زیباکلام: گرایشهای انتقادی را باید در فضای دانشگاهی پذیرفت
هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
صادق زیباکلام، تحلیلگر سیاسی در پی برگزاری جلسه دفاعی که در آن نگاه قومیتطلبی و بهنوعی تجزیهطلبی برجسته شد؛ گفتوگویی با روزنامه هممیهن انجام داد که در ادامه میآید.
تحلیل شما درباره اتفاق رخ داده در جریان دفاع لیلا حسینزاده از پایاننامه خود و تقدیم آن به قاضی محمد و جعفر پیشهوری، دو تن از رهبران قومیتگرا و تجزیهطلب ایران چیست؟
اولاً باید بگویم، آنچه که در رابطه با دفاع خانم لیلا حسینزاده، اتفاق افتاد، یک واقعه کاملاً استثنایی بود. اگر کسانی هستند که میخواهند از این مسائل برای حمله به فرد و یا کسانی استفاده کنند که میگویند مسئله قومیتها را مطرح کرده و از این موضوع برای آنها بهانهجویی کنند، امری علیحده است. یعنی شما هیچ مورد دیگر را که نزدیک به این وضعیت باشد، نمیتوانید پیدا کنید. ما باید این واقعیت را قبول کنیم که بخشی از ایرانیانی که ما آنها را رد کردیم، در طول تاریخ به واسطه زبان، فرهنگ و سنت خود، مورد محرومیت قرار گرفتند. حق تعیین سرنوشت که جزو اصلیترین و بدیهیترین حقوق بشر و انسانی است را با چوب تجزیهطلبی از آنان گرفتیم. این رفتارها فایده نداشته و راه به جایی نبرده است. واقعیت امر این است که فقط ایران نبود که با مسئله قومیت مواجه بوده، کشورهای دیگر هم با این موضوع مواجه بودند. کشورهای زیادی هستند که اقلیت قومی دارند. همواره برخورد و درگیری بین قومیتها در جوامع مختلف وجود داشته و همیشه صورتمسئله به این صورت است که آنهایی که در اکثریت هستند، میخواهند زبان خودشان را و هر چیزی که مربوط به آنان میشود را داشته باشند و یکپارچگی را در این میدانند که همه از الگوی اکثریت تبعیت کنند.
تجربه کشورهای دیگر نشان میدهد تنها راهی که مسئله قومیت را به سرانجام میرساند، فقط در سایه دموکراسی است که اقوام توانستند در کنار هم با آرامش، صلح و ثبات زندگی کنند. وقتی به تاریخ اروپا نگاه میکنیم، مسئله قومیت در گذشته ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال گذشته بوده و چقدر شاهد جنگهایی بودیم که مبنای آن ناسیونالیسم، ملیت، قومیتها در برابر یکدیگر بود. اما در نهایت اروپا و غرب توانستند این مسئله را از طریق دموکراسی حل کنند. یک نمونه ساده آن در اسکاتلند بود که یک جریان ناسیونالیستی همواره خواستار جدایی از انگلستان بود. چند سال گذشته رفراندومی برگزار شد که طرح این بود که اسکاتلندیهایی که میخواهند همچنان جزو خاک بریتانیا بمانند و آنهایی که میخواهند یک کشور مستقل بمانند، رای دهند. نزدیک به ۷۰ درصد اسکاتلندیها گفتند نمیخواهیم جدا شویم. چرا در آنجا اقلیت نمیخواهد جزو اکثریت باشد؟ زیرا در اسکاتلند تمام حقوقی که اقلیتها میتوانند از آن برخوردار باشند، به آنها داده است. حالا شما این موضوع را در ایران انجام دهید. شما به کارنامه ۴۳ سال گذشته نگاه کنید؛ چند استاندار، قاضی عالیرتبه، رئیس و مدیر کُرد نسبت به جمعیت کردها داشتیم؟
اگر با کردها و اقلیتهای قومی، اقلیتهای مذهبی به شکل تبعیضآمیز رفتار کنیم، آیا میشود از آنها انتظار داشت که به اکثریت احترام گذاشته و به پرچم سه رنگ کشور تعظیم کنند؟ بنابراین ما راهی جز دموکراسی نداریم. تا به امروز رفتار تبعیضآمیز بوده و ما همواره خواستهایم با این اقلیتها، برخورد کنیم. هروقت اقلیتها فرصت پیدا کردند، شروع به طغیان کرده و علیه اکثریت قیام کردند. اینکه ما بیاییم بگوییم فلانی تجزیهطلب است، فرد دیگر خائن و آن یکی دروغگو است و خانم حسینزاده به پیشهوری و قاضی محمد احترام گذاشته است، یک نظر سیاسی است. بنابراین باید دموکراسی درباره اقلیتها حاکم شده و اکثریت حقوق اقلیت را بپذیرد.
