نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

معرفی کتاب/ پنج اثر خواندنی و ماندگار از «فیودور داستایوفسکی»

منبع
بروزرسانی
کتابستان/ اين 5 کتاب، کتاب‌هاي مهم‌تر و محبوب‌تر داستايفسکي هستند؛ البته اگر داستايفسکي‌خوان باشيد، مي‌دانيد دست زدن به چنين انتخابي هيچ کار ساده‌اي نيست؛ مي‌توان به‌جاي برخي از کتاب‌هاي اين فهرست کتاب‌هاي ديگر داستايفسکي مثل «جوان‌خام»، «يادداشت‌هاي زيرزميني» و «شب‌هاي روشن» را جايگزين کرد. 1شياطين (تسخيرشدگان) ترس و لرز آندره ژيد در وصف «شياطين» مي‌گويد: «اين کتاب شگفت‌انگيز، به عقيده من، بزرگ‌ترين رمان تاريخ است». اگر حرف ژيد را نخواهيم دربست قبول کنيم، لااقل بايد بپذيريم که «شياطين» اگر بهترين اثر داستايفسکي نباشد، دست‌کم پيچيده‌ترين اثر اوست؛ کتابي با نثري بسيار سيال که قبل از هر چيز به خود داستايفسکي و تجربه‌هايش حمله مي‌کند؛ «هرگز هيچ‌يک از آثارم تا اين اندازه باعث درد و رنج من نشده است». کتاب درباره يک توطئه سياسي مخوف در روسيه است و شخصيت‌هاي بي‌شمار کتاب، هر يک به‌گونه‌اي به بهانه اين توطعه سياسي جان مي‌گيرند، زندگي مي‌کنند و مي‌ميرند. روش عجيب داستايفسکي و نبوغ بي‌بديل او در خلق شخصيت‌هاي بي‌همتا، بدون هيچ شک و ترديدي در شياطين به اوج مي‌رسد؛ آن هم در اثري که برخلاف کارهاي گذشته او- که هميشه طبق يک نقشه از قبل چيده شده شکل مي‌گرفته است- اصلا آن چيزي نشد که قبل از نگارش در ذهن داشت. در حقيقت، داستايفسکي در همان حال که مشغول نوشتن کتاب بود، قهرماني را خلق کرد که قبل از شروع کار اصلا به آن فکر هم نکرده بود. اين قهرمان تازه که بعد از حضورش در کتاب، تمام قدرت آن را يک‌تنه بر دوش مي‌کشد، «استاوروگين» عجيب‌ترين و شايد ترسناک‌ترين موجودي است که داستايفسکي تاکنون آفريده است؛ يک نيهيليست مطلق که از انسانيت فقط مظاهر حيواني‌اش را به ارث برده و آن‌قدر پيش‌بيني‌ناپذير است که هزاران هزار رمان را مي‌توان به قدم‌هايش دوخت و از هر حرکت ناگهاني‌اش چند قصه ساز کرد. به هر حال «شياطين» اثري است که خواننده‌اش را مثل شخصيت‌هايش ميخکوب مي‌کند، تسخيرشان مي‌کند و مي‌ترساند؛ ترسي اصيل، از جنس ترس از همنوع؛ ترسي که فقط و فقط در داستان داستايفسکي بزرگ جان مي‌گيرد. 2ابله به جهنم خوش آمديد اين رماني است که همه ما در آن هستيم. همه ما آدم‌ها، زماني در زندگي مثل آگلائه صادقانه دوست داشته‌ايم، زماني مثل ناستازيا بدجنس بوده‌ايم، زماني مثل روژوگين کله‌خر بوده‌ايم، زماني مثل کوليا عاقل بوده‌ايم و از همه مهم‌تر، زمان‌هاي زيادي مثل پرنس ميشکين ساده‌دلي کرده‌ايم و از روزگار لاکردار، رودست خورده‌ايم. «ابله» داستان خود ماست. ممکن است ما هيچ‌وقت مثل راسکولنيکف «جنايت و مکافات» يا کارامازوف‌ها نباشيم و هيچ‌وقت هم مثل آنها نشويم؛ آن همه جنون و شک و ماليخوليا در وجود همه‌کس نيست. اما ساده‌دلي و صداقت پرنس ميشکين، اين شاهزاده مفلس، در وجود همه ما هست. ما همه پرنس ميشکين هستيم و از همين است که خيلي راحت مي‌شود با شاهکار داستايفسکي ارتباط برقرار کرد. «ابله»، داستان سرنوشت بشر است؛ بشري که مي‌خواهد خوب باشد و نمي‌داند خوبي چقدر خطرناک است. داستايفسکي دارد به ما يادآوري مي‌کند که بدون ترحم، دنيا چه جاي وحشتناکي خواهد شد و امثال پرنس ميشکين بينوا، در اين دنياي وحشتناک چه بر سرشان خواهد آمد. شک نکنيد که «ابله»، داستان همه ماست. 3قمارباز ...‌هوس قمار ديگر ماجراي نوشتن «قمارباز» خودش داستان تو در تويي است. داستايفسکي جوان، دار و ندارش را به پاي قمار باخته و کلي بدهي بالا آورده. حالا مي‌خواهد کتابي بنويسد تا با پولش اين بدهي‌ها را بپردازد. فکر مي‌کنيد درباره‌ چي نوشت؟ درباره‌ اينکه قمار کار بدي است، درباره‌ اينکه روس‌ها زندگي‌شان براساس قمار است. ماجراي بدهکاري او در يکي از سفرهايش به اروپا اتفاق افتاد. داستان‌اش هم در اروپا اتفاق مي‌افتد. شخصيت اصلي داستان‌اش (آلکسي ايوانويچ)، معلم سرخانه‌ خانواده‌ يک ژنرال ثروتمند است. او داستان روزهايي را تعريف مي‌کند که همراه خانواده‌ ژنرال در شهري ظاهرا خيالي اقامت دارند. همه‌ اعضاي خانواده شب و روز يا دارند قمار مي‌کنند يا به آن فکر مي‌کنند. آلکسي با پول اعضاي خانواده و براي آنها قمار مي‌کند. بعضي وقت‌ها شانس يارش مي‌شود و برنده مي‌شود، گاهي هم همه را مي‌بازد. اعضاي خانواده پول‌هاي بيشتري به او مي‌دهند اما او بدبياري مي‌آورد و مدام مي‌بازد. کار به جايي مي‌رسد که همه‌ زندگي‌اش را در قمار مي‌بازد اما دست‌بردار نيست؛ به ميز قمار معتاد شده و نمي‌تواند بي‌خيالش شود. داستايفسکي داستان تلخي نوشت؛ داستاني که براساس حماقت‌هاي شخصيت‌هاي مختلف آن جلو مي‌رود و در نهايت شخصيت اصلي‌اش به پاي قمار تباه مي‌شود. داستايفسکي داستان را در مدت کوتاهي- گويا 2هفته- نوشت و با پولش بدهي‌هايش را پرداخت اما با همه‌ اينها داستان خوبي از کار درآمد، به چندين زبان ترجمه شد و بارها و بارها تجديد چاپ شد. آخر او داستايفسکي بود. 4جنايت و مکافات من شک دارم راسکولنيکف براي من نماينده آن چيزي بود که به آن مي‌گويند متفاوت بودن. البته آن موقع نمي‌فهميدم چيزي که به خاطرش از او خوشم مي‌آيد متفاوت بودن است. خود او در جايي از رمان مي‌گفت با انجام قتل مي‌خواسته به خودش ثابت کند که آدمي ‌معمولي و ساخته و پرداخته ديگران نيست بلکه مي‌تواند قانون خودش را وضع کند. من از اين جمله چيزي نمي‌فهميدم (16-15 سالم بود) ولي از راسکولنيکف خوشم مي‌آمد. او خشم داشت، ياغي بود، باهوش بود، مغرور بود با موهاي طلايي و... دانشجو بود (براي يک دختر 16ساله دانشجو بودن خيلي مهم است). اما بعد از اين چه اتفاقي مي‌افتاد؟ چيزي که از دايره ديد يک دختر مدرسه‌اي بيرون بود اما اهميت داشت. بعد از اين شک مي‌آمد، کابوس مي‌آمد، سؤال مي‌آمد. آيا مجبور بود پيرزن را بکشد؟ آيا مجازات کار اوست؟ آيا گناهکار است؟ آيا به خاطر يک موش کثيف رباخوار بايد خودش را به پليس معرفي کند؟ آيا کار درست هماني است که او انجام داده است؟ آيا يک دختر بدکار ممکن است حقيقت را بگويد؟ آيا مسيح مي‌تواند او را نجات دهد؟ راسکولنيکف آخر سر در همه آنچه هست و همه آنچه از او سر زده، شک مي‌کند و اين چيزي بود که قهرمان مرا برايم حفظ کرد. چيزي است که باعث مي‌شود هنوز راسکولنيکف را دوست داشته باشم. 5برادران کارامازوف محبوب و منفور آخرين رمان داستايفسکي به نوعي وصيتنامه و جمع‌بندي آثار او محسوب مي‌شود. کافي است يک‌بار رمان را بخوانيد و بعد بارها و بارها به آن تفأل کنيد؛ حتي برخي قسمت‌هاي اين رمان به‌صورت مجزا قابل دريافت و خواندن‌اند؛ داستان «بازپرس بزرگ»- که اغلب در گزيده بهترين داستان‌هاي کوتاه مي‌آيد- در اصل بريده‌اي از اين رمان است. در اينجا داستايفسکي تمام تلاش خود را براي خلق يک رمان پر هول و ولاي پليسي به سبک خودش کرده. رمان هم موافقان بزرگي دارد؛ از زيگموند فرويد-روانکاو گرفته- که روابط عجيب پدر و پسرهاي رمان نظرش را جلب کرده بود و مقاله مفصلي در همين مورد نوشته- تا آلبرت اينشتين فيزيک‌دان. گويا اينشتين سر همين رمان بوده که گفته براي علمش از داستايفسکي بيشتر از کارل فريدريش گاوس (رياضي‌دان و فيزيک‌دان بزرگ) بهره گرفته است. البته کتاب، مخالفان بزرگي هم مثل ولاديمير ناباکوف- نويسنده روس- دارد. ناباکوف در وصف اين کتاب نوشته؛ «اين کتاب- يک «قاتل کيست؟»- آشوب‌برانگيز است؛ با حرکت اسلوموشن».