نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

معرفی کتاب/ «دختران آفتاب»؛ داستان زندگی مریم از زبان سه نویسنده

منبع
تسنيم
بروزرسانی
معرفی کتاب/ «دختران آفتاب»؛ داستان زندگی مریم از زبان سه نویسنده
تسنيم/ «دختران آفتاب» روايت سه نويسنده از دختران ايراني‌ست که با تمرکز بر «مريم» به عنوان شخصيت اصلي نوشته شده است. کتاب تلاش دارد داستاني از زندگي اين قشر را روايت کند، بدون اينکه منزلت او را زير سؤال ببرد. انتشارات سروش اول‌بار در سال 82 کتاب «دختران آفتاب» را روانه بازار کتاب کرد. «دختران آفتاب» که در قالب رمان نوشته شده، جزء معدود آثار ادبيات داستاني‌ست که با همکاري سه نويسنده؛ اميرحسين بانکي، بهزاد دانشگر و محمدرضا رضايتمند نوشته شده است. داستان کتاب ناظر بر فضاي دختران اين جامعه و مشکلات و حال و احوال آنهاست. کتاب روايت‌گر داستان بخشي از زندگي «مريم» است که فرزند يکي از بازيگران مشهور است و از زندگي‌اي که دارد، خسته شده و به دنبال فضاي ديگري‌ست. از انتخاب شخصيت‌ اول داستان از ميان جامعه دختران کشور و بيان مشکلات و فضاي فکري آنها از زبان اين شخصيت و ديگر شخصيت‌هاي حاضر در کتاب، مي‌توان به اين نتيجه رسيد که «دختران آفتاب» وراي يک رمان و داستان، قصد بيان مسائل جامعه‌شناختي و روانشناختي در قالب اين گونه ادبي دارد. به عبارت ديگر، نويسنده با تيزهوشي بر آن شده تا از طريق سطر سطر داستان، نگاهي داشته باشد به زندگي دختران سرزمينش؛ موضوعي که کمتر با اين رويکر به آن در داستان‌هاي امروز پرداخته شده است. اگر نگاهي به داستان‌هاي اجتماعي در سال‌هاي اخير که با محوريت زنان داشته باشيم، متوجه مي‌شويم که کتاب‌ها در رويکردهاي مختلفي نوشته شده‌اند؛ گاه کتابي مشکلات زنان خانه‌دار را موضوع خود قرار مي‌دهد و از روزمرگي که البته شايد مبتلي به گروهي از زنان اين کشور باشد، مي‌پردازد و گاهي نيز رويکردي فمينيستي به خود مي‌گيرد. «دختران آفتاب» شايد از اين منظر کمي نگاه جديدتري به جامعه زنان ايراني دارد. کتاب بدون داشتن پيوندهاي مشترک ميان بسياري از رمان‌هاي نوشته شده درباره زنان، مانند ژست‌هاي غربي، يادآوري خاطرات گذشته، حسرت ايام طي شده و نااميدي و ...، سعي دارد به تحولات روحي شخصيت داستانش بپردازد؛ بدون اينکه منزلت او را زير سؤال ببرد. در خلال اين داستان، با شخصيت‌‌هاي مختلفي که هر کدام نماينده يک تيپ فکري در جامعه زنان هستند، آشنا مي‌شويم. گذشته از اين، «دختران آفتاب» زن و منزلت و شخصيت و هويت او را بشناساند؛ به خودش، به مَردَش، به جامعه اش، و به تاريخ گذشته و سرنوشت آينده‌اش؛ همانگونه که هست و همان گونه که بايد باشد. و همين‌گونه است که او را از طفيلي مرد بودن مي‌رهاند و نشان مي‌دهد که در عين زن بودن هيچ از مراتب و کمالات انساني کم ندارد. در بخش‌هايي از اين کتاب مي‌خوانيم: «ثريا دوباره سرش را بالا آورد. اين بار جهت نگاهش به همه بود، با حالتي تدافعي. - کي مي‌گه؟ اين دو تا هيچ ربطي با هم ندارن. آرايش کردن هيچ ربطي با خود کم بيني و اين مزخرفاتي که تو مي‌گي نداره. خود کم بيني يعني اين که زن‌هاي ما امروز خودشون رو توي خونه‌هاشون قايم کردن! - خب پس تو که مي‌دوني، بگو براي چي آرايش مي‌کنن؟ - معلومه! براي اين که همه بايد با سرو وضع مرتب رفت و آمد کنيم. همه مي‌خوايم قشنگ‌تر باشيم. جايي که مي ريم مسخره‌مون نکنن، تحويلمون بگيرن. سميه شانه اش را بالا انداخت: - نگفتم؟! اين هم نمونه‌اش! لپ‌هاي سفيد ثريا کمي قرمز شد. - يعني چي. اين هم نمونه‌اش؟ درست حرفت رو بزن ببينم حرفت چيه! مگه خودت از تميزي و زيبايي بدت مي‌آد؟ - نخير! من فقط حرفم اينه که چرا بايد دختر دانشجو و تحصيلکرده ما اين قدر احساس ضعف کنه که بخواد با زيباسازي ظاهرش اونو جبران کنه؟! ثريا ابروهايش را در هم کشيد: - کي مي‌گه؟ همه زيبايي رو دوست دارند. مگه تو دوست نداري؟ سميه سعي مي‌کرد خودش را کنترل کند: - چرا دوست دارم! من هم زيبايي رو دوست دارم؛ ولي نه فقط زيبايي رو! چيزهاي ديگه رو هم دوست دارم. حتي بعضي هاشون رو خيلي بيشتر از زيبايي با اون تعريفي که تو منظورته، دوست دارم. ثريا دندان‌هايش را روي هم فشار داد: - تو...!...تو! - صبر کن!‍ هنوز حرفم تمام نشده! تا يادم نرفته يه چيز ديگه رو هم بگم. سميه به طرف بقيه بچه ها برگشت: - همه‌تون، متوجه شدين که ثريا گفت به خاطر اين که هر جا مي‌ريم تحويلمون بگيرن، مسخرمون نکن. من مي‌خوام بگم که فقط اين ثريا نيست که چنين طرز فکري داره، همه‌مون همين طوريم! در اصل اين يه فرهنگ غلط در جامعه بود که اين فکر رو در زن‌ها و دخترها به وجود آورد که خوبي و برتري فقط توي قشنگي و زينت آلات و لباس‌هاي شيکه. - تو فکر مي‌کني کي هستي که اين طوري در مورد همه قضاوت مي‌کني؟ مسلماً صداي ثريا بلند بود. بيش از اندازه. ولي نه آنقدر که راننده فرياد بکشد و بگويد که « چه خبره؟» با صداي راننده همه ساکت شدند. من و عاطفه و فاطمه و سميه که رويمان به سمت عقب اتوبوس بود به طرف راننده برگشتيم. توي آينه بالا سرش نگاه کرد و گفت: - معلوم هست اون وسط اتوبوس چه خبره؟ باباجون اين جا اتوبوسه. ميدون جنگ که نيس! دماام خيرسرامواتمون مي خوايم رانندگي کنيم. باس حواسمون جم باشه يا نه؟...» رهبر معظم انقلاب پس از مطالعه اين کتاب، تقريظي بر اين اثر نوشته‌اند که قرار است در روز سه‌شنبه، 21 مهر ماه، در يکي از دبيرستان‌هاي شهر تهران رونمايي شود. اين اولين‌بار است که تقريظ رهبر معظم انقلاب بر يک رمان رونمايي مي‌شود.