نماد آخرین خبر

کتاب‌ها از انگیزه‌ میرزا رضا کرمانی در قتل ناصرالدین‌شاه چه می‌گویند

منبع
خبرگزاري کتاب ايران
بروزرسانی
خبرگزاري کتاب ايران/ انگيزه ميرزا رضاي کرماني براي قتل ناصرالدين شاه را ظلم و ستمي دانسته‌اند که او در دوران زندگي خود با آن مواجه شد؛ در دوران کودکي پدرش بر اثر ظلم و تعدي حاکم ناصري کرمان مجبور به ترک شهر و ديار خود مي‌شود، در دوران جواني کامران ميرزا ابتدا براي پرداخت پولي که حق ميرزا بوده است او را تحقير مي‌کند و سپس با سندسازي عليه او، سال‌ها او را به زندان مي‌اندازد، در زندان نيز شرايط سخت و دشواري را پشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سر گذاشت. همه اين مشکلات افزون بر شرايط سخت و نامساعد اقتصادي و اجتماعي جامعه باعث آن شد تا خانواده‌اش از هم بپاشد و با انبوهي از مشکلات و مصيبت‌ها روبه‌رو شود. البته درباره علل و انگيزه‌هاي ميرزارضا فرضيه‌هاي گوناگوني مطرح شده است؛ برخي قتل ناصرالدين شاه را به سيد جمال‌الدين اسدآبادي نسبت مي‌دهند، عده‌اي ديگر قتل شاه را توطئه دولت انگليس و عثماني مي‌دانند و برخي معتقدند که صدراعظم وقت يعني علي‌اصغر خان امين‌السلطان در اين قضيه نقش داشته است. در اين گزارش با مرور آثار مورخان هم‌عصر ميرزا رضا به بررسي اين موضوع و نحوه قتل شاه قاجار مي‌پردازيم. ميرزا رضا قصد ريشه کن کردن درخت ظلم را داشت مولف «حيات يحيي» ماجراي ترور ناصرالدين شاه را اينگونه روايت مي‌کند: «در تاريکي زاويه ايوان شخصي در لباس کسبه ديده مي‌شد که صورتش درست تميز داده نمي‌شد. اين شخص ميرزا رضاي کرماني است که گوشه تاريکي سرپا نشسته، دست‌ها را بر روي زانو و سر را بر روي دست‌ها گذارده، در درياي فکر و خيال فرو رفته بي‌آنکه تغيير وضعي به خود بدهد يا کلمه‌اي بگويد.» يحيي دولت‌آبادي در ادامه مي‌نويسد: «در اين حال دو تن از زوار در طرف ديگر ايوان نشسته با يکديگر صحبت داشته درضمن سخن مي‌گويند فردا شاه به زيارت مي‌آيد قرق هم نمي‌باشد. چون تاکنون رسم بوده است هر وقت شاه به اين مزار مشرف مي‌شده صحن و حرم را به کلي قرق مي‌نمودند. به محض آن‌که از زبان اين دو زوار شنيده مي‌شود، شاه فردا به زيارت مي‌آيد و قرق هم نمي‌باشد، مجسمه فکر و خيال در تاريکي زاويه ايوان به جنبش آمده سر از روي دست و زانوي تحير برداشته از روي تعجب مي‌گويد شاه فردا اينجا مي‌آيد، قرق هم نيست.» دولت‌آبادي در اثر خود به اعتراف ميرزا رضا در متن استنطاقاتش اشاره مي‌کند : «از نيت کشتن شاه احدي غير خودم و سيد اطلاع نداشتند اگر همچون خيال بزرگي مي‌گفتم حتما منتشر مي‌شد٬ مقصود باطل مي‌شد... همچو خيال کردم که اگر او (نايب السلطنة) را بکشم ناصرالدين شاه با اين قدرت هزاران نفر را خواهد کشت پس به فکر قطع اصل شجر ظلم کردم نه شاخ و برگ.» تاج‌السلطنه از محرک ميرزا رضا در قتل پدر مي‌گويد تاج‌السلطنه دختر ناصرالدين شاه در خاطراتش مي‌نويسد: «آن روز صبح شاه پس از آنکه از حمام خارج مي‌شود با لباس کامل عازم زيارت مي‌شود. انيس‌الدوله سوگلي مشهور شاه با التماس از شاه مي‌خواهد تا آن روز را هم قبله عالم در حرم بمانند. اما شاه مي‌گويد پيش از آغاز جشن قران مي‌خواهد به ديدار رعايا برود. گفته مي‌شود اصرار بيش از حد اتابک اعظم او را وادار به اين ديدار کرده بود.» به عقيده تاج‌السلطنه محرک اصلي ميرزا رضاي کرماني براي قتل ناصرالدين شاه امين‌السلطان بوده است. اين عقيده دختر شاه در برخي منابع و ماخذ تاريخي نيز بيان شده که ناصرالدين شاه در روزهاي آخر عمر٬ از دست امين‌السلطان و رفتار وي به تنگ آمده بود. در يادداشت‌هاي سال آخر عمر اعتماد‌السلطنه شکايت‌هاي متعددي که شاه از اتابک مي‌کند به خوبي مشخص است. قاتل «شاه شهيد» به روايت يک سند تاريخي درباره حادثه قتل ناصرالدين شاه سندي رسمي و معتبر به خط ميرزا نصرالله خان مصباح‌الملک نائيني در دست است. در اين سند مي‌خوانيم: «قاتل ميرزا رضا نام کرماني است که در اوايل بابي بوده است و در سال اولي که جمال‌الدين به طهران آمد خدمت او را اختيار کرده مذهب دهري و عقيده سوسياليست را تکميل کرده و از فدائي‌هاي آن محسوب شده است و چندي بعد از رفتن جمال‌الدين از طهران که بعضي اعلان‌ها بر ضد سلطنت انتشار شد. او و چند نفر ديگر گرفتار و در قزوين حبس بودند، در اين اواخر به واسطه امتداد مدت حبس و تصور اينکه شايد حرامزاده پشيمان و هم تائب شده و اين ندامت و توبه از روي حقيقت است «شاه شهيد» از فرط رافت به عامه اهل ايران که داشتند او را مرخص فرمودند خرجي دادند که از ايران برود، او هم رفت و از قرار اسنطاق و تحقيقات حاليه معلوم مي‌شود که از ايران به اسلامبول رفته و باز در نزد جمال‌الدين بوده است، در اين اواخر با صورت مبدل و به‌عنوان جراحي به ايران آمده بود و مخفي مي‌زيسته است تا روز جمعه 17 ذيقعده در حضرت عبدالعظيم (ع) که شاه شهيد زيارت مي‌کردند و محض رافت عموم مردم را از زن و مرد مرخص فرمودند و قوروق را برداشتند و با کمال ملاطفت ميان مردم گردش و اظهار تلطف فرمودند و مردم مشغول دعا و ثنا و محو زيارت جمال همايون بودند فرصت غنيمت شمرده با طپانچه شش لول که در آستين عبا پنهان داشت از يک قدم فاصله قلب همايون را هدف ساخت و طوري موثر واقع شد که به فاصله شش دقيقه از رسيدن گلوله روح همايون به درجات جنان جاگفت.» نجات ميرزا رضا از ميان جمعيت؛ کار بزرگ اتابک به نوشته علي‌خان ظهيرالدوله، داماد شاه شامگاه همان روز زماني که جنازه شاه به کاخ گلستان مي‌رسد ميرزا رضا هم در جايي از دربخانه زنداني است و هنوز حرفي درباره کشتن شاه نزده است. ظهيرالدوله که به همراه ميرزا اسمعيل‌خان امين‌الملک وزير ماليه و خزانه‌دار و برادر امين‌السلطان در حياط آبدارخانه جنب قصر ابيض ميرزا رضا را در حالي مي‌بينند که در اثر کتک خوردن لباسش پاره و بيهوش بود و اعتراف مي‌کند: «در حقيقت زنده بيرون بردن همچو قاتلي براي استنطاق از ميان آن جمعيت و مردم شاه‌پرست از کارهاي بزرگ صدراعظم بود.» «تاريخ بيداري ايرانيان» و روايت قتل سلطان صاحب‌قران ناظم‌الاسلام کرماني در «تاريخ بيداري ايرانيان» درباره فرجام ميرزا رضا بعد از قتل ناصرالدين شاه مي‌نويسد: «... اتفاقا در آن روز به زيارت حضرت عبدالعظيم رفته بوديم. در مدرسه نشستيم و منتظر رفتن شاه شديم که يک دفعه ديديم در‌ها را مي‌بندند و مي‌گويند شاه را تير زده‌اند. چون تا يک اندازه احتمال صدور اين امر را از ميرزا رضا مي‌داديم، رفتيم دم منزل او که استعلامي کنيم. شخصي فراش آنجا ايستاده گفت آقايان زود برويد و در اينجا نمانيد که برايتان خطر دارد. باري فورا از دور سلامي به حضرت عبدالعظيم داده و روانه شهر شديم. در بين راه کالسکه شاهي را ديديم که با سوار زيادي به شهر مي‌آورند. به فاصله 500 قدم ميرزا رضا را در درشکه سوار کرده متجاوز از پانصد نفر سوار اطراف او را گرفته مي‌آوردند به شهر و ميرزا رضا با ‌‌نهايت قوت قلب و يک اطميناني که از جبهه بيگناهان مشهود مي‌شد به اطراف خود مي‌نگريست و نظاره مردم مي‌کرد. گويا به لسان حال مي‌گفت ‌اي اهل ايران من به تکليف خود عمل نمودم و درس خود را به شما تعليم کردم. کتاب «تاريخ بيداري ايرانيان» از يک امتياز عمده در ميان ساير منابع قاجاريه درباره ماجراي قتل ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضاي کرماني برخوردار است و آن آوردن متن کامل استنطاق ميرزا رضا و همچنين دست نوشته ميرزا رضا که در حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشيرالدوله، نظم‌الدوله، سردار کل، امين همايون و حاج حسين علي خان امير کرماني، نوشته شده است براساس مندرجات اين کتاب بخش عمده بازجويي ميرزا رضا درباره نقش سيد جمال‌الدين اسدآبادي در قتل ناصرالدين شاه بود. در مقابل اين پرسش‌ها، ميرزا رضا مي‌گفت: «دستورالعمل مخصوصي نداشتم الا اينکه حال سيد واضح است که از چه قبيل گفتگو مي‌کند. پروايي ندارد. مي‌گويد ظالم هستند و از اين قبيل حرف‌ها مي‌زند.» بازجو اين ادعا را که مي‌شنود از ميرزا رضا مي‌پرسد: «پس شما از کجا به خيال قتل شاه افتاديد؟ و پاسخ مي‌شنود از جانب ميرزا رضا که: از کجا نمي‌خواهد. از کند‌ها (چوب ستبري که برپاي اسيران و مجرمان مي‌بستند) و بند‌ها که به ناحق کشيدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم. از مصيبت‌ها که در خانه نايب‌السلطنه و در اميريه و در قزوين و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجير و کند بودم و حال آن‌که به خيال خودم خير دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اينکه فضولي کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند. بازجو از ميرزا بپرسد: «کسي که با شما غرض و عداوت شخصي نداشت. در صورتي‌که اين‌طور مي‌گوييد خدمت کرده باشيد و از شما آن‌وقت علامت فساد و فتنه‌جويي ديده نشده باشد، جهتي نداشت که در ازاي خدمت به شما آن‌طور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همان‌وقت هم در شما آثار بعضي فتنه و فساد ديده بودند. ميرزا رضا پاسخ مي‌دهد: «الحال هم حاضرم بعد از اين مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بي‌غرضي تحقيق نمايد که من عرايض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت به عرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصيل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمايل و غيره به عکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم براي تحقيق.» بازجو مي‌پرسد: «اين ارباب غرض کي‌ها بودند؟» و ميرزا رضا پاسخ مي‌دهد: «شخص پست و نانجيب و بي‌اصل و رذل غيرلايق که قابل هيچ‌يک از اين مراتب نبود آقاي آقابالاخان وکيل‌الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقاي نايب السلطنه به او.» براساس گزارش ناظم‌الاسلام، ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو قصد کشف انگيزه ميرزا رضا از قتل شاه را دارد و مي‌پرسد: «اين ظلم‌هايي که به تو شده، از ناحيه شاه نبوده. شما بايستي اين تلافي و انتقام را از آنها بکنيد که سبب ابتلاي شما شده بودند و يک مملکتي را يتيم نمي‌کرديد. ميرزا رضا با لحني تند انگيزه خود را از ترور ناصرالدين‌شاه اين‌طور بيان مي‌کند: «پادشاهي که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاري به عرض او برسانند و تحقيق نفرمايند و بعد از چندين سال سلطنت ثمر آن درخت، وکيل‌الدوله، آقاي عزيزالسلطان، آقاي امين‌الخاقان و اين اراذل و اوباش و بي‌پدر و مادرهايي که ثمر اين شجره شده‌اند و بلاي جان عموم مسلمين گشته باشند، چنين شجره‌ را بايد قطع کرد که ديگر اين نوع ثمر ندهد. ماهي از سر گنده گردد ني زدم. اگر ظلمي مي‌شد، از بالا مي‌شد.» فرجام قاتل قبله عالم! برخي منابع تاريخي مدعي شده‌اند که مظفرالدين شاه خيال کشتن ميرزا رضا را نداشت و بار‌ها از قول او نقل شده بود که «قصاص و کشتن ميرزا تشفي قلب من نيست. من اگر بخواهم انتقام بکشم بايد تمام اهل کرمان را از دم تيغ انتقام بگذرانم.» اما در نهايت به تحريک يکي از روحانيون دربار دستور اعدام ميرزا را صادر کرد ناظم‌الاسلام کرماني در اين باره مي‌نويسد: «از مرحوم شيخ محمدحسن شريعتمدار طهراني شنيدم که مي‌گفت من به اعليحضرت مظفرالدين شاه گفتم چرا در کشتن ميرزا رضا مسامحه داريد و کشتن او را چرا به تاخير انداختيد. مظفرالدين شاه فرمود اين شخص قابل کشتن نيست. من جواب دادم اعليحضرت از حق خود گذشتند و ما رعايا که فرزندان شاه سعيد شهيد هستيم تا قاتل پدر خود را به دار نبينيم، چشممان گريان خواهد بود.» ناظم‌الاسلام ادامه مي‌دهد: «مرحوم مظفرالدين شاه فرمود که آيا اينطور کشتن موافق با شرع است و آيا قانون اسلام اجازه مي‌دهد که اينطور کسي را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدين شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شيخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهي کرد ولي مرحوم شيخ محمد حسن شريعتمدار يا ملتفت نشده يا به غرضي ديگر اصرار به کشتن ميرزا رضا مي‌کرد تا شاه متغير شده رو کرد به اتابک ميرزا علي اصغرخان امين‌السلطان و فرمود فردا بدهيد سر اين پسره را ببرند.» و سرانجام در 21 مرداد 1275 ميرزا رضاي کرماني در ميدان دمشق تهران به دار آويخته شد.» با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد