نماد آخرین خبر

دو خط کتاب/ سال اسپاگتی بود

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
دو خط کتاب/ سال اسپاگتی بود
آخرين خبر/ در سال 1971 اسپاگتي مي‌پختم تا زندگي کنم و زندگي مي‌کردم تا اسپاگتي بپزم. بخاري که از قابلمه‌ي آلومينيومي بلند مي‌شد مايه‌ي دلخوشي من بود و سس گوجه فرنگي که در قابلمه‌ي دسته دار آهسته مي‌جوشيد، مايه‌ي دلگرمي من. يک قابلمه‌ي آلومينيومي بسيار بزرگ داشتم که حتي يک سگ گرگي مي‌توانست در آن حمام کند، يک زمان‌سنج پخت غذا خريدم، انواع و اقسام فروشگاه‌هاي مواد غذايي بين‌المللي را زير پا گذاشتم تا ادويه‌جات مختلف با اسم‌هاي عجيب و غريب را جمع‌آوري کنم، يک کتاب تخصصي در مورد پخت اسپاگتي در يک کتابفروشي خارجي پيدا کردم و چند بسته گوجه فرنگي خريدم. بوي سير، پياز، روغن‌نباتي و ساير مخلفات به صورت ذرات کوچکي در مي‌آمدند که در هوا پراکنده مي‌شدند و هر گوشه از آپارتمان کوچک من آنها را به خود جذب مي‌کرد. بگي نگي بويي شبيه بوي فاضلاب داشت. اساساً خودم به تنهايي اسپاگتي مي‌پختم و تنهايي آن را مي‌خوردم. موارد معدودي پيش مي‌آمد که با يک نفر ديگر هم‌غذا شوم، اما دوست داشتم تنهايي اسپاگتي بخورم. به نظر مي‌رسيد قرار بوده اسپاگتي يک غذاي انفرادي باشد. دليلش را نمي‌دانم. اسپاگتي هميشه در کنار چاي و سالاد سرو مي‌شد. معادل سه فنجان چاي سياه در يک قوري و يک ظرف سالاد ساده‌ي خيار و کاهو. همه را مرتب و منظم روي ميز مي‌چيدم، به روزنامه‌اي که در گوشه‌اي بود خيره مي‌شدم و با حوصله‌ي تمام به تنهايي اسپاگتي مي‌خوردم. روزهاي اسپاگتي از اول هفته تا آخر هفته ادامه داشت. هفته که تمام مي‌شد، روزهاي جديدِ اسپاگتي از هفته‌ي بعدش شروع مي شد. به نظر مي‌رسيد وقتي تنهايي اسپاگتي مي‌خورم، هر آن قرار است کسي در بزند و داخل شود. به ويژه در روزهاي باراني. هميشه افراد مختلفي مي‌آمدند. گاهي غريبه‌ها و گاهي کساني که مي‌شناختم. گه‌گاهي دختري که يکبار در دوران دبيرستان با او قرار گذاشته بودم، گاهي خودم که انگار همان آدم چند سال پيش شده بودم؛ و گه‌گاهي ويليام هلدن با جنيفر جونز. ويليام هلدن؟ اما هيچ وقت، هيچ کدامشان به آپارتمان من نيامدند. آنها فقط با ترديد و دودلي آنجا مي‌پلکيدند و بدون اينکه در بزنند، راه خود را مي‌گرفتند و مي‌رفتند. بيرون باران مي آيد. بهار، تابستان و پاييز به پختن اسپاگتي ادامه دادم. بفهمي نفهمي به انتقام‌گيري شباهت داشت. درست مثل زني تنها که کنار شومينه نشسته و در حال سوزاندن يک مشت نامه‌ي عاشقانه‌ي قديمي از دوستي است که ترکش کرده.باشه هاروکي_موراکامي/ نشرچلچله/ با کانال تلگرامي آخرين خبر همراه شويد telegram.me/akharinkhabar