ما امروز شاهد این موضوع هستیم که وقتی این قومیتها و اقلیتهای قومی شروع به صحبت درباره ایران میکنند، نقشهای از ایران طراحی میکنند که آذربایجان، کردستان و دیگر اقلیتهای قومی دیگر از آن حذف شده است. تحلیل شما درباره این نوع رفتارها چیست؟
من در ابتدای انقلاب، نماینده مرحوم مهندس بازرگان و دولت موقت در ارتباط با درگیری بزرگ بین کردها و ترکها در شهرستان نقده - که آنهم یک یا دو ماه بعد از پیروزی انقلاب اتفاق افتاده بود - بودم. حزب دموکرات کردستان در آنجا یک میتینگ بزرگ برگزار کرد و در آنجا بین کردها و ترکها تیراندازی و درگیری شدید رخ داد و خیلیها در آنجا کشته شدند و خیلیها هم خانههای خود را ترک کرده و به مهاباد رفتند. بعد هیئتی از طرف دولت مامور مصالحه و مذاکره شد تا آنهایی که خانههای خود را ترک کرده بودند، به شهرهای خودشان برگردند. اگر دموکراسی در ایران برقرار باشد، یک نفر کرد هم نمیخواهد از ایران جدا شود. جدا شود که چه چیزی به دست بیاورد؟ من میتوانم بفهمم چرا ۷۰ درصد اسکاتلندیها رای میدهند که میخواهیم با انگلستان بمانیم. اسکاتلندیها چه چیزی میخواهند به دست بیاورند که لندن یا بریتانیا جلوی آنها را گرفته است؟ اما شما بیایید از افرادی که در مهاباد، بوکان، سنندج زندگی میکنند، بپرسید شما چه میخواستید که تهران به شما آن را داده است؟ آنها درحداقلها زندگی میکنند و ما انتظار داریم که احترام هم بگذارند. بنابراین اگر دموکراسی در ایران برقرار باشد، هیچ کردی بههیچوجه نمیخواهد از ایران جدا شود.
چرا این جریان چپ شورایی که اکثریت آنان نگاه قومیتگرایی و نگاههای اقلیتی دارند، در دانشکده علوم اجتماعی حضور دارند و اساتید تا چه اندازه در به وجود آمدن این نگاهها نقش ایفا کردند؟
کردها به علوم انسانی خیلی علاقه دارند و اگر آمار بگیرید، میبینید اکثریت قریب به اتفاق کردها زمانی که اقلیم کردستان به وجود آمد و زمانی که وارد دانشگاه شدند، به سمت و سوی علومانسانی رفتند و بسیاری از آنها برای رساله و پایاننامههای خودشان بر روی مسئله کردها کار کردند. اما یک رویکرد و نگاهی در میان اساتید دانشگاه وجود دارد که اکثریت را شامل میشود و آنها به شدت مخالف این موضوع هستند که پایاننامه یک دانشجوی کرد، درباره کردستان، قاضی محمد و جمهوری آذربایجان باشد. بسیاری از همکاران من در دانشگاه تهران و گروه علومسیاسی بهشدت مخالف این روند هستند و میگویند اگر بر روی این سوژهها کار کنیم، روی آنها زیاد میشود.
