توافق ناکام؛ خوانش رئیس سیا از توافق اسلو

هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
خوانش روایت ویلیام برنز از سابقه توافق اسلو و راهکار دوکشوری
ویلیام برنز-رئیس سازمان سیا| این روزها با حمله حماس به اسرائیل و پاسخ اسرائیل و کشته شدن بیش از 13 هزار فلسسطینی، صحبت از راهحل دوکشوری بار دیگر باب شده است. آنچه که در این صفحه میخوانید، خاطرات دیپلماتیک ویلیام برنز، مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا در 6 دولت گذشته آمریکا است که در ایران با نام «گفتوگوهای پشتپرده» توسط نشر «کتاب سرا» منتشر شده است. برنز در حال حاضر رئیس سازمان سیا و مذاکرهکننده ارشد در توافق آتشبس فعلی بین حماس و اسرائیل است. خوانش دوباره این خاطرات میتواند دید کاملتری در خصوص سابقه توافق اسلو و موضوع دوکشوری به دست دهد.
وقتى که ملک عبداللّه در اردن به پادشاهى رسید، تحولات کرانه رود اردن بسیار مثبت بود؛ توافقى که پدرش در آمریکا آن را جوش داده بود، قدمى رو به جلو براى رسیدن به راهحل دوکشورى بود که در معاهده سال 1993 اسلو بر آن تأکید شده بود. پیشرفت در این مسیر بسیار زجرآور و کند بود اما در اوایل سال 1999، فلسطینىها به رهبرى یاسر عرفات، کنترل چهل درصد از کرانه باختری به علاوه اکثر نقاط غزه را به دست گرفته بودند. در ماه مه، ایهود باراک از حزب کارگر در انتخابات به پیروزى رسید و جایگزین بنیامین نتانیاهو شد؛ سیاستمدارى که ملکعبداللّه و پدرش نسبت به او بىاعتماد بودند.
در اوایل سال 2000، کامل کردن روند مذاکره درباره وضعیت نهایى کرانه باختری و غزه بهعنوان هدف اولیه مذاکرات اسرائیل و فلسطین مطرح شد. این آخرین مورد از اهدافى بود که در معاهده اسلو تعیین شده بود اما ایهود باراک ابتدا ترجیح مىداد با سوریه مذاکره کند. او هیچ علاقهاى به پیشبرد روند معاهده اسلو نداشت چراکه معتقد بود این روند هزینههاى سیاسى در اسرائیل را بالا برده و در عوض، دستاوردهاى استراتژیکِ اندکی به دنبال دارد. از نظر باراک، مذاکره با سوریه مىتوانست دستاورد بزرگ استراتژیک به دنبال داشته باشد و یکى از تهدیدهاى امنیتى اصلى علیه اسرائیل را از میان بردارد. باراک همچنین معتقد بود اگر در مذاکره با اسد به موفقیت برسد، مىتواند از اهرم فشار این موفقیت، در مذاکرات آتى با عرفات استفاده کند. با توجه به اینکه وضعیت سلامتى حافظ اسد بسیار وخیم بود، باراک احساس مىکرد باید در خصوص مذاکره با سوریه عجله کرده و شانس خود را بیازماید. کاملاً طبیعى بود که فلسطینىها از شیوه اولویتبندى باراک خشمگین شوند. آنها همواره گوش به زنگ بودند که پشت میز مذاکره نشسته و تعهدات خود را براى رسیدن به توافق به وضوح نشان دهند اما حالا حافظ اسد که در طول این سالها تکانى به خودش نداده بود از سوى اسرائیل پاداش مىگرفت. ملک عبداللّه نیز به وضوح نگران بود. اگرچه او از توافق میان اسرائیل و سوریه حمایت مىکرد، اما رسیدن به راهحل دوکشورى براى آینده اردن از اهمیت بسیار بیشترى برخوردار بود. شکلگیرى فلسطین مستقل در کرانه غربی رود اردن موجب مىشد حس هویت ملى در میان اردنىها با دیگر سوى رود اردن تثبیت شود. همچنین این دستاورد مىتوانست اتحاد میان اردنىهاى کرانه باخترى رود اردن و اردنىهاى فلسطینىتبار را تقویت کند؛ این هدفى بود که پدر ملک عبداللّه بیش از نیم قرن براى تحققش تلاش کرد.
