است که با يک دنياي کفر مواجه هستند و در نهايت سربازان آنها زماني رستگار ميشوند که در جنگ با اين دنياي کفر به شهادت برسند. رويکرد آنها در عمل نيز، جنگ تروريستي، اقدامات انتحاري و مقابله با هرگونه امري است که در نظر آنها مظهر غربگرايي باشد. به طور طبيعي چنين گروهي بيش از همه در خدمت اقدامات ايذايي دستگاههاي اطلاعاتي قرار ميگيرد. من در گذشته نيز اين واقعيت را پيشبيني کردهام که يک جريان ساختارشکن از دل طالبان برخواهد خواست، جرياني که آرمانهاي خود را به مصلحتهاي حاميان طالبان بند نميکنند و سعي خواهند کرد که در دل دولت مقام و موقعيتي پيدا کنند. آنها کساني هستند که سالها در زندانهاي آمريکا بودند، شکنجه شدهاند و سالها آموزش تروريستي ديدهاند. همچنين طبيعتا با چند موضعي که سخنگوي طالبان اتخاذ ميکند نميتوانيم انتظار تعديل مواضع آنها را داشته باشيم. در آينده حرکتهايي چون حمله به زنان، حمله به فرقهها و مذاهب غيرطالباني و حمله به خارجيان در دل طالبان شکل ميگيرد و بروز خواهد کرد. دولت طالبان نيز در برابر چنين اقداماتي يا نميخواهند يا نميتواند واکنش نشان دهد و خواهيم شنيد که خود طالبان ميگويد گروههاي خودسر دست به چنين اقداماتي زدهاند. لذا به نظر من نه تنها طالبان چند مرحله از شکلگيري يک دولت مستقر بسيار دور است بلکه حتي با شکلگيري يک گروه متمرکز که قدرت را قبضه کند نيز فاصله بسيار دارد چون تمرکز آنها به هم خواهد خورد. اعتقاد من بر اين است که جمهوري اسلامي ايران در کنار چنين کشوري بايد علاوه بر برقراري و حفظ امنيت مرزهاي خود به گونهاي عمل کند که مسير تحولات افغانستان به سمت تروريستي شدن بيشتر اين کشور نرود، گرچه من خود مخالف هرگونه اقدام يک جانبه در افغانستان هستم و معتقد هستم ايران بايد در قالب يک ساز و کار بينالمللي کمک کند تحولات اخير منجر به بدتر شدن اوضاع اين کشور همسايه نشوند.
برخي باور دارند ايران و ديگر کشـــورها در سطح بينالمللي بايد از افراد و جريانات اصلاحطلب در طالبان حمايت کند و سبب قدرت گرفتن آنها در افغانستان براي بهبود شرايط اين کشور و روابط بينالمللي شود. آيا باور داريد چنين امکاني وجود داشته باشد؟
باور ندارم جريان اصلاحطلبي در داخل طالبان شکل گرفته است اما معتقدم جريان مصلحتطلبي در دل آن وجود دارد که بيشتر ناشي از تبيينات اخير ديپلماتيک طالبان تحت تاثير مناسبات آنها با کشورهاي حامي آنهاست. تنها رفتاري که من اعتقاد دارم ايران در شرايط کنوني بايد انجام دهد اين است که در قالب منافع و امنيت، افغانستان طالباني را نه به عنوان يک کشور مستقر بلکه فعلا به عنوان يک کشور در حال انتقال سخت و توام با وخامت اوضاع ببيند. اما در ساير مسائل سرمايهگذاري کردن حتي در بخشي از طالبان منجر ميشود که اگر بخشهاي جدا شدهاي شکل گيرد، ايران گرفتار اقدامات ايذايي ديگر گروهها شود. باور دارم شرايط کنوني به گونهاي است که ميتوان گفت از خير تا شر افغانستان، ايران نبايد خود را گرفتار تحولات اين کشور کند.
بنابر ويژگيهايي که برشمــرديــد آيا طالبان را قدرتي موقت در افغانستان ميدانيد؟
طالبان بر اساس يک شرايط ايجابي و اثباتي شکل نگرفته و به همين دليل است که حتي دوران قدرت موقت نيز براي آن قابل تعريف نيست. من معتقد هستم طالبان بر بنياد فساد و بيکفايتي دولت گذشته و در عين حال بر بنياد شکست يک راهبرد خارجي، دولت ملت سازي آمريکا در افغانستان، شکل گرفته است. طالبان در دوره اول خود با يک دوران تصفيه داخلي مواجه خواهـــد شد که اين تصفيههاي همزمان خواهد شد با ناکارآمــدي در مديريت جامعه، افزايش نارضايتيها و به ويژه افـــول اقتصادي افغانستان تحريم شده. اينها همه شرايطي هستند که باعث خواهند شــد در آينــده روز به روز افغانستان را از شرايط مستقر دورتر ببينيم.
