5
0
606
آخرین خبر/ “ابر” میآمد به چشم از دور، اما دود بود
آنچه “اشک شوق” دیدی، “گریهٔ بدرود” بود
بوسه با لبخند، تیری کارگرتر میشود
خنجری خوردم در آغوشت که زهرآلود بود
گرچه باید سیب میافتاد روزی از درخت
باز هم قدری برای دلبریدن زود بود
از جهان غیر از زیان چیزی ندیدم، روزگار
آنچه کم میکرد بیش از آنچه میافزود بود
ساقی قسمت قرارش عدل بود اما چرا
هرکه را دیدم ز سهم خویش ناخشنود بود
هرکه با ما بود ما را عاقبت تنها گذاشت
چاکر عشقم که هرجا نامی از ما بود، بود
فاضل_نظری