نماد آخرین خبر

«حاجی محمد رمضانی» پدر کتاب ایران

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
«حاجی محمد رمضانی» پدر کتاب ایران
آخرين خبر/ حاجي محمد رمضاني معروف به «حاجي خاور» و مدير انتشارات «کلالۀ خاور»، پدر کتاب ايران به شمار مي آيد. در سال 1312، نخستين شاهنامه با چاپ سربي در نشر کلالۀ خاور، به چاپ رسيد و همزمان با جشنوارۀ هزارۀ فردوسي، منتشر شد. محمد رمضاني در سال 1306 تصميم گرفت به منظور گسترش فرهنگ کتابخواني در کشور، جزوه‌هايي منتشر کند. اين جزوه‌ها نه مجله بود و نه کتاب. بلکه چيزي بين اين دو. او سعي داشت بدين وسيله افراد کم حوصله و کتاب نخوان را کتابخوان کند. زندگي محمد رمضاني بي‌کتاب معنا نداشت. حيات پس از کتاب شناسي او نيز با کتابفروشي، مجموعه آفريني و کتاب‌ورزانه گذشت. رمضاني در طول فعاليت پنجاه ساله خود براساس تلاش‌هاي خستگي‌ناپذير همه سرمايه خود را در راه کتاب صرف کرد و جهت تشويق و ايجاد رغبت کتابخواني در جامعه هر از چند گاهي با راه‌اندازي حراج کتاب و معامله يک جا و دادن تخفيف‌هاي ويژه راه را براي ورود کتاب به خانه‌هاي عموم