شاعرانه/ همین دوستداشتن زیباست

آخرین خبر/امشب از آسمان دیدهٔ تو
روی شعرم ستاره میبارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
شعر دیوانهٔ تبآلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره میسوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغازْ دوستداشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوستداشتن زیباست
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب به جای میمانَد
عطر سکرآور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانهٔ من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانهٔ من
آه بگذار زین دریچهٔ باز
خفته بر بال گرم رؤیاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم؟
من تو باشم، تو، پای تا سر، تو
زندگی گر هزارباره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته، دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگینطوفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو، میخواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو، میخواهم
چون غباری ز خود فروریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبکسایهٔ تو آویزم
آری آغازْ دوستداشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوستداشتن زیباست
فروغ_فرخزاد