معنا کردنِ همبستگی با زنان افغانستان
پیام ما/متن پیش رو در پیام ما منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
شیما وزوایی| رسانههای افغانستانی را بعد از منع تحصیل زنان در دانشگاه میخوانم. هشت صبح نوشته «کشورهای مسئول عهدشکنی کردهاند»، زنتایمز مینویسد «زنان افغانستان دلیل دارند که احساس کنند جهان تنهایشان گذاشته»، و رخشانه از صدای بلند اعتراض برای «تحصیل، کار، آزادی» نوشته است. تلفنم مدام زنگ میخورد و فعالان مدنی و دانشگاهیان ایرانی و افغانستانی میپرسند «چه کار میتوانیم بکنیم؟»، «جلسه بگذاریم؟ با دانشگاهها حرف بزنیم؟»، «با آموزش آنلاین میتوانیم به زنان مدرک بدهیم؟» در سرِ من اما تنها یک کلمه میچرخد: همبستگی، همبستگی، همبستگی.
چه کسی و چه زمانی زنان افغانستان را رها کرد؟
بعد از قدرتگیری طالبان افغانستان برای مدت کوتاهی هرچند با فرکانس بالا در شبکههای اجتماعی و رسانههای جهانی ترند شد و خیلی زود جای خود را به خبر(های) بعدی داد. انگار خبرها و توجه جهانیان را هم یک شَبه سوارِ همان هواپیمای نظامی کرده و از افغانستان خارج کردند. حالا گزارش جدید سازمان ملل درباره وضعیت زنان افغانستان از تعطیلی و قطع بودجه ۷۷ درصد سازمانهای جامعه مدنی کشور، جلوگیری از ورود ۸۰ درصد دختران به دبیرستان، دسترسی تنها ۱۰ درصد زنان به معیشت و افزایش میل خودکشی میان آنها، بیکاری ۸۴ درصد خبرنگاران زن، و ممنوعیت کار ۱۵۰۰ وکیل مدافع زن توانمند که میتوانستند در شرایطی متفاوت در برابر سرکوب و فشار طالبان برای حذفِ زنان از جامعه افغانستان مقاومت کنند و بایستند حکایت دارد. بله جهان زنان افغانستان را رها کرد اما کِی؟ وقتی بعد از هرکدام از تصمیمات طالبان ابراز غافلگیری و «خلف وعده طالبان» میکرد؟ وقتی در قطر «مذاکرات صلح» برگزار میکرد؟ وقتی عاملیت زنان را نادیده میگرفت و جامعه ان.جی.اویی میساخت؟ جالب است اشاره کنیم از آنهمه ان.جی.او مدافع حقوق زنان در افغانستان تنها برخی از سازمانهای غولپیکر بینالمللی باقی ماندهاند و به گفته ماری اکرمی مدیرعامل «شبکه زنان افغانستان» حامیان بینالمللی نمیخواهند کمکهایشان را «هدر» بدهند. از همین کمکها هم تقریبا هیچ حمایتی مالی، حقوقی و انسانی به نهادهای محلی که توسط زنان افغانستانی مدیریت میشدند نمیرسد. بگذریم. اما کِی؟ وقتی کشورهای دیگر از ایران گرفته تا ترکیه و آلمان مهاجرین زنِ افغانستانی را در سلسله مراتب جنسیتی فرودست مینگاشتند، جدی نمیگرفتند و از حقوقشان محروم میکردند؟ یا وقتی در سال ۲۰۰۱ آمریکا و متحدانش حقوق زنان افغانستان را بهانه و ابزاری برای مداخله نظامی کردند؟
حقیقت این است که تمام «یک شبههای هولناکِ» افغانستان در یک شب اتفاق نیفتادند و زنان افغانستانی در تمام این سالها از ستم متقاطع و چندسطحی که بر آنها میرود آگاه بودند و در برابر آن مقاومت کردند. گاه اما ماشین قدرت و جنگ و همدستی زورمندان پایش را بر گلو و سینه آنها گذاشته و این صدا را در غیاب همبستگی منطقهای و جهانی خفه کردهاست.
از آن «اقدام جهانی» خبری نیست، همبستگی چاره است
اما همیشه پرسید چه باید کرد؟ این پرسش را بیشتر ما زنانِ ایران باید از خود بپرسیم. دوستی افغانستانی دارم که سالها فعال مدنی بوده و این روزها از بدِ روزگار به ایران پناه آورده است. به شوخی میگفت: «لااقل شوروی طوری دانشگاه و پل ساخت که بعد از خودشان هم مانده است. این آمریکا حتی آسفالتها را هم طوری ساخته که وقتی جمع کردند بروند پشت سرشان خراب شود!»
واقعیت این است که از «آن اقدام جهانی» که فریادش زده میشود و ضرورتش در پستهای اینستاگرامی نهادهای بینالمللی تاکید میشود خبری نیست. چند زن را میتوان در خارج بورسیه کرد؟ چند مدرک آنلاین از دانشگاهها میتوان صادر کرد؟ چند درصد این مدرکها به کار شایسته برای زنان افغانستانی منجر خواهند شد؟ چند ان.جی.او تازه (اگر حتی ممکن باشد) باید به افغانستان بروند؟ زنان افغانستانی امروز برای «حقِ تحصیل» خود فریاد میزنند. حق آنچه است که دارای تضمین دائمی است و شامل تکتک افراد جامعه (برای زنان افغانستانی که چه در کشورشان باشند، چه در (باز هم بگویم کشورشان) ایران، و چه هرجای دنیا) میشود. فراموش نکنیم که زنان افغانستان در تمامی بزنگاههای مهم اجتماعی در چند سال اخیر همراه زنانِ ایران بودهاند – از مبارزه با خشونت خانگی و جنسیتی گرفته تا تلاش برای بازپسگیری زیست اجتماعی، اقتصادی، سیاسی. این بار ما و تمامی نهادهای جامعه مدنی ایران – از تشکلها گرفته تا دانشگاهها و نهادهای فرهنگی – نباید «صدای زنان افغانستان» باشیم. کافی است با آنها همصدا و همبسته باشیم. میان ما پیوندهاست.