اگر نگاه را از طالبان برداريم، در مقياسي بزرگتر مشکلات بيشتري براي طالبان وجــود دارند و در داخل افغانستان مقاومتهايي بـه جز مقاومت پنجشير در حـال شکلگيري است. فارغ از ناکارآمديهاي طالبان، اين مقاومتها بر طالبان و آينده افغانستان چه تاثيري خواهند داشت؟
همواره شرايط اقليمي، فرهنگي و جغرافياي سياسي افغانستان براي جنگهاي چريکي آماده بوده است و چنين مقاومتهايي در قالب جنگهايي چريکي در افغانستان شکل ميگيرند و اگر طالبان در کوتاه مدت قادر نباشد نظم مستقري را شکل دهد تا شناسايي بينالمللي به دنبال داشته باشد، روز به روز به دليل بروز رفتارهاي زير نقاب مانده طالبان از اين شناسايي دورتر خواهد شد و گروههاي مقاومت، حاميان خارجي خواهند يافت، در نتيجه باز هم افغانستان، مثل افغانستان گذشته خواهد شد. شبيه به افغانستاني که هميشه شاهد هستيم و گرفتار جنگهاي مختلف داخلي است. در واقع راه حل افغانستان بازگشت به شرايطي است که بار ديگر در آن همگان بتوانند حضور خود را در دولتي فراگير حس کنند و براي دفاع از حقوق خود نمايندهاي داشته باشند و امکان دموکراسي نوين در افغانستان شکل بگيرد. اما همچنان افغانستان از چنين حالتي بسيار دور است.
عدهاي مانــدن افغــانستان در جنگ را ناشي از سياستهاي بينالمللي براي استفاده از منابع و منافع در اين کشور ميدانند و عدهاي باور دارند اين وضعيت فرهنگي و جغرافياي افغانستان است که سبب اين تنازعات دائمي است. شما علت اين «افغانستان ماندن افغانستان» را چه ميدانيد؟
جنگ دائمي در افغانستان در درجه اول ريشه در عدم سازش مردم اين کشور با يکديگر دارد که هيچگاه نميتوانند با هم کار کنند. دليل دوم نيز اين است که کشورهاي خارجي هيچگاه به دنبال يک نظم فراگير نيستند و هر يک منافع خود را در فضاي بکر افغانستان دنبال ميکنند و حتي در گذشته نيز دولتهاي برخاسته از دل افغانستان موفق نبودهاند چه برسد به طالبان، به عنوان يک عامل بيروني که عمدتا از پاکستان دستور ميگيرد. عوامل خارجي چون کشورهاي ديگر نيز در حال حاضر پس از شکست آمريکا به جاي کمک به شکل گرفتن شرايطي مستقر، به دو دسته تقسيم شدهاند؛ يک دسته تلاش ميکنند به طالبان يک نظم پاکستاني بدهند و يا نظم طالباني سال 1373 را احيا کنند و عدهاي هم هستند که فعلا تحقير آمريکا را فرياد ميزنند اما در اين ميان براي کمک به افغانستان هنوز ساز و کار منطقهاي و بينالمللي شکل نگرفته.
در ميان مسائل جاري بين طالبان و مقاومتهاي مختلف و حمايتهاي خارجي که ممکن است به سوي هر يک از اين طرفين برود، احمد مسعود کجا قرار دارد؟
باور دارم اگر قيام احمد مسعود 6 ماه ديگر آغاز ميشد، امکان نتيجه دادن آن بسيار بيشتر ميبود. در شرايطي که دنيا دچار رعب نسبت به طالبان بود اين قيام با سرکوب طالبان مواجه شد، گرچه همچنان باقي است و خاموش نشده است. اما به نظر ميرسد افغانستان امروز يک افغانستان خسته از جنگ است و به دنبال ساز و کاري هستند تا حداقلهاي امنيتي و معيشتي برايشان فراهم شود. در چنين شرايطي امکان سربازگيري براي حتي گروههاي ضدطالبان هم کم ميشود اما واقعيت اين است که طالبان بيش از آنکه به خاطر مقاومت ديگر طرفها با شکست مواجه شود، به دليل رفتارهاي افشا شده خودش که از زير نقاب خارج شدهاند و به مرور خارج خواهند شد دچار افول خواهد شد.
در اين منطقه هر کشور مانند چين، روسيه يا آمريکا به دنبال منافع خاص خود است و در برخي موارد حتي اين منافع در تقابل با يکديگر قرار دارد و يکي قطعا در اين ميدان بازنده خواهد بود. در ميان اين سياستها و کشورها کدام يک احتمال بيشتري براي شکست دارد؟
هيچگاه تاريخ تکرار نخواهد کرد که 135 ميليارد دلار تسهيلات و کمک به افغانستان توسط جامعه جهاني داده شود. اين کمک به گونهاي بزرگ بود که حتي ميتوان گفت در طول تاريخ، چنين کمکي به کشورهاي منطقه شبه قاره و آسيا بيسابقه بوده است. اما بار اين تسهيلات به دليل فساد سياستمداران در افغانستان و چالش قدرتي که کماکان نيز وجود دارد، توسط هيچ دولتي به دوش کشيده نشد. در آينده نيز چنين اجماعي شکل نميگيرد و افغانها حتما دچار اشتباه هستند اگر به دنبال اين باشند که برنامهاي خارج از کشور آنها را نجات دهد. تحولات افغانستان، راهکارهاي افغاني را ميطلبد و کشورهاي خارجي اگر تنها مانع سازي نکنند، کمک بسياري به افغانها و افغانستان کردهاند اما از اين مسير نيز دور هستند. در حال حاضر هر راهحل مسالمتآميزي با اسلحه طالبان مواجه خواهد شد و اين دوران دردناکي است که جامعه جهاني بايد در افغانستان نظاره کند تا اينکه خود طالبان واقعيت خود را نشان دهد و بعد از آن گروههاي تروريستي که در کنار طالبان با ارتباط با شبکههايي مثل شبکه حقاني شکل ميگيرند و القاعدهاي که زنده خواهد شد و ديگر گروههاي تروريستي، جامعه جهاني را با هزينه بسيار بيشتري که روي دست خود گذاشته است مواجه خواهند کرد. در آن زمان است که نقش بازيگراني مثل ايران بار ديگر پررنگ خواهد شد.