مطهرنیا در گفت و گو با «خبرآنلاین»: اسرائیل دیگر متحد کلیدی آمریکا نیست
خبرآنلاين
بروزرسانی
خبرآنلاين/ مصاحبه پيش رو در خبرآنلاين منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر الزاما به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
سياستهاي آمريکا به ويژه در خصوص منطقه خاورميانه تفاوتهاي قابل تأملي را مشاهده کرده است. رفتار با اسرائيل ديگر مانند سابق نيست و نميتوان منکر اين حقيقت شد که اختلاف ديدگاههاي واشينگتن و تلآويو بالا گرفته است. فيليپ گوردون مسئول هماهنگکننده سياستهاي خاورميانهاي آمريکا در کنفرانس صلح هاآرتص از نبود عزم حقيقي اسرائيل براي صلح با فلسطينيان ابراز تأسف کرد. حقيقتي که پيشتر کمتر از سوي يک مقام آمريکايي به اين صراحت بيان شده بود. دکتر مهدي مطهرنيا معتقد است اسرائيل ديگر متحد کليدي آمريکا نيست و تفاوت نظر ميان کاخ سفيد و واشنگتن بيش از اين نيز خواهد شد. در ادامه مشروح گفتگوي خبرآنلاين با اين استاد دانشگاه و تحليلگر مسائل بينالملل را ميخوانيد:
آقاي گوردون هماهنگکننده سياستهاي آمريکا در خاورميانه در کنفرانس صلح هاآرتص سخنان غيرمنتظرهاي را بر زبان آورد و از مقامات اسرائيل براي عدم وجود عزم جدي براي صلح با فلسطينيان انتقاد کرد. آيا سياستهاي آمريکا در قبال متحد قديمياش تغيير کرده است؟
رويکرد انتقادي نسبت به اسرائيل در چند سال اخير در ميان دولتمردان و نظريهپردازان غربي افزايش يافته است. اين رويکرد در دهه 70 و 80 ميلادي کليد خورد و در افکار عمومي مردم آمريکا و در لايههايي از آن مطرح شد. اما در چندساله اخير بر اساس نگرشهاي آينده انديشانه استراتژيست هاي آمريکا در اقصي نقاط جهان به ويژه در خصوص نقش آمريکا در خاورميانه در شکلگيري اين آينده و باز تعريف جايگاه اسرائيل، نمود عيني تري يافته است. من حدود نيم دهه پيش بر اين نکته تاکيد داشتم که اسرائيل قرن 21 ميلادي به هيچوجه جايگاه اسرائيل در قرن بيستم را نخواهد داشت. اسرائيل ديگر يک متحد حياتي براي آمريکا نيست و ميتوان گفت جز متحدان کليدي آمريکا قرار ميگيرد و در صورت عدم هماهنگي با سياستهاي خاورميانهاي آمريکا حتي جمهوري خواهان نيز در آينده همراهي آمريکا با اين رژيم را تأييد نخواهند کرد. از اين روست که استراتژيست کارکشتهاي مانند کيسينجر به درستي پيشبيني ميکند که ممکن است در 10 سال آينده اسرائيلي در نقشه وجود نداشته باشد، چرا که اسرائيل، بدون همياري و همکاري آمريکا و ديگر قدرتهاي جهاني همسو با اين کشور توانايي ماندن نخواهد داشت. شعار اوباما در سال 2008 و ورود به کاخ سفيد شعار تغيير يا دگرگوني بوده است.
اما واقعا تغيير سياست هاي اينچنين کليدي در آمريکا شدني است؟
اوباما بر اين باور است اگر نميتوان ساختار قدرت را در آمريکا بر هم زند، ميتوان تغييراتي در اهم سياستها ايجاد کرد. هرچند اساساً قرار هم نبوده است انقلابي در ساختار قدرت در آمريکا ايجاد شود. اما بايد اذعان داشت که باراک اوباما توانسته است سياست خارجي آمريکا را از نگرشهاي راديکالي خشونت محور به سياستهاي دموکراتيک ديپلماتيک محور منتقل کند. از همين رو بايد بگوييم که پس از روي کار آمدن اوباماست که دوران طلايي روابط آمريکا و اسرائيل پايان مييابد و به يک دوران واقعگرايي مصلحت محورانه استراتژيک وارد ميشود. آمريکا از اسرائيل خواهان هماهنگي با سياستهاي خود است و با وجود لابيهاي بسيار قدرتمند اسرائيل در آمريکا، امروز شاهد اين واقعيت هستيم که سياستهاي واشينگتن با تلآويو کاملاً همخوان نيست و اصولا لابي ها هم نميتوانند خواهان هماهنگي 100 درصدي سياستهاي واشينگتن با تل آوي باشد. البته اين به اين معنا نيست که آمريکا اسرائيل را کنار مي زند يا اسرائيل نفوذي در آمريکا ندارد اما بايد پذيرفت که در قياس با گذشته آمريکا خواهان هماهنگي تلآويو با واشينگتن است. بايد عنايت داشت که امروز اين صهيونيست هاي نيويورک نشين هستند که تلآويو را مديريت مي کنند فلذا بايد بر اين نکته تاکيد کنم که در آينده بيش از اين تقابل و تضاد ميان سياستهاي واشينگتن و تلآويو مشاهده خواهد شد.
اسرائيل و صهيونيست ها چه واکنشي نشان خواهند داد؟
اين تقابل و تضاد در ميان صهيونيست ها هم پررنگ خواهد شد، چرا که صهيونيست هاي نيويورک نشين به دنبال منافع اقتصادي هستند و صهيونيست هاي تلآويو نشين در پي منافع ايدئولوژيک و نظامي. در نتيجه اين تقابل منافع باعث ميشود تا به مرور زمان شاهد افزايش مواضع اينچنيني باشيم.
سفير آمريکا هم از بحرين اخراج شده است، اين در حالي است که دولت آمريکا از سياستهاي دولت بحرين حمايت ميکرد، آيا اين اتفاق هم در چارچوب تغيير سياستهاي کاخ سفيد ميگنجد؟
دکترين نهم امنيتي آمريکا بعد از دکترين پيشدستي، دکترين گسترش دمکراسي با مدل آمريکايي در خاورميانه است. سياستمداران آمريکايي طي سالهاي اخير تلاش کرده اند با گسترش دمکراسي و پيادهسازي مدل آمريکايي در خاورميانه راه چاره معقولانه اي براي کنترل بحران هاي خاورميانه بيابند تا در پرتو آن بتوانند دکترين آينده انديشه دمکراسي جهاني را پي بگيرند. لذا ما شاهد آن هستيم که سفير آمريکا با نماينده مخالفان بحرين ارتباط برقرار ميکند و اين مسئله ميتواند زمينهساز ايجاد فضاي مثبت در اين منطقه حساس جغرافيايي باشد
سياستهاي آمريکا در عراق هم در تضاد با رفتارهاي اسرائيل تعريف ميشود. در حالي که واشينگتن از ادامه حکومت دولت مرکزي قدرتمند سخن به ميان ميآورد، تلآويو يکي از حاميان اصلي تجزيه عراق و تشکيل دولت مستقل کردي است. سياستهاي کاخ سفيد در قبال بحران عراق را چگونه تفسير ميکنيد؟
آنچه در عراق رخ ميدهد تلاش آمريکا براي مديريت ناامني براي گذار از وضعيت بيثبات کنوني به يک خاورميانه دموکراتيک با الگوي آمريکايي است، الگويي که البته در طرح خاورميانه بزرگ کليد خورد. بايد اشارهکنم که آمريکا در عراق به دنبال ايجاد توازن ضعيف منطقهاي است، تا مدل هايي مانند اسلام سياسي در تهران به عنوان الگوهاي آينده دمکراسي سياسي در خاورميانه توان نفس کشيدن نداشته باشند. بايد عنايت داشت که داعش باز تعريف ايدئولوژيک و سياسي مفهومي است که رسالتش محدودسازي نقش و نفوذ جمهوري اسلامي ايران در منطقه است. ايران بايد در اين مفهوم ورود پيدا کند و اجازه ندهد صحنه گردانان به هدف خود برسند. در صورت عدم ورود ميتوان انتظار داشت تو تعريف ايدئولوژيک با ساز و کارهاي مختلف تحت عنوان شيعه و سني بروز و ظهور مييابند و اين مسئله ميتواند موجب پيادهسازي توازن قدرت جديدي در منطقه بشود.