4
1
889
4
1
889
آخرین خبر/توی تاکسی کلافه شده بودم. گرمم بود و ترافیک تمام نمیشد. احساس میکردم زندانیام و تاکسی سلول من شده. به عابرانی که آزاد و رها در خیابان قدم میزدند حسودیام میشد. هوا ابری بود. دلم میخواست از تاکسی پیاده شوم و در هوای ابری قدم بزنم، بدوم، پرواز کنم... ولی حیف که در تاکسی حبس شده بودم. همان موقع رعدوبرقی زد و باران تندی شروع شد.
در عرض یک ثانیه همهجا خیس شد. باران مثل سیل میبارید. مردمی که در پیادهروها بودند در جستوجوی سر پناه اینطرف و آنطرف میدویدند، ولی وسط خیابان سرپناهی نبود. باران تندتر شد. چقدر خوب بود که توی تاکسی بودم.
سروش صحت