ملک عبداللّه نیز مانند ما از توقف دیپلماسى و شدت یافتن خشونتهاى میان اسرائیل و فلسطین نگران بود. در گفتوگویى طولانى که در بعدازظهر یک روز در ژانویه سال 2001 با هم داشتیم، او به من گفت: «من معمولاً آدم خوشبینى هستم اما حالا خیلى نگرانم. این منطقه در مسیر ترسناکى قرار گرفته و مردم هرروز خشمگینتر از گذشته مىشوند و من پاسخى براى این خشم ندارم.» نمىتوانستم خیلى به او اطمینان دهم.
تابستان سال 2001 به هر کشور عربى که سفر کردم، دیدم خشونتها میان اسرائیل و فلسطین در صدر دستور کار رهبران همه این کشورها قرار دارد. حسنى مبارک نگران اثرات احتمالى این خشونتها بر مردم مصر و تأثیر بد این بحران بر معاهده صلح اسرائیل و مصر بود. مبارک احترام زیادى براى جدیت شارون قائل بود اما معتقد بود شارون بیشازحد از زور استفاده مىکند و هیچ پیشنهادى براى آینده سیاسى فلسطینىها ارائه نکرده و تنها اوضاع را بدتر مىکند. مبارک بهخوبى از وضعیت شکننده عرفات آگاه بود و معتقد بود هرچقدر موقعیت عرفات ضعیفتر شود، در مقابل فشار اسرائیلىها سازشناپذیرتر خواهد شد. او درحالىکه به نشانه مخالفت دستهایش را در هوا تکان مىداد، گفت: «این دو نفر خیلی خوب به هم مىآیند اما نمىتوانیم اجازه دهیم ما را هم به همراه خودشان به زیر بکشند.» ملک عبداللّه، پادشاه اردن بهمراتب نگرانتر و سخنانش بسیار مشابه سخنان مبارک بود.
رهبران مغرب تا حدودى از بحرانى که در منطقه در جریان بود، دور بودند. محمد ششم پادشاه مراکش بیشتر نگران تاج و تخت خود و اختلاف طولانى کشورش با الجزایر بر سر صحراى غربى بود و چندان توجهى به بحرانهایى که در شرق در جریان بود، نداشت. عبدالعزیز بوتفلیقه، رئیسجمهور الجزایر حقیقتاً یکى از پدیدههاى کشورش بود. او در طول سه ساعت گفتوگوى ما، بدون اینکه حتى اشارهاى به خودش بکند، مدام نظراتش را درباره دیگر رهبران منطقه و بحرانهاى جارى خاورمیانه بهتفصیل بیان کرد. زینالعابدین بنعلى، رئیسجمهور تونس نیز با اشتیاقى که کاملاً مشخص بود ساختگى است، از قصدش براى گشایش فضاى سیاسى تونس و مبارزه با فساد سخن مىگفت.
در بیروت هم مثل همیشه، شخصیتهاى سیاسى با نگرانى چشم به رفتار و گفتار رقیبان خود دوخته بودند. رفیق حریرى، نخستوزیر لبنان بسیار محتاطانه درباره عرفات و شارون سخن مىگفت. شارون در سال 1982 حمله اسرائیل علیه لبنان را رهبرى کرد که گفته مىشد هدف از این حمله، یاسر عرفات بوده است. البته حریرى درباره بشار اسد که بهتازگى در سوریه به قدرت رسیده بود، نظرات خوشبینانهاى داشت. حریرى معتقد بود اگرچه اسد تجربه و زیرکى پدرش را ندارد اما ممکن است فضا را براى مانورهاى سیاسى لبنان بازتر کند.
بشار اسد هم عرفات را فردى نامطمئن و بىاهمیت توصیف مىکرد و به شکلى غیرمستقیم عنوان مىکرد شارون و اسرائیل تنها زبان زور را مىفهمند. او با لحنى حمایتى از ملک عبداللّه سخن مىگفت اما احترام چندانى براى افرادى نظیر حسنى مبارک و مقامات ارشد کشورهاى عربى حاشیه خلیجفارس، قائل نبود.
سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه در دولت نخستِ جورج بوش، در دو نهاد موازى و دو جهان مفهومى مجزا تدوین مىشد. در یکسو دیک چِینى، مقامات غیرنظامى پنتاگون و کارکنان شوراى امنیت ملى قرار داشتند. رویکرد آنها که بعد از حملات یازده سپتامبر مورد قبول بوش نیز قرار گرفت، این بود که نهتنها مسیر رسیدن به آیندهاى بهتر براى منطقه فقط از راه سرنگونى صدام مىگذرد، بلکه براى برقرارى صلح میان اسرائیل و فلسطین نیز باید عرفات را سرنگون کرده و اصلاحاتى دموکراتیک در ساختار رهبرى فلسطینىها صورت داد. در این میان اگر کسى مىپرسید این آیندهاى که ترسیمشده براى فلسطینىها چه به ارمغان خواهد آورد و ادامه شهرکسازىها توسط اسرائیل چه تأثیرات مخربى به بار مىآورد، بلافاصله به حرکت در راستاى منافع فلسطینىها متهم مىشد. این افراد قصد داشتند روند صلحى را که محصول دههها تلاش دیپلماتیک بود، متوقف کنند و منتظر باشند اهداف گستردهتر در منطقه براى آمریکا محقق شود.
در سوى دیگر نیز کالین پاول و تیمش در وزارت امورخارجه قرار داشتند که تحلیلهایشان معمولاً از سوى سازمان سیا مهر تأیید مىخورد. ما بهشدت نسبت به سیاست عجولانه در قبال عراق و عواقب منطقهاىاش تردید داشتیم و بر این عقیده بودیم که ابتدا باید آتشهایى را که شعلهور هستند، خاموش کرد و سپس در شرایطى مناسبتر به این اندیشید که در درازمدت در خصوص صدام چه باید کرد. در خصوص اسرائیل و فلسطین، ما کاملاً با این نظر که عرفات به مانعى در برابر مذاکرات صلح تبدیل شده، موافق بودیم. ما همچنین دریافتیم دولت کلینتون به دلیل اشتیاق زیادى که به دست یافتن به یک توافق سیاسى میان اسرائیل و فلسطین داشت، لزوم انجام اصلاحات در سازمان فلسطینىها را کوچک شمرد و حالا ما باید این مسئله را در اولویت خود قرار دهیم.
شارون در تمامى گفت گوهایمان بهدقت به حرفهایم گوش مىکرد و رفتارى بسیار مؤدبانه داشت اما درعینحال بسیار سرسخت و سازشناپذیر بود. او علاقه بسیار کمى به پیشنهادهاى آمریکا داشت و آنها را سادهلوحانه توصیف مىکرد. شارون معتقد بود بهترین دیپلماسى زمانى ایجاد مىشود که بینى دشمنان را به خاک مالیده باشید. او مهارت بىمثالى در جلبتوجه افکار عمومى به مسائل امنیتى و کاهش اهمیت موضوعات سیاسى داشت. البته عرفات نیز این کار را برایش را سهلتر کرده بود.
عرفات به طرز عجیبى در محل دفتر خود در راماللّه تحت حصر خانگى بود و نقش یک قربانى را بازى مىکرد. با این حال همچنان به خود اطمینان داشت که مىتواند یکبار دیگر از مخمصه جان به در ببرد. منظره اطراف ساختمان دفتر عرفات، بسیار خشن بود. دور دفترش را با کیسههاى شنى سنگر ساخته بودند و در منطقه اطراف آن لاشههاى اتومبیلهایى را مىشد دید که تانکهاى اسرائیلى از روى آنها رد شده بودند. در ساختمانهاى اطراف دفتر نیز تکتیراندازان اسرائیلى بهوضوح دیده مىشدند. در داخل ساختمان دفتر عرفات، نور راهرو با شمع تأمین مىشد و محافظین سیاهپوش، اسلحه به دست ایستاده بودند.
سلام فیاض، وزیر اقتصاد بسیار کارکشته کابینه عرفات نیز چند روزى بود که در دفتر تشکیلات عرفات گرفتار شده بود. او بعدها داستانى برایم تعریف کرد که بهخوبى نشان مىداد عرفات تا چه اندازه براساس رویکردهاى شخصى خود تشکیلات فلسطین را اداره مىکند. در آن چند ماه تنها یک دستگاه سالم تهویه مطبوع در ساختمان دفتر عرفات وجود داشت و آن هم در اتاقى که عرفات و چند مقام عالىرتبه فلسطینى کار مىکردند و مىخوابیدند، نصب شده بود. عرفات حتى در مدیریت این دستگاه تهویه مطبوع هم دخالت کرده و هر شب آن را خاموش مىکرد. درحالىکه هوا بهشدت گرم بود و بوى بدى فضاى اتاق را فرامىگرفت. علاوه بر این افرادى که در آن اتاق بودند بهندرت فرصتى براى دوش گرفتن مىیافتند. عرفات اما کولر را خاموش کرده و درحالىکه کنترل را در دست داشت، به رختخواب مىرفت. گویى آن کنترل یکى از آخرین توتمهایى بود که نشان از قدرت عرفات داشت. یک شب، سلام فیاض به تشویق دیگر افراد اتاق سعى کرد تا کنترل کولر را از میان انگشتان عرفات درآورده و کولر را دوباره روشن کند. فیاض در پایان این داستان نتیجهگیرى بسیار آموزندهاى ارائه کرد: «اگر به خودت باور داشته باشى و خودت را به همه ثابت کنى مىتوانى قدرت ایجاد کنى.»
درحالىکه عرفات و شارون همچنان به رقابتى بىنتیجه ادامه مىدادند، هزینههاى تحمیلشده بر مردم در هر دو طرف مدام افزایش مىیافت. حملات انتحارى فلسطینىها به دولفیناریوم تلآویو، هتل پارک در نتانیا و اتوبوسى در خدرا، تلفات زیادى بر جاى گذاشت. تراژدى انسانى در طرف فلسطینى نیز به همین اندازه دردناک بود. در خلال یکى از سفرهایم در اواخر آوریل، براى بازدید از اردوگاه پناهجویان فلسطینى در جنین با آژانس امدادرسانى و کاریابى براى آوارگان فلسطینى همراه شدم. تراژدىای را که در جنین مشاهده کردم، هرگز از یاد نخواهم برد.
یکبار دریکى از کوچههاى تنگ و تاریک کمپ، گروهى از فلسطینىهاى تندرو به نظامیان اسرائیلى حمله کردند. همین مسئله موجب شد نظامیان اسرائیلى به اردوگاه حمله کرده و بهغیر از چهلدرصد مساحت کمپ، باقى نقاط آن را بهشدت بمباران کنند بهطورىکه نزدیک به شصتدرصد مساحت کمپ مملو از ویرانهها و نخالههاى ساختمانى شده بود. ارتش اسرائیل یک روز قبل از حمله از کمپ عقبنشینى کرد و بوى جسدهایى که در حال تجزیه شدن بودند، فضا را غیرقابلتحمل کرده بود. آنها که زنده مانده بودند با بیل و کلنگ و دستان خالى مشغول کندن خاک بودند تا بلکه بتوانند جسد دوستان و آشنایان خود را از خاک بیرون آورند. گلولههاى منفجرنشده توپ همهجا دیده مىشد.
همین وضعیت زجرآور فلسطینىها بود که موجب شد عبداللّه، ولیعهد عربستان در دیدارش با بوش که در 25 آوریل در تگزاس انجام شد، بهصراحتِ تمام سخن بگوید. عبداللّه عکسهایى از کودکان قربانىشده فلسطینى به بوش نشان داد و حتى تهدید کرد اگر آمریکا خود را براى واکنشى قاطعانه آماده نکند، زودتر از موعد تگزاس را ترک خواهد کرد. بوش که از شدت عصبانیت عبداللّه جا خورده بود، قول داد تمام تلاش خود را به کار مىگیرد تا مانع از تلاش اسرائیل براى کشتن عرفات شود. بوش همچنین قول داد بهدنبال راهحلى براى برطرف شدن نگرانىهاى کشورهاى عربى خواهد بود. حتى سرسختترین حامیان حمله نظامى به صدام و تعلیق موضوع فلسطین نیز رفتهرفته دریافتند براى کسب رضایت شرکاى عرب آمریکا در حمله به عراق باید تعهد خود را نسبت به حل موضوع اسرائیل و فلسطین نشان دهند. دو ماه بعد، نتیجه این تغییر نگرش سخنرانىاى بود که بوش در تاریخ 24 ژوئن در رُزگاردن ایراد کرد.
در عرصه سیاست خارجى آمریکا دو نوع سخنرانى مهم وجود دارد: سخنرانىاى که چارچوب اقدام را مشخص مىکند و سخنرانىاى که جایگزین اقدام مىشود. سخنرانى بوش بیشتر از نوع دوم بود. سخنرانىاى که با هدف شکستن فشار اعراب و کشورهاى اروپایى بر آمریکا بهمنظور وادار کردن بوش به پیگیرى سیاست خارجى فعالانه اعمالشده بود. بوش همچنین قصد داشت براى حمله قریبالوقوع به صدام زمان بخرد. با توجه به شیزوفرنى درماننشده در روند سیاستگذارى آمریکا، باید گفت سخنرانى بوش درواقع دو سخنرانى مجزا بود که ارتباط بسیار باریکى میانشان وجود داشت. در نخستین بخش سخنرانى، بوش ایدهاى کاملاً جدید را بیان کرده و گفت لازمه تبدیلشدن فلسطین به یک کشور، خلع عرفات از مقامش، اجراى اصلاحات دموکراتیک در تشکیلات فلسطین و متوقف کردن خشونتها است. بوش در بخش دوم سخنرانىاش شرایطى کلى را بیان کرد و تشریح کرد، فلسطینىها بعداز این اقدامات چه به دست خواهند آورد و آن چیزى نبود جز کشورى فلسطینى که در صلح و امنیت در کنار اسرائیل تشکیل خواهد شد. نکته آشکار این سخنرانى ترتیبى بود که بوش مشخص کرد. او مسئولیت تغییر رژیم در تشکیلات فلسطین را مستقیماً برعهده فلسطینىها گذاشت و رسماً اعلام کرد پیش از آنکه هر پیشرفتى در خصوص رسیدن به راهحل دوکشورى انجام شود، این تغییر رژیم باید صورت پذیرد.
