گنجور/ دلا ديشب چه مي کردي تو در کوي حبيب من
الهي خون شوي اي دل توهم گشتي رقيب من؟
خيال خود به شبگردي به زلفت ديدم و گفتم:
رقيب من چه ميخواهي تو از جان حبيب من؟
نهيبي ميزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهيب من
خوشم من با غم عشقت , طبيب آمد جوابش کن
حبيبم ! چشم بيمار تو بس باشد طبيب من...
شهريار
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد