فارس/ کتاب «تعليمات غير اجتماعي» يکي از جديدتري کتابهاي مهرداد صدقي نويسنده طنز پرداز کشورمان است که به تازگي وارد بازار کتاب شده است. اين کتاب در واقع نقيضه اي بر کتاب تعليمات اجتماعي است که در مدارس تدريس ميشود و نويسنده در خلال روايت داستان و سفر خانواده آقاي هاشمي، با زبان طنزآميز به برخي ناهنجاريها و مشکلات ميپردازد و البته به بقيه ناهنجاريها و مشکلات کاري ندارد!
اين کتاب از داستانهاي کوتاه و به هم پيوسته تشکيل شده. داستان با اخراج آقاي هاشمي از محل کار و سفر اجباري آنها آغاز ميشود.
با هم يکي از داستانهاي اين کتاب را که اتفاقا بي مناسبت با نمايشگاه کتاب هم نيست، با نام «کتاب يا ساندويچ» ميخوانيم:
«آقاي هاشمي تحت تاثير رسانهها و براي اينکه نشان دهد چقدر اهل مطالعه است، دست اعضاي خانوادهاش را گرفته بود تا ببرد نمايشگاه کتاب. مادربزرگ که سختش بود به نمايشگاه بيايد، گفت: من که چشمم نميبيند کتاب بخوانم. پول خريد کتاب هم که ندارم، نميشود من نيايم؟
آقاي هاشمي گفت: مادر جان حالا کي خواست کتاب بخرد؟
مادربزرگ گفت: خب پس به جاي نمايشگاه کتاب ميتوانيم برويم پارک
آقاي هاشمي گفت: مادر جان، اتفاقا خيليها به جاي پارک ميآيند نمايشگاه کتاب تا خانوادگي با هم دور بزنند.
مادربزرگ که همچنان مخالف بود، گفت: پس من ميروم پارک شما برويد نمايشگاه کتاب.
آقاي هاشمي که سخت مصمم بود هر طور شده خانوادهاش را به گردش فرهنگي ببرد، براي اينکه مادرش را همراه کند با يک تهديد نرم گفت: مادر جان توي پارک ممکن است گم شوي. اگر ناراحت نميشوي سر راه تو را موقتا به يکي از خانههاي سالمندان تحويل دهيم وقتي برگشتيم ميآييم دنبالت.
مادربزرگ با شنيدن اسم خانه سالمندان، گفت: اتفاقا الان که فکر ميکنم ميبينم بيايم نمايشگاه کتاب بهتر است. ميگويند آدم بنشيند و کتاب بخواند، هرچند به خاطر يک جا نشستن سکته ميکند اما براي جلوگيري از آلزايمر خوب است.
طاهره خانم از آقاي هاشمي: من خيلي گرسنهام آنجا خوراکي هم پيدا ميشود؟
آقاي هاشمي گفت: اتفاقا آنجا فروش خوراکي از فروش کتاب هم بيشتر است.
رکسانا به مادرش گفت: مامان، من دلم ميخواهد مدل شوم. آيا در اين زمينه کتابي توي نمايشگاه هست؟
طاهره خانم گفت: دخترم کتاب مدل که نه، اما آنجا تا دلت بخواهد خودِ مدل هست.
آقاي هاشمي ماشينش را چند خيابان آن طرفتر پارک کرد و همه اعضاي خانواده، به جز مادربزرگ، خوشحال و خندان و بيپول به طرف نمايشگاه رفتند. در ورودي سالنِ نمايشگاه جمعيت زيادي به چشم ميخورد و به خاطر کمبود جا، همه به هم فشار ميآوردند. آقاي هاشمي در حالي که سعي ميکرد از لاي ازدحام جمعيت راهي باز کند، گفت: پسرم نيمه پر ليوان را ببين. همين فشاري که اينجا ميبيني و گره خوردن دست و پاي مردم در همديگر خودش آدم را ياد سعدي مياندازد که ميگفت بني آدم اعضاي يک پيکرند.
شنتيا در حالي که لاي دست و پاها داشت به عضوي از بدن ديگران تبديل ميشد، گفت: پدر جان بالاخره «يک پيکرند» درست است يا «يکديگرند»؟
آقاي هاشمي گفت: پسرم، بستگي به موقعيتش و مقدار فشاري که مردم بر هم ميآورند، دارد. اينجا فعلا بني آدم اعضاي يک پيکرند اما توي مترو، بني آدم اعضاي يکديگرند.
مادربزرگ گفت: «پسرم من که تا اينجا آمدم ولي با اين فشار ياد روزي افتادم که تو را به دنيا آوردم. اشکال ندارد من همان بيرون بمانم و هوا بخورم؟ اگر خيلي ضروري بود، بگو ديالوگهاي مرا بقيه بگويند!»
مادربزرگ رفت توي محوطه و کمي براي خودش چرخيد اما چون ترسيد گم شود، دوباره برگشت توي سالن. اين دفعه موقع ورود، احساس کرد فشار جمعيت اين دفعه طوري است که فرزند نداشتهاش را سزارين خواهد کرد اما هر جور بود، به بقيه خانواده ملحق شد.
