نماد آخرین خبر

نقد ادبی چیست؟

منبع
بروزرسانی
قصه/ تعريف نقد ادبي در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط مي شود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً براين بوده است که معايب اثري را بيان کنند و مثلاً در اين که الفاظ آن چه وضعي دارد يا معني آن برگرفته از اثر ديگري است و بطور کلي از فراز و فرود لفظ و معني سخن گويند. و اين معني از خود لغت نقد فهميده مي ‌شود زيرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضيح اينکه در ايام باستان پول کلاً دو نوع بود. پول نقره (درم) و پول طلا (دينار). گاهي در دينار تقلب مي ‌کردند و به آن مس مي ‌آميختند و در اينصورت عيار طلا پايين مي ‌آمد. در روزهاي نخست تشخيص مس ممزوج با طلا با چشم ميسر نبود. البته بعد از گذشت مدتي، مس اندک اندک سياه مي‌شد، چنان که حافظ گويد: خوش بود گر مِحَکِِ تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هر که در او غِش باشد به سکه تقلبي زر مغشوش و ناسره و امثال اين مي ‌گفتند، چنان که حافظ فرموده است: يار مفروش به دنيا که بسي سود نکرد آنکه يوسف به زرِ ناسره بفروخته بود بدين ترتيب چنانکه اشاره شد، کار منتقدان باستان بيشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است. جامي در «سبحه الابرار» به منتقدان مي ‌گويد: عيب جويي هنــر خود کردي عيب ناديده يکي صد کردي گاه برراســت ‌کشي خط گزاف گاه بر وزن زني طعن زحاف گاه برقافيه کــان معـلول است گاه برلفــظ که نامقبول است گاه نـابرده ســـوي معنــي پي خرده گيري ز تعصب بــروي اما در دوران جديد مراد از نقد ادبي نشان دادن معايب اثر نيست (هر چند ممکن است به اين امر هم اشاراتي داشته باشد) زيرا نقد ادبي به بررسي آثار درجه يک و مهم ادبي مي ‌پردازد و در اينگونه آثار بيش از اينکه نقاط ضعف مهم باشد نقاط قوت مطرح است. لذا منتقد ادبي مي ‌کوشد با تجزيه و تحليل آن اثر ادبي اولاً ساختار و معني آن را براي خوانندگان روشن کند و ثانياً قوانيني را که باعث اعتلاي آن اثر ادبي شده است توضيح دهد. لذا نقد ادبي از يک سو بکار گرفتن قوانين ادبي در توضيح اثر ادبي است و از سوي ديگر کشف آيين‌هاي تازه ممتازي است که در آن اثر مستتر است. بدين ترتيب مي ‌توان به اهميت نقد ادبي در گسترش ادبيات و متعلقات آن پي برد زيرا با نقد ادبي اولاً همواره ادبيات و علوم ادبي متحول و زنده مي ‌ماند زيرا منتقد در بررسي آثار والا از آن بخش از ابزارهاي ادبي استفاده مي ‌کند که کارآمد است و خود به خود برخي از ابزارهاي علمي و فني فرسوده از دور خارج مي ‌شوند و ثانياً با بررسي آثار والا معايير و ابزارهاي جديدي را کشف مي ‌کند و به ادبيات کشور خود ارزاني مي ‌دارد. خوانندگان به کمک منتقدان ادبي معاييري بدست مي آورند که آثار والا را بشناسند و بدين ترتيب به آثار سطحي وقعي ننهند و اين باعث مي ‌شود که جريانات فرهنگي و ادبي در مسير درست خود حرکت کنند و صاحبان ذوق و انديشه و راي و نبوغ مقام شايسته خود را بازيابند. نقد ادبي هميشه به معني ديگرگونه خواندن اثر نيست. گاهي به معني دقيق‌تر خواندن يا هوشيارانه‌تر مطالعه کردن اثر است. فرماليست‌ها1 مي ‌گفتند دقت در متن و ژاک دريدا مي ‌گويد: تأکيد در دقت. در همان حال و هواي سنتي هم دقيق‌تر خواندن اثر مهم است. هنرهاي نهفته در آن را بازنمودن و اهميت اثر را نشان دادن و گاهي ارتباط آن را با مسائل اجتماعي وسياسي دوران متن بازنمودن (گرايشي که در نحله‌هاي جديد نقد مطمح نظر نيست). به هرحال، در مورد نقد ادبي آنقدر سخن گفته‌اند که امروزه يکي از شاخه‌هاي مطالعات ادبي، نقدشناسي و و بحث در مورد خود نقد است. عيب اثري را گفتن، اثري را وصف کردن، تجزيه و تحليل اثر ادبي، ديگرگونه خواندن اثري، تأثر خود را از اثري بيان کردن و... اين تلقيات و انتظارات اولاً در هر دوره‌اي فرق مي ‌کند و ثانياً بستگي به فلسفه يا سليقه منتقد دارد. مثلاً ميشل فوکو در مقاله معروف «مؤلف چيست» نقد را چنين تعريف مي ‌کند: «کار نقد، آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نيست و نيز قصد ندارد تا از راه متون، انديشه يا تجربه‌اي را بازسازي کند، بلکه مي ‌خواهد اثر را در ساختار، معماري، شکل ذاتي و بازيِ مناسبات دروني ‌اش تحليل کند. در اينجا، مسأله‌اي پيش مي ‌آيد: اثر چيست؟» در مورد نثر نقد ادبي بد نيست به اين نکته اشاره شود که بايد ساده و روشن و علمي باشد. در ايران مرسوم است که در ستايش از نثرهاي ادبي و انشايي و در عيب‌جويي از طنز استفاده مي ‌کنند. حال آنکه نقد ادبي اولاً در اساس ربطي به ستايش و عيب جويي ندارد و گاهي هدف فقط تحليل اثر است و ثانياً در مواقع مدح و هجو هم بايد سخن روشن و جنبه استدلالي داشته باشد. فرنگيان به نثر نقد ادبي، Expository prose مي ‌گويند يعني نثري که توصيفي و ارتباطي است و جنبه استدلالي دارد يعني با ذکر جزئيات مطلب را قدم به قدم جلو مي ‌برد نقد ادبي کاري خلاق است و گاه منتقد ادبي به اندازه صاحب اثر بايد داراي ذوق و خلاقيت باشد، با اين فرق که نويسنده و شاعر ضرورتآ اهل فضل و بصورت خود آگاه آشنا به همه فوت و فن ‌هاي علوم ادبي نيست. حال آنکه منتقد ادبي بايد دقيقاً به علوم ادبي آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاري در تجزيه و تحليل عوامل علوّ آن اثر ادبي بهره گيرد. از سوي ديگر منتقد گاهي به عنوان واسط‌ بين نويسنده و خواننده عمل مي ‌کند و باعث مي ‌شود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگي و تازگيشان که معمولاً با ابهام و اشکال همراهند فهم کند. معمولاً آثار ادبي والا را فرهيختگان مي ‌ستايند و عوام ‌الناس به تبع ايشان به آن آثار و نويسندگانشان احترام مي ‌نهند. اما خود دليل ارزش آنها را نمي ‌دانند. منتقد در تجزيه و تحليل‌هاي خود علل برجستگي اين آثار را براي مردم توضيح مي ‌دهد و در اين صورت گويي غير مستقيم به مردم مي ‌فهماند که چه آثاري فاقد ارزشند. در نتيجه در کشورهايي که نقد ادبي رواج و اهميت بيشتري دارد وضع نويسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جريانات فرهنگي معمولاً بسامان است، معمولاً حق به حقدار مي ‌رسد و متقلبان فرهنگي کمتر مجال سوء استفاده مي ‌يابند. منتقد ادبي علاوه بر آشنايي با نحله‌هاي مختلف نقد ادبي و علوم ادبي بايد فرد کتاب خوانده‌اي باشد و با بسياري از دانش‌هاي ديگر چون سياست و مذهب و جامعه شناسي و روانشناسي و تاريخ آشنا باشد زيرا آثار بزرگ ادبي ـ برخلاف آنچه امروزه مي‌گويند ـ فقط به لحظ ادبي بودن نيستند که شهرت و قبول مي‌ يابند. بلکه هزار نکته باريک ‌تر از مو اينجاست. به قول اليوت (در مقاله مذهب و ادبيات) معيارهاي ادبي فقط مشخص مي کند که اثري ادبي است ولي عظمت يک اثر فقط با معايير ادبي مشخص نمي ‌شود. آيا اهميت شاهنامه فقط به لحاظ مسائل ادبي است؟ نقد ادبي کلاً بر دونوع است: 1ـ نقد نظري 2ـ نقد عملي نقد نظري (Theoretical criticism ) که مجموعه منسجمي از اصطلاحات و تعاريف و مقولات و طبقه‌بندي ‌هايي است که مي ‌توان آنها را در ملاحظات و مطالعات و تفاسير مربوط به آثار ادبي بکار برد. همينطور محک ‌ها و قواعدي را مطرح مي ‌کند که با استعانت از آنها مي ‌توان آثار ادبي و نويسندگان آنها را مورد قضاوت و ارزيابي قرار داد و به اصطلاح ارزش ‌گذاري کرد. نقد نظري در حقيقت فقط بيان قواعد و فنون ادبي و نقد ادبي است اما ممکن است آن را در اثري پياده نکنيم. مثلاً مي گوييم در نقد بايد توجه داشت که متن تحت‌الشعاع زندگي و آراي نويسنده قرار نگيرد، اما از اين ديدگاه خاص به بررسي اثري نمي ‌پردازيم و فقط بيان نظريه کرده‌ايم کتاب آي.ا.ريچاردز موسوم به اصول نقد ادبي (Principles of Literary Criticism)که در سال 1924 نگاشته شد و کتاب نورتروپ فراي موسوم به تشريح نقد ادبي (Anatomy of Criticism)که به سال 1957 نوشته شد از آثار معتبر در نقد نظري هستند. نقد عملي يا تجربي (Practical criticism) اين نوع نقد به بررسي تقريباً تفصيلي اثر خاصي مي ‌پردازد؛ يعني استفاده عملي از قواعد و فنون ادبي براي شرح و توضيح و قضاوت اثري. در نقد عملي بايد از اصول نظري نقد ـ که طبيعتاً بر تجزيه و تحليل‌ها و ارزشگذاري منتقد نظارت و حاکميت دارند ـ بطور ضمني و غير صريح استفاده کرد. به زبان ساده در عمل از مفاد آنها استفاده شود نه اين که بصورت نقل قول، نقد را تحت‌الشعاع قرار دهند. بعبارت ديگر بايد بصورت توصيه‌هايي، گاه به گاه و مناسب مقام مورد رجوع و استفاده قرار بگيرند. در نقد ادبي بحث اين است که «فلان اثر (شعر) تا چه حد خوب‌است؟». اما براي اينکه متوجه شويم فلان اثر (شعر) تا چه حد خوب است بايد مسائل مختلفي را در مد نظر داشته باشيم. مثلاً بايد نسبت به صحت متن مطمئن باشيم و لذا وارد مباحث زبان شناسي و تاريخي شويم. و اليوت هم اشاره کرده است که عظمت آثار فقط با معايير ادبي تبيين نمي ‌شود. پس اشراف به نظام‌هاي ديگر علوم انساني چون روانشناسي و جامعه شناسي و تاريخ و امثال اينها براي منتقد بصير لازم است. در ميان آثار بزرگ نقد ادبي انگلستان در اين حوزه، مي ‌توان از مقالات درايدن، دکتر جانسون، برخي از فصولي که کالريج در کتاب تراجم ادبي (Biographia Literaria) در باب شعر وردزورث نوشته است. سخنراني او در باب شکسپير، کتاب ماتيو آرنولد موسوم به مقالاتي در نقد ادبي (Essays in Criticism) و سرانجام از گزيده مقالات (Selected Essays ) تي.اس.اليوت نام برد.