وقتی شما یک نگاه شوونیستی و فاشیستی درباره دانشجوهای خودتان دارید، طبیعی است که آب به آسیاب فرقهگرایی میریزید. از کردها نترسیم. مشکل اساسی بسیاری از اساتید و مسئولین این است که از کردها میترسند. شما مطمئن باشید اگر دموکراسی در ایران حاکم باشد، هیچ کردی نمیخواهد از ایران جدا شود. اینکه در محیطهای دانشگاهی، دانشکده علوماجتماعی، واحد علومتحقیقات دانشگاه آزاد یا در دانشکده حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران برخی از دانشجویان کُرد، به اقتضای سن خود، احترام فراوانی برای قاضی محمد یا برای تاریخ کردستان قائل باشند، امری طبیعی است. چند دانشجوی این تیپی باشند، نه زمین به آسمان میآید و نه آسمان به زمین. چرا ما اینقدر وحشت داریم و میترسیم؟ چرا از کسانی که مثل ما فکر نمیکنند آنقدر وحشت داریم؟ چرا تنگنظر باشیم؟
اگر مدیریت تنگنظر باشد، من میتوانم این موضوع را بفهمم؛ اگر رضا پهلوی و شومینیستهای اطراف او تنگنظر باشند، من این موضوع را میفهمم، اما دیگر دانشگاهیها را نمیتوانم بفهمم. در تمام دنیا اگر دانشجویان و دانشگاهیها یک درجهای از دگراندیشی در آنها وجود داشته باشد، اگر دانشجویی در دانشکده علوماجتماعی گرایشهای قومی کومله داشته باشد، چرا باید آنقدر وحشت داشته باشیم و نگران میشویم؟ شما بیایید مشابه این رفتار را در غرب نگاه کنید. ما چقدر دانشجوی ایرانی در دانشگاههای غربی داشتیم که آمدند درباره آیتالله خمینی کار کردند. اصلاً چرا راه دور میروید؟ رساله صادق زیباکلام در دانشگاه برتفورد انگلستان درباره انقلاب اسلامی است. نه ترس و نگرانی داشتند و نه من را مورد مؤاخذه قرار دادند که چرا شما میخواهید درباره انقلاب اسلامی کار کنید. شما فقط آمار بگیرید که دانشگاه کمبریج و آکسفورد تا چه اندازه کتاب درباره انقلاب اسلامی ایران و آیتالله خمینی تألیف کردند. این ذات دانشگاه است که باید اینطور باشند اما متأسفانه در ایران حتی اساتید ما هم در برخی مسائل اجازه نمیدهند دگراندیشی و فضای انتقادی آکادمیک وجود داشته باشد.
این نگاه به چه شکل در دانشگاه قابل حل است؟
باید در محیط دانشگاه یک درجهای از متفاوت بودن را قبول کنید و باید این موضوع را در محیط دانشگاه بپذیرید که ممکن است یک دانشجوی کُرد یا هر اقلیت قومی دیگر، طرفدار هر شخصی باشد، بخواهد رسالهاش را در مورد افرادی از جمله قاضی محمد که دوست دارد، بنویسد. همچنان که در دانشگاههای فرانسه، آلمان، استرالیا، کانادا و آمریکا میپذیرند، کسی خواسته باشد درباره اسامه بنلادن، ابوبکر بغدادی یا حتی طالبان کار کند. این وحشت نباید وجود داشته باشد. متأسفانه این تنگنظری است که تا این حد در دانشگاههای ما سایهافکن شده و خیلی هم ربطی به ساختار سیاسی ندارد و خیلی از همکاران من که اتفاقاً حکومتی نیستند هم چنین نگاهی به اقلیتهای قومی دارند.