جلوي برخي غرفهها خيلي شلوغ بود اما در برخي غرفهها تعداد فروشندهها چند برابر تعداد مشتريها بود. شنتيا که با ديدن نمايشگاه کتاب به فکر فرو رفته بود، گفت: پدرجان، آدم اگر بخواهد کتاب چاپ کند اول بايد چکار کند؟
طاهره خانم گفت: اول بايد آن کتاب را بنويسد پسرم.
آقاي هاشمي گفت: البته مثل مادرت که بعضي روزها غذاهاي روزهاي قبل را با هم مخلوط ميکند و دوباره آنها را با يک شکل و شمايل ديگر به اسم يک غذاي جديد به خورد ما ميدهد، بعضيها هم اينجوري کتاب درست ميکنند.
رکسانا از پدرش پرسيد: پدر جان، يعني اين همه آدم واقعا آمدهاند کتاب بخرند؟
آقاي هاشمي گفت: دخترم بعضيها آمدهاند نمايشگاه که کتاب بخرند، بعضيها آمدهاند کتابها را تماشا کنند، بعضيها هم آمدهاند تا آنهايي که آمدهاند نمايشگاه کتاب را تماشا کنند.
شنتيا پرسيد: پدر جان، مردم بر چه اساسي کتابها را ميخرند؟
آقاي هاشمي گفت: بعضيها به اسم نويسنده نگاه ميکنند، بعضيها به اسم کتاب، بعضيها به اسم ناشر اما همهشان عاقبت به قيمت کتاب نگاه ميکنند. البته اگر کتابي ممنوعه باشد، ديگر هيچکدام اينها به اندازه همان ممنوع بودنش براي بعضيها اهميت ندارد.
شنتيا پرسيد: پدر جان، مردم اين همه کتاب ميخرند اما چرا باز هم ميگويند سرانه مطالعه در ايران پايين است؟
آقاي هاشمي گفت: خودتان ميدانيد که خريد کتاب به معناي خواندن آنها نيست. من هر سال اينهمه کتاب درسي برايتان ميخرم آيا همه آنها را ميخوانيد؟
شنتيا و رکسانا با لحني صادقانه با هم گفتند: نه پدر جان
آقاي هاشمي گفت: خاک عالم بر سرتان. ميخواستم همين را از زير زبانتان بکشم.
چشم آقاي هاشمي به مادرش افتاد که يک کتاب خريده. بلافاصله او را به بچهها نشان داد و گفت: از عزيز ياد بگيريد. نه به مادربزرگتان که با اينکه چشمش نميبيند کتاب خريده، نه به شما که همان کتابهاي درسيتان را هم نميخوانيد.
بچهها که حسابي شرمنده شده بودند، از همان لحظه تصميم گرفتند از آن روز به بعد ديگر به پدرشان راستش را نگويند.
ديگر وقت خروج از نمايشگاه بود و آقاي هاشمي براي بچهها کلي بروشور و کاتالوگ رايگان جمع کرده بود تا لااقل آنها را بخوانند. بعد هم همگي در حالي که خسته شده بودند، براي اينکه دست خالي از نمايشگاه بيرون نروند، رفتند توي محوطه تا ساندويچ بخورند.
موقع خوردن ساندويچ، آقاي هاشمي از مادرش پرسيد : مادر جان، با اينکه مخالف آمدن به نمايشگاه بودي اما ميبينم تحت تاثير فضاي فرهنگي نمايشگاه قرار گرفتهاي و کتاب خريدهاي؟
مادربزرگ گفت: من ديدم قرار است ما را به خانه دوستت ببري و بد است دست خالي بيايم، وقتي از سالن نمايشگاه درآمدم ديدم يک نفر روي زمين کتاب پهن کرده و دلم به حالش سوخت. وقتي توي بساطش يک کتاب ديدم که براي دکوري جلدش قشنگ بود و حجم مناسبي هم داشت، گفتم آن را به عنوان هديه فرهنگي براي دوستت ببريم.
آقاي هاشمي حرکت فرهنگي مادرش را پسنديد و به بقيه گفت: بچهها از عزيز ياد بگيريد. کار فرهنگي يعني همين.
آقاي هاشمي کتاب را از مادربزرگ گرفت اما تا عنوان آن را ديد، گونههايش از خجالت قرمز شد و فورا کتاب را توي لباسش مخفي کرد. بعد هم از مادرش پرسيد: مادر جان، موقع خريد کتاب اسمش را هم خواندي؟
مادربزرگ با تعجب گفت: نه! ولي فروشنده مرا به بقيه نشان داد و گفت که دل بايد جوان باشد!
پرسشها:
1 - بعضيها چه ربطي به نمايشگاه کتاب دارند؟
2- رفتن به نمايشگاه کتاب چه ربطي به سرانه مطالعه دارد؟
3- سرانه مطالعه چه ربطي به قيمت کتاب دارد؟
تکليف شب:
فهرستي از کتابهاي کتابخانهتان تهيه کنيد و ببينيد چند تاي آنها بر اساس طرح روي جلد، قشنگ بودن، ارزان بودن، ممنوع بودن، مُد بودن و ... خريداري نشدهاند.»
انتشارات چرخ و فلک کتاب «تعليمات غير اجتماعي» را منتشر کرده است و به نمايشگاه کتاب ميآورد.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد