نماد آخرین خبر

نقد کتاب/ «دن آرام» بزرگ ترین رمان انقلابی قرن بیستم

منبع
برترين ها
بروزرسانی
نقد کتاب/ «دن آرام» بزرگ ترین رمان انقلابی قرن بیستم
برترين ها/ در طول حکومت هشتاد ساله ي شوروي «دن آرام» مهم ترين رماني است که يک بلشويک نوشته است. هنگامي که آخرين جلد اين رمان منتشر شد اهالي مسکو شبانه جلوي کتاب فروشي ها صف کشيدند ودر آن دوران ميخائيل شولوخوف به قهرمان ملي شوروي تبديل شده بود. اهميت اين رمان آن قدر بود که ماکسيم گورکي دن آرام را تنها با جنگ و صلح قابل مقايسه مي دانست. دن آرام علاوه بر اين که در داخل شوروي مورد استقبال قرار گرفت؛ براي نويسنده اش نيز جايزه نوبل ادبيات را به ارمغان آورد. اين حماسه ي دوهزار صفحه اي به بيش از 52 زبان ترجمه شده از جمله سه مرتبه به زبان فارسي اولين بار در سال 1344 م. ا به آذين دن آرام را به فارسي ترجمه کرد و ديگر ترجمه ي معروف آن به قلم احمد شاملو است. با اين که شولوخوف از نويسندگان مطرح و ذي نفوذ در شوروي بود. نقد نويسان رسمي کمونيست به شدت عليه سرانجام کتاب موضع گرفتند و نوشتند : گريگوري (قهرمان رمان) بايد به بلوغ مي رسيد و سرانجام به راه راست مي آمد. شولوخوف زير بار نرفت و به خواست آن ها تن نداد. بخش هايي از اين رمان مورد پسند استالين قرار نگرفت و موجب شد که اين رمان سانسور شود. کمونيست بودن شولوخوف موجب نشد که او دست از رئاليسم بکشد و همين نکته موجب شد که خوانندگان غربي و غير کمونيست اين رمان را اثري در نقد بلشويک ها بدانند. سولژنيتسين شايعه کرد که شولوخوف اين رمان را ننوشته بلکه دست نوشته هاي يک نويسنده ي گمنام قزاق را دزيده است. اين ادعا بعدها با بررسي دسته نوشته هاي شولوخوف رد شد. از اين شاهکار ادبي تا به حال دو اقتباس سينمايي ساخته شده است که آخرين آنها محصول سال 2006 است. چکيده و تحليل دن آرام شولوخف نخستين قزاقي بود که به ادبيات روس راه يافت. در اوان جواني، در جنگ جهاني اول و جنگ داخلي شرکت کرد. او نخستين دفتر دن آرام را طي دوران نپ به چاپ رساند. با اينکه منتقدان نسبت به آن نظر مساعد داشتند، موفقيتي نسبي کسب کرد. عيني گرايي و سادگي آن خوانندگاني را که بيشتر به ادبيات جانب دار و بي پروا گرايش دارند چندان جذب نمي کند. سپس دن آرام با جا افتادن رئاليسم سوسياليستي در نوع خود سرمشق شمرده شد، ليکن محاسن اين رمان آن را، مستقل از تمام مکاتب ادبي، در رديف آثار بزرگ قرار مي دهد: اين اثر حماسه و تراژدي يک ملت و بهترين فرزندان اوست، حماسه اي با صبغه اي عالي و مايه ي غنايي دراماتيک و بينش عيني گرايانه نسبت به تاريخ، با بيان کرامت انساني و مردانه و عشق ميهن، و تاريخ يک عصر با مردمانش، و در عين حال اثري حاصل تجربه ي زندگي نويسنده. عده اي دن آرام را با جنگ و صلح قابل قياس شمرده اند. در حقيقت، شولوخف در ساخت رمان خود از تولستوي الهام گرفته است و در آن، مانند وي، آدمهاي حقيقي و وهمي را در هم آميخته است. هر چند وي، بر خلاف تولستوي، از اظهار نظرهاي فيلسوفانه درباره ي انسان و معناي تاريخ پرهيز مي کند، به عنوان يک انسان به مسائل اساسي سرنوشت بشري، چون عدالت و شرف و حقيقت، پاسخ مي گويد. کيفيت تأليفي اين رمان را انتقاد کرده اند، زيرا فراواني آدمهاي ذي نقش در خوانهاي داستان و حواشي داراي اهميت درجه ي دوم را، نشانه ي فقدان وحدت و يکپارچگي دانسته اند. شولوخوف گذاري دارد از نگرش به توده ها به سوي سرنوشت اين يا آن فرد، از نبرد به توصيف زندگي صحرايي يا صحنه ي عشقي. جريان روايت داستان تابع قهرمان اصلي است. دن آرام، همچون آثار بزرگ ديگر شولوخوف، «زمين نوآباد» و «سرنوشت انسان»، با ذکر «سوابق» و تبارنامه ي چهره هاي داستاني آغاز مي گردد. اين مدخل جزو اصل داستان به معناي اخص آن نيست. عمل و حادثه در آن کم است، در عوض، توصيف دقيق قوم شناسانه ي افراد و مکان ها: دهکده ي قزاقي، «خوترها» املاک بزرگ قزاق ها در آن ديده مي شود. زمين داران خشن و دلير هنوز بدوي و جنگجويند. در همه چيز مقهور غرايز و شهوات خويش، يعني تجمل پرستي و انتقال خونين اند. از اين غره اند که تزار به آنان استقلال داده است. شولوخوف قشرهاي مختلف اجتماعي «استانيستا»، يعني دهکده ي قزاقي، خانواده هاي بزرگ، ملخوف ها، آستاخوف ها، کورچونوف ها. صحنه هاي زندگي روزمره، زندگي در صحرا، ماهي-گيري در رودخانه ي دن، جشن هاي عروسي، اعياد و رقصها، سنتها و پيش داوريهاي ريشه دوانيده را به ما نشان مي دهد. بخش اول ما را وارد فاجعه ي زندگي دو موجود جوان مي سازد، گريگوري ملخوف و آکسينيا آستاخووا، همسر استپان آستاخوف. آکسينيا، که موجودي است زورمند و آزاد، به ضد کيفيت سبعانه و احمقانه ي سنت هاي تقريباً قرون وسطايي، که زنان قزاق اسير آنان اند، طغيان مي کند. در مقابل او، شوهري است ضعيف و مطيع، که ابتدا کوشيد تا به همسرش نزديکي جويد، ولي سپس به سنتهاي قادر مطلق گردن مي نهد. صورت نوعي آکسينيا در ادبيات روس جا افتاده است. وي، که زني است متهور، زيبا و مغرور، براي دفاع از حق برخورداري از عشق و خوشبختي آماده ي هر کاري هست، شوهرش به سربازي رفته و او تسليم عشق گناه آلود مي شود و به کام شهوت فرو مي رود. در بخش دوم، نزاعهاي خانوادگي به جدالهاي تاريخي و توفانهاي داخلي به توفانهاي انقلابي دامنه گستر مي شود. در نخستين صحنه ي بخش سوم، جنگ جهاني اول آغاز مي شود و قزاق ها از محدوده ي زادبوم خود خارج شده اند. نويسنده دو چهره ي جنگ را به ما مي نماياند: يکي چهره ي غير انساني و ديگري چهره ي قهرماني آن. سپس دو انقلاب، انقلاب فوريه و انقلاب کبير اکتبر روي مي دهند. به موازات رويدادها درمقياس ملي، رويدادهاي زندگي خانوادگي و محلي وصف ميشوند. در اينجا نيز تغييرات بزرگ را، که بازتاب تغييرات تاريخي اند، شاهديم. کتاب دوم: رمان در چهارمين بخش همان آهنگ تاريخ را اختيار مي کند. اين، سرآغاز تراژدي قزاقي است؛ قزاق ها، که قومي جداگانه و نوعي طبقه ي اجتماعي اند، به چه جانبي رو خواهند نمود؟ جوان ها به سوي آينده و انقلاب روي خواهند نمود؟ جوان ها به سوي آينده و انقلاب رو مي کنند. سالخوردگان به گرد آتامان ضدانقلابي صف مي بندند. خانواده ها دوباره تقسيم مي شوند. در بخش پنجم شاهد تشکيل جبهه ي جدايي خواه مرتجعي تحت حمايت آلماني ها هستيم. دولت حاکم دن را، روس هاي سفيد(ضد انقلابي)، که به سمت قفقاز عقب نشيني مي کنند، از سويي و روس هاي سرخ (انقلابي) از سوي ديگر در ميان گرفته اند. نبرد بين جدايي خواهان و کمونيست ها ادامه دارد. توده ي مردم قزاق با اعتماد کمونيست هاي مسکو را پذيرا مي شوند. ولي جدايي خواهان روس هاي سفيد را به ياري مي-طلبند و ناحيه ي دن و انده ثاني مي شود و ترور ضد انقلابي بر آن حاکم است و استقلال قزاق واژه اي توخالي است. قزاق ها بايد در عمليات تهاجمي به مسکو شرکت کنند، ولي تا ورق بر مي گردد عقب گرد مي کنند. در بخش ششم گريگوري را در جستجوي «حقيقت» قزاقي مي يابيم؛ او وجدانش را به بازجويي مي کشد. هر دو طرف، مرتکب جنايت مي شوند و در هر دو طرف نيز قهرمانهايي هست: مرگ پودتکلوف و ليخاچف، رهبران کمونيست، و همچنين مرگ پيوتر، برادر گريگوري، را که بر روس هاي سفيد پيوسته است شاهديم. در دو بخش آخرين رمان، گريگوري را مي-بينيم که رهبري جنگ چريکي نوميدانه اي به ضد سرخ ها را اختيار کرده است، ولي او در نزد سفيدها(ضدانقلابي ها) نيز خود را غريبه احساس مي کند و تنها مي ماند. گريگوري زنده مي ماند و به دست سرنوشت در هم شکسته مي-شود. به دهکده ي زادگاهي خود باز مي گردد تا خود را تسليم عدالت نوبنياد کند. منتقدان دن آرام را «حماسه اي تراژيک» خوانده اند، تراژدي يک زوج، يک قوم، يک عصر؛ ولي حماسه ي مردي مغرور، با شهامت و در جستجوي مطلق. نويسنده نه تنها به عنوان داور، بلکه همچنين به عنوان بازيگر همواره در اثرش حضور دارد. وقايع را تحليل مي کند، منازعات و فعل و انفعال هاي نيروهاي اجتماعي و تاريخي را توضيح مي دهد. وي علاقه و ستايش عميقي نسبت به قهرمانان خويش احساس مي کند. اين انسان دوستي شولوخف دردناک ترين لحظات سرتاسر اثر را با نوعي صفا و روشني متمايز مي سازد.