نماد آخرین خبر

معرفی کتاب/ بامداد خمار

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
معرفی کتاب/ بامداد خمار
آخرين خبر/ محبوبه دختر نازپرورده خانواده متمکن بصير الملک شيفته شاگرد نجار سر گذر مي شود که حتي در ميان نوکران خانه پدري هم جايي براي او نيست!مدتي به طريق معمول عساق راه پرده پوشي را در پيش مي گيرد اما عاقبت کاسه صبرش لبريز مي شود و حديث دلش را در کاسه چشمانش مي ريزد و نزد محبوب اعتراف مي کند! رحيم هم نداي عشق او را با بيتي از حافظ پاسخ مي گويد:دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را... محبوبه هر روز ديوانه تر مي شود و خواستگاران را يکي پس از ديگري به خيال خام جوان نجار پس ميزند تا شايد روزي بتواند نام او را در خانه بياورد! اما هيچکس کلام صادقانه او را و عشق پاکش را تاب نمي آورد و همه سعي در منصرف کردن او دارند. تا در اين ميانه پسر عمو که از کودکي خاطر خواهش شده قدم جلو نهاده و او را خواستگاري مي کند. همه چيز مساعد است تا محبوبه به خوشبختي برسد...شوهر خوب-پول و ثروت و... اما او به همه چيز پشت پا ميزند و در دوره اي که دختر محکوم به سکوت است به راحتي و به اتکاي نيروي عشق مقابل منصور مي ايستد و محکم مي گويد که او را نمي خواهد و دلش جاي ديگري است! همه چيز به هم مي خورد.پدر متشخص محبوبه ديگر کلامي با او سخن نمي گويد!مادر غضب مي کند! او در خانه زنداني مي شود تا خيال خام رحيم از سرش به در رود .بي خبر از اينکه اين هجران آتش عشق را شعله ور تر مي کند!! اشکها و ناله هاي روز و شب محبوبه سر انجام سد همه تعصبات و آداب و رسوم اشرافي خانواده بصير الملک را مي شکند و به ازدواجش با رحيم رضايت مي دهند. بعد از اين همه تحمل سختي و رنج يک دنيا شادي به قلب عاشق دو جوان سرازير مي شود اما حقارت مراسم ازدواج و رفتار سرد و بي تفاوت و فخر فروشانه پدر با رحيم نمکي است که بر زخم دل محبوبه پاشيده مي شود و او به خانه بخت مي رود.با لباس سفيد! و بريا هميشه رانده مي شود از خانه پدر و از آغوش گرم مادر...و مي رود تا همه عشقش را به پاي رحيم بريزد. اما روي ديگر سکه از همان روزهاي اول خود را نشان مي دهد.رحيم عاشق است و در عشقش و صداقتش ترديدي وجود ندارد.اما رحيم و زندگي او و تربيت او از جنس کلام و زندگي محبوبه نيست.او مثل محبوبه بار نيامده! محبوبه را نمي فهمد.تا مدتها آتش عشق وجودسان را گرم مي کند و نمي گذارد تفاوتها را احساس کنند.اما تب تند زود عرق مي کند .وقتي آتش عشق فرو کش مي کند و پرده از روي عقل کنار مي رود طنين صداي پدر در گوش جان محبوبه منعکس مي شودکه: او از جنس ما نيست.... اما راه بازگشتي نمانده ! محبوبه به اتکاي عشق مي ايستد و تحمل مي کند و با استمداد از عشق مي کوشد تا راه حلي براي بهبود اوضاع بيابد. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد