ایجاد ثبات در افغانستانِ طالبان آرزویی محال است

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محمدحسین بنیاسدی/ طالبان با گذشت حدود سه ماه از زمان قدرتگیری، به منظور کسب شناسایی از جامعه جهانی چهره واقعی خود را در لفافهای از عدم خشونت پنهان کرده است. ظاهرا گروههای همسو و همفکر طالبان از جمله داعش نیز با خویشتنداری و اجتناب از خشونت و ایجاد هراس، در انتظار شناسایی امارت طالبان هستند تا در قلمرو این امارت، برنامهها و نقشههای مدنظر خود را محقق سازد. شناسایی طالبان مهمترین اهرم در دست جامعه جهانی برای تعدیل رفتار طالبان است، چنانچه طالبان به آسانی و بدون پایبندی به حکومت فراگیر و رعایت حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی توسط جامعه جهانی به رسمیت شناخته شود، چهره واقعی خود را آشکار خواهد کرد . گرچه برخی کشورها به دنبال فراهم کردن مقدمه شناسایی طالبان هستند و برخی کشورها با اعزام هیاتهای رسمی به این شناسایی Defacto عملا اعتراف کردهاند . ظاهرا طالبان نسبت به شناسایی از سوی دو همسایه بزرگ خود (ایران و پاکستان) خوشبین و خاطرجمع است .ایران تاکنون چند هیات رسمی را برای تعامل با طالبان به کابل اعزام کرده و نمایندگیهای خود را همچنان فعال نگه داشته است که این اقدام باعث دلگرمی طالبان شده و آن را شناسایی تلویحی امارت خود پنداشته است . طالبان یک گروه یکپارچه و متمرکز نیست، بلکه طیفهای مختلف فکری را در خود جای داده است.گرچه برخی بر این عقیدهاند که طالبان با تفکر ملی- افغانی به ویژه قوم پشتون، قلمرو خود را خاک افغانستان میداند، از طرف دیگر گروههای تندرو دیگری از جمله داعش خراسان و دیگر گروههای جهانوطن استراتژی خود را، فراتر از خاک افغانستان و ایدئولوژی تند و افراطی خود را در تقابل با دیگر مذاهب متمرکز کردهاند. با به رسمیت شناخته شدن افغانستان و فراهم شدن حضور نیروهای افراطی جهانوطن در افغانستان و محکم شدن پای آنها اولا کار جذب نیرو برای آنها آسان میشود، ثانیا زمینه برای کشورهای منطقه یا فرامنطقه جهت تحریک و ترغیب آنان با ارایه کمکهای مالی و لجستیک فراهم میشود که در این صورت افغانستان به ملجأ و پناهگاهی برای تروریسم و در نهایت جهنمی برای منطقه و جهان تبدیل میشود. گرچه کشورهای مختلف جهان میتوانند نسبت به شناسایی هر کشوری اقدام کنند ولی خشونت و طبیعت خشن و ضد مدنی طالبان ایجاب میکند که کشورهای جهان با دخالت سازمان ملل شناسایی طالبان را در قبال تضمین رعایت حقوق بشر و حکومت فرا گیر منوط و مشروط کنند. در افغانستان تشکیل گروه جهادی کار بسیار آسانی است به ویژه اگر مستمسک ایدئولوژیک و منابع مالی هم داشته باشد. دو کشوری که از تحکیم قدرت طالبان در معرض آسیب عمده قرار میگیرند یکی پاکستان در تضاد با عنصر ملیگرایی افغانی و دیگری ایران با عنصر ایدئولوژیکش محسوب میشوند و لذا هوشیاری ویژه دو کشور برای مدیریت رابطه با افغانستان را میطلبد.
تنش برای طالبان مثل آب برای ماهی ضروری است، لذا این امید که افغانستان طالبان، به جزیره آرامش و ثبات تبدیل شود تکیه به باد است و نزدیک به محال.
و در عوض تبدیل به مامنی برای اعمال نفوذ بازیگران داخلی، دولتی یا غیردولتی منطقهای و فرامنطقهای بیش از حد امکان است.
هنوز که ماه عسل با طالبان تازگی خود را از دست نداده شاهد درگیریهای مرزی با طالبان هستیم، بیگمان طالبان در صورت لزوم از بین افغانهای مقیم ایران یارگیری کرده و با اعمال نفوذ، از آنها به عنوان اهرم فشار استفاده خواهد کرد. نباید از نظر دور داریم که ازدواج مصلحتی و دوران ماه عسل آمد و شد از سر نیاز و احساس و بدون عمق همیشه آسیبپذیر است و به قول مولانا: عشقهای کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود.
طالبان کینهجو هرگز خصومت خود نسبت به ایران و حمایت از نیروهای ائتلاف شمال در هماهنگی با امریکا را از یاد نمیبرد، اکنون نیز اقامت چهرههایی چون اسماعیل خان و غیره در ایران را از نظر دور نمیدارد و تنها نیاز زمان است که آنان را به سکوت و اغماض وادار کرده است .روابط ایران و افغانستان به نحو آسیبپذیری تعریف شده که زمینه تنش و درگیری از نوع آبی، خاکی، قومی، سیاسی، مواد مخدر، قاچاق انسان، تاریخی و ایدئولوژیک بر آن سایه افکنده و با کوچکترین بهانه قابل اشتعال است.
در طول تاریخ ایران دچار مشکلات داخلی، پیوسته مطمح نظر همسایگان خود بوده و در گذشته نیز کشورهای همسایه از ضعف دولت مرکزی استفاده بهینه کردهاند که خفتبارترین آن را اشغال اصفهان توسط محمد افغان میتوان ذکر کرد.
به نظر میرسد ایران در برهه حساسی از تاریخ خود به سر میبرد، منافع ملی ایجاب میکند که دولتمردان دغدغههای عمده کشور را مدیریت و مرتفع و اقدامات لازم را جهت ایجاد همبستگی و وحدت بین دولت و ملت و ترمیم شکاف موجود معمول کنند تا در سایه آن ایران جایگاه واقعی خود را باز یابد.
در این برهه از زمان بزرگترین دغدغههای موجود در کشور را میتوان به ۵ حوزه ذیل تقسیمکرد:
۱- شکاف بیاعتمادی بین ملت و دولت
۲- شکاف و تبعیض بین مرکز و پیرامون
۳- مشکل معیشت مردم و احساس یأس و عقبافتادگی
۴- نادیده گرفتن هویت و غرور ملی
۵- سنگین کردن تعهدات کشور نسبت به امکانات برونمرزی و منطقهای
مقطع حساس کنونی برای ایران ایجاب میکند که وزارت خارجه با استفاده از دیپلماتهای مجرب شاغل و بازنشسته، در تعامل با دیگر نهادها مدیریت ساز و کاری حساب شده در قبال رابطه با افغانستان تعریف و آن را به صورت مداوم و مستمر پایش کند. رها کردن و نادیده گرفتن زمینه آسیبپذیری بین دوکشور خلاف منافع ملی است و تاریخ هرگز ما را نخواهد بخشید.