اختلافنظرها در خصوص پیشنویس سخنرانى بوش بسیار زیاد بود. کاندولیزا رایس از جمله نخستین افراد موافق با متن سخنرانى رئیسجمهور بود. در آنسو دیک چِینى و دونالد رامسفلد ساز مخالف مىزدند و معتقد بودند این سخنرانى به شکلى غیرضرورى توجهات را از عراق منحرف مىکند و پاداشى به فلسطینىها مىدهد که شایستهاش نیستند. پاول و من در وزارت خارجه معتقد بودیم بخش دوم سخنرانى رئیسجمهور باید جامعتر و قدرتمندتر باشد. ما معتقد بودیم بوش در بخش دوم باید جزئیات بیشترى در خصوص راهحل دوکشورى عنوان کرده و بر مسئولیتهاى اسرائیل، نظیر توقف شهرکسازىها، براى رسیدن به راهحل، تأکید کند. ما همچنین معتقد بودیم چنین سخنرانىای ممکن است فلسطینىها را که به لزوم اصلاحات پى برده بودند، پاىکار بکشاند. در اینجا ترجیح دادم صریح با پاول سخن بگویم. در نامهاى خطاب به او نوشتم: «جناب وزیر! باید صادقانه بگویم که از نظر من این متن مزخرف است. در این متن هیچ تصویرى از پایان ماجرا ارائه نشده است. در متن این سخنرانى نسبت به جذابیت دولت موقت براى فلسطینىها بیشازحد غلو شده است. لحن متن سخنرانى بوى ضعف مىدهد و بهگونهاى نصیحتگونه است. هیچکس، حتى شما، نمىتواند در منطقه از این سخنرانى دفاع کند.»
دولت شارون نقشى فعال در ویرایش متن سخنرانى ایفا کرد و در سراسر متن بر تعهدات فلسطینىها بهعنوان پیششرطهاى هرگونه مذاکرهاى تأکید کرده و تنها چشماندازى مبهم و تار از نتیجه احتمالى مذاکرات ارائه کرد. داگلاس وایزگلاس در رأس هیئتى اسرائیلى در اواسط ژوئن به کاخ سفید آمد و دریکى از نشستها گفت: «فلسطینىها از دست عرفات خسته شدهاند و تنها منتظر اشاره آمریکا هستند تا کارش را تمام کنند.» من در پاسخ گفتم: «تنها چیزى که فلسطینىها را بیش از عرفات خسته کرده، اشغالگرى اسرائیل است... اگر مىخواهید عرفات را به حاشیه برانید و کارش را بسازید، چشماندازى سیاسى پیش چشم فلسطینىها قرار دهید. نخستوزیر شما نهتنها اندکى فلسطینىها را در خصوص پایان اشغالگرى امیدوار نکرده، بلکه هیچ طرح سیاسى قانعکنندهاى نیز ندارد. اگر او این کار را کرده بود، حالا من و شما حرفهاى متفاوتى براى گفتن داشتیم.» واکنش وایزگلاس و دیگر آمریکایىهاى حاضر در اتاق به حرفهاى من مؤدبانه بود اما مشخص بود که ذرهاى حرفهایم را قبول ندارند.
در بیستمین ویرایش متن رئیسجمهورى، اندکى به خواستههایمان رسیدیم اما همچنان بحث و جدل شدیدى در جریان بود. دریکى از کنفرانسهاى تلفنىام که بهطور همزمان با یکى از مقامات ارشد وزارت دفاع و دفتر دیک چِینى بهمنظور رسیدن به ویراستى جدید انجام شد، هر دو نفر معتقد بودند در هرکجاى سخنرانى که به توقف شهرکسازىها اشاره شده، این مسئله باید به شکل برابر متوجه اسرائیل و فلسطین شود و هر دو را از ساختوساز در طول مذاکره منع کند. نمىدانستم باید بخندم یا گریه کنم! در نهایت دو بخش سخنرانى بهسختى در کنار هم قرار گرفتند؛ بهگونهاىکه در بخش دوم تغییرات کافى براى اعتبار دادن به بخش اول اعمالشده بود. واکنش دولت شارون به متن سخنرانى بسیار پرحرارت بود. آنطور که یکى از ستوننویسان اسرائیلى نوشته بود: «کمیته مرکزى حزب لیکود نیز نمىتوانست سخنرانىاى مثل این بنویسد.» سران عرب اما نسبت به سخنرانى واکنشى منفى نشان دادند. کاندولیزا رایس با من تماس گرفت تا درباره واکنش رهبران منطقه به سخنرانى اطلاع یابد و من درحالىکه تمام تلاشم را مىکردم حقیقت را کتمان نکنم، گفتم: «خیلى بد بود.» درحالىکه واشنگتن امیدوار بود این سخنرانى سروصداها در خصوص اقدامات دیپلماتیک آمریکا را بخواباند، همانطور که پیشبینى مىشد مسئله چگونگى عملیاتى کردن دیدگاههاى رئیسجمهور که در این سخنرانى مطرحشده بود، به بحث روز تبدیل شد. در تاریخ 25 ژوئن به پاول گفتم: «اصلىترین چالش ما این است که در سخنرانى هیچ نقشه راه عملى براى توقف خشونتها، انتقال قدرت در تشکیلات فلسطینى و بازگرداندن امید وجود ندارد.»
در ماه جولاى، وزیران خارجه اردن، مصر و عربستان سعودى به واشنگتن آمدند تا دقیقاً همین بحث را مطرح کنند. پاول جلسهاى با حضور رئیسجمهور برایشان ترتیب داد تا بلکه آنها بتوانند همان حرفى را که ما مطرح مىکردیم با قوت بیشترى در حضور رئیسجمهور بیان کنند. بوش به نیاز براى تشریح بیشتر نظراتش در سخنرانى معتقد بود اما تمایل نداشت آمریکا بیشازاندازه بر روى این بحث تمرکز کند. بوش معتقد بود با این سخنرانى توپ را مستقیماً به زمین اعراب و فلسطینىها شوت کرده است و حالا نوبت آنهاست که دست به اقدام بزنند. مروان معاشر، وزیر خارجه پرانرژى و باهوش اردن، در آن جلسه و در جلسهاى که بعدها با حضور ملک عبداللّه در ماه اوت برگزار شد، بهآرامى بوش را تحتفشار گذاشت تا طرحى براى اجرا کردن نظراتش در سخنرانى 25 ژوئن ارائه کند. او بهدنبال نقشه راهى بود که در آن معیارهاى سنجش، زمانبندى، تعهدات طرفین و گروه ناظر بر اجراى اقدامات مشخصشده باشد. در نهایت بوش این پیشنهاد را پذیرفت. در دفتر رئیسجمهور و در حضور ملک عبداللّه، بوش با دست به من اشارهکرده و خطاب به ملک عبداللّه گفت: «بیل به همراه مروان مىتوانند روى این نقشه راهکار کنند.» این نقطه آغاز نقشه راهى بود که بهوضوح نشان مىداد چطور یک اشاره کوچک دست مىتواند موجب حرکتى در دیپلماسى شود.
ما در وزارت خارجه به همراه شرکایمان (روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد) از هیچ تلاشى براى رسیدن به این نقشه راه فروگذار نکردیم. مشکل اما جاى دیگرى بود. مشکل ما فقدان تعهد و اراده سیاسى لازم براى رسیدن به نقشه راه بود. این فقدان اراده در تلآویو، راماللّه و واشنگتن بهوضوح مشاهده مىشد. اولویتهاى کاخ سفید جاى دیگرى بود و غیر از وزارت خارجه، هیچ نهاد دولتى دیگرى علاقهاى به این نقشه راه نداشت. داگ فیث بعدها تلاش ما را «نمایش بین دو نیمه» توصیف کرد.
در نقشه راه سه مرحله وجود داشت که در هر مرحله طرف فلسطینى و اسرائیلى باید تعهداتى را بهموازات هم به انجام مىرساندند هدف از این تعهدات این بود که در نهایت راهحل دوکشورى به دست آید. در پاییز سال 2002 پیشنویس نقشه راه را براى دو طرف ارسال کردیم. وایزگلاس از ترتیب تعهدات در نقشه راه بهشدت ایراد گرفت و اصرار داشت تعهدات اسرائیل بعد از آن انجام شوند که طرف فلسطینى با قاطعیت اصلاحات داخلى را اجرا کرده و خشونت را متوقف کند. فلسطینىها اما معتقد بودند که تعهدات طرفین باید همزمان بهصورت موازى انجام شود. در این اثنا اجراى اصلاحات در تشکیلات فلسطین آغازشده بود. فلسطینىها قانون اساسى موقت را تدوین کرده و سلام فیاض نیز به شکل معجزهآسایى بودجه تشکیلات فلسطین را شفافسازى کرد.
در بهار سال 2003 محمود عباس بهعنوان نخستوزیر فلسطین انتخاب شد که این خود نخستین قدم در سلب قدرت از عرفات بود. عباس مدتها یکى از مذاکرهکنندگان تشکیلات فلسطین بود. او اهل خطر کردن نبود و پایگاه سیاسى مستقلى نیز براى خود نداشت؛ اما دستکم این عباس بود که به تدریج عرفات را از دایره قدرت به حاشیه راند و فرصتهاى دیپلمات براى مذاکره با اسرائیل را ایجاد کرد. کاخ سفید در سایه تحولات مثبت ایجادشده در فلسطین و موفقیت اولیه - البته کوتاهمدت - حمله به عراق، در پایان آوریل سند نقشه راه را بهصورت علنى منتشر کرد. فلسطینىها با بىمیلى همکارى مىکردند. اسرائیلىها موافقت کاملاً مشروط خود را اعلام کردند. آنها چهارده شرط تعیین کرده بودند تا ترتیب انجام تعهدات در هر مرحله از نقشه راه تضمین شود و هرگونه قبول مسئولیت و سازش از جانب خود را به اجراى این چهارده شرط منوط کرده بودند. شروع خوبى نبود اما بههرحال گشایشى صورت گرفته بود. از اینجا به بعد دیگر به قدرت دیپلماسى آمریکا و آمادگى واشنگتن براى تحتفشار قرار دادن طرفین در خصوص موضوعات ناخوشایند، نیاز بود؛ اما بهزودى معلوم شد کاخ سفید انگیزه زیادى براى برقرارى صلح ندارد. این واقعیت زمانى آشکار شد که مشکلات و دردسرها در عراق به اوج رسید.
در اوایل ماه مه به همراه پاول به منطقه سفر کردم و ماه بعد نیز این بار به همراه الیوت آبرامز، مشاور ارشد شوراى امنیت ملى، راهى خاورمیانه شدم. هدف ما آماده کردن زمینه براى برگزارى دو نشست بود. قرار بر این بود نشست نخست به ریاست حسنى مبارک در شرمالشیخ مصر برگزار شود. برنامهریزى این بود که رهبران منطقهاى و بینالمللى بهمنظور گفتوگو براى شکل دادن جبههاى واحد، در این نشست حضور یابند. نشست دوم بلافاصله پس از نشست اول، به ریاست ملک عبداللّه، پادشاه اردن در عقبه برگزار مىشد و آریل شارون و محمود عباس نیز در این نشست حضور مىیافتند. هدف از برگزارى این نشست آغاز نقشه راه صلح اسرائیل و فلسطین بود. در نهایت این نشستها بهاندازه سروصداهاى زیادى که در منطقه و دنیا به راه انداخته بودند، نتایج عملى به دنبال نداشتند. حتى در حاشیه نشست عقبه با شارون دیدار کرد و بهصراحت از او خواست فعالیتهاى شهرکسازى را متوقف کرده و به تعهداتش بر اساس نقشه راه پایبند بماند. بوش در دیدار با عباس نیز به همین صورت صریح سخن گفت. هیئت ناظر آمریکایى بر اجراى تعهدات نیز تشکیل شد اما در اواخر تابستان آتشبس شکنندهاى که در غزه و کرانه غربى برقرار شده بود، شکسته شد. مدت کوتاهى پس از آن، محمود عباس استعفا کرد. او بهوضوح از خوددارى عرفات در ارائه قدرت بیشتر به او و بىتفاوتى آمریکا نسبت به تحولات غزه و کرانه غربى، به تنگ آمده بود.
در اواخر پاییز، شارون در دیدارى خصوصى با آبرامز گفت عقبنشینى از غزه را در دست بررسى دارد. درواقع این اقدام منافعى براى شارون به دنبال داشت. از لحاظ ملاحظات جمعیتى، با عقبنشینى اسرائیل از غزه، نظامیان اسرائیلى دیگر مسئولیتى براى کنترل جمعیت زیادى از فلسطینىها نداشتند. از لحاظ استراتژیک نیز، عقبنشینى اسرائیل از غزه موجب مىشد اسرائیل بار دیگر ابتکار عمل را در دست گرفته، طرح نقشه راه را در مسیر مجزایى قرار دهد، خود را از دردسرهاى غزه به دور بدارد، شدت کنترل خود را بر کرانه غربى افزایش دهد و در نهایت هرگونه فشارى براى سازش بر سر سرزمینها را خنثى کند. آنطور که وایزگلاس بعدها در گفتوگویى در سال 2004 عنوان کرد: «عقبنشینى از غزه چیزى شبیه به ضدعفونى کردن زخمهاى اسرائیل با استفاده از فرمالدهید است. ماجرا گویى شبیه به این است که شما در یک بطرى فرمالدهید، فرمول پیشنهادى رئیسجمهور بوش را مىریزید، بنابراین تا مدتزمان بیشترى مىتوانید این فرمول را بدون اینکه فاسد شود نگه دارید.» در آوریل سال 2004، شارون به واشنگتن سفر کرد و بوش در این دیدار صراحتاً از تصمیم اسرائیل حمایت کرد. بوش همچنین در بیانیهاى رسمى از مواضع اسرائیل در خصوص پناهجویان فلسطینى و توقف دائمى ساخت شهرکهاى اسرائیلى در امتداد مرزهاى سال 1948 دفاع کرد. این مواضع دقیقاً همان مواضعى بودند که بیلکلینتون در سال 2000 خواستار رعایتشان از سوى اسرائیل شده بود اما اقدام بوش در تأیید دوباره و مستقیم اسرائیل در این خصوص، آن هم بدون اینکه هیچ نشانهاى از عزم اسرائیل براى عمل کردن به آنها وجود داشته باشد، کاملاً غیرضرورى بود و در نهایت با استقبال سرد اعراب نیز مواجه شد.
درحالىکه طرح به حاشیه رانده شده نقشه راه در بطرى فرمالدهید وایزگلاس اوردوز کرده بود و کاخ سفید نیز قصد داشت همه توجهش را معطوف به حمایت از عقبنشینى شارون از غزه کند، دیگر شانسى باقى نمانده بود تا بوش بتواند در دور نخست ریاستجمهورى خود از فرصت مرگ ناگهانى عرفات استفاده کند. من بهعنوان نماینده عالىرتبه دولت آمریکا براى شرکت در مراسم تشییع جنازه عرفات به قاهره رفتم. کاخ سفید قصد داشت در این سفر احترام خود را به مردم فلسطین به نمایش بگذارد. مراسم تشییع جنازه عرفات بسیار بىنظم و پر از هرجومرج بود. ناگهان متوجه شدم که در صف استقبال در کنار خالد مشعل، رهبر حماس ایستادهام. او از اینکه ممکن است در کنار من دیده شود بسیار نگرانتر از من بود.
در آن زمان آمریکا صدام را از قدرت سرنگون کرده بود و نشان داده بود که حمله به عراق عملاً برایش از حل مشکل اسرائیل و فلسطین مهمتر است. در چنین شرایطى معلوم نبود تا چه اندازه در جلبتوجه جامعه جهانى به موضوع اسرائیل و فلسطین موفق باشیم. موضع تغییرناپذیر عرفات موجب شده بود انتفاضه فلسطین شدت بیشترى داشته باشد و همه امیدها براى حل مسئله را بر باد داده بود. از سوى دیگر شارون که هیچ تمایلى به سازش بر سر سرزمینهاى اشغالى نداشت، از این موضع عرفات نهایت سوءاستفاده را مىکرد. در سال 2003، تغییرات اندکى نظیر انتصاب محمود عباس بهعنوان نخستوزیر تشکیلات فلسطینى حادث شد. در سال 2004 نیز مرگ عرفات رخ داد؛ اما آمریکا بیشازاندازه به عراق مشغول بود و چندان علاقهاى نداشت در موضوع اسرائیل و فلسطین درگیر شود. بوش نیز معتقد بود کلینتون بیشازاندازه خودش را درگیر این ماجرا کرده بود. نقشه راه اما نشان داد که بهعنوان یک ابزار دیپلماتیک مىتواند فضایى جدى ایجاد کرده و ثابت کند صلح از نقطهنظر سیاسى امکانپذیر است. نقشه راه همچنین موجب شد همه طرحها و ابتکارات بینالمللى در خصوص اسرائیل و فلسطین در مسیرى هدفمند قرار بگیرد. البته در نهایت، با توجه به فضایى که بعد از حملات یازده سپتامبر حاکم شده بود، قدرت دیپلماسى در درجه دوم اهمیت قرار گرفته و چندان جدى گرفته نشد.