قند پارسی/ حکایت شیرین ضرب المثل «کاسه داغ تر از آش»
باشگاه خبرنگاران
بروزرسانی
باشگاه خبرنگاران/ ضربالمثلها در هر ملتي اشارهاي دارند به فرهنگ و اعتقاد و آداب و رسوم آن مردم. هر اندازه که يک ملت از تمدن و تاريخ حيات بيشتري برخوردار باشد، به همان ميزان هم ضربالمثلها و کنايهها در آن کشور بيشتر است.
در اين ميان ايرانيان از ديرباز مردماني با فرهنگ غني بودهاند. گوشهاي از اين تمدن و فرهنگ به مقوله ادبيات در کشورمان برميگردد. ادبياتي که نه تنها در عرصه نظم که در عرصه نثر هم حرفي براي گفتن دارد. در ميان آثار منظوم و منثور اما جملات و ابياتي ديده ميشود، که امروز به مثلي شيرين و فراگير درميان ما تبديل شدهاند. يادگيري اين مثلها ميتواند ما را در بيان هرچه سريعتر پيام به ديگران کمک کند.
از اين رو در باشگاه ضربالمثل امروز به نقل حکايت کوتاهي از ضربالمثل «کاسه داغتر از آش» ميپردازيم. اگر کسي در انجام کاري بيشتر از صاحب منفعت پافشاري و دخالت کند، در مقام تمثيل ميگويند «فلاني کاسه داغتر از آش» شده است. حال بايد ديد ريشه چنين تمثيلي از کجا آب ميخورد؟
********************************
در حکايت آمده است که...
در زمان حکومت ناصرالدين شاه قاجار رسمي هر ساله بود که طي آن در يک روز بهاري در منطقه سرخهحصار برنامه «آشپزان» با حضور شاه و خاندان و اعوان و انصارش برپا بود.
آش شله قلمکاري پخته ميشد که از قضا همه اميران و مسئولين دربار حکومتي براي پخت اين آش و برپايي اين بزم کاري انجام ميدادند. يکي سبزي پاک ميکرد، يکي نخود و لوبيا. ديگري هم هيزم زير ديگ ميگذاشت.
خلاصه که هر کس تلاش ميکرد تا در نظر شاه جلوه کند و به عنوان خادمي راست کردار و خدمتگزاري شاخص معرفي شود. تا اينکه آش آماده ميشد و هر يک از امرا و فرماندهان و ملازمان شاه و دربار در جاي مخصوص خود مينشستند و بنا بر قدحهاي کوچک و بزرگي که برايشان بر طبق جايگاه و مقامي که داشتند تعيين شده بود، از آشي که از قضا نه «دو آشپز» که چندين نفر در پخت آن دست برده بودند، ميل ميکردند.
از قضا نه شوري آش و نه بي نمکي آن ديگر اهميتي براي هيچ کس نداشت، چرا که قرار بود اتفاق ديگري بيفتد.
در اين مراسم هر يک از مدعوين وظيفه داشتند که پس از نوش جان کردن آش شله قلمکار، کاسه آش خود را پر از سکه طلا و اشرفي کنند و براي شاهنشاه ببرند و در راستاي تکميل خدمتگزاري خود آن را به شاه تقديم کنند. طبيعي است که هر چه قدح فردي بزرگتر باشد، سکههاي بيشتري را هم از کف خواهد داد.
در اينجا بود که با اينکه هر انساني هميشه آرزوي مقام و منزلت بالا دارد، اما در اين روز همه آرزو ميکردند که اي کاش در مرتبهاي پايينتر قرار داشتند و مجبور نبودند سکههاي بيزبان و عزيزتر از جانشان را در طبق اخلاص بگذارند. اينجا بود که چون کاسه هر کس بزرگتر بود در اين مراسم پول بيشتري بايد ميداد و در نتيجه مي گفتند: کاسه از آش داغتر است.
به عبارتي رنج ناشي از از دست دادن اين سکههاي با ارزش در برابر داغي آش بسيار دردناکتر بود.
ضربالمثل «دايه مهربانتر از مادر» هم تا حد زيادي به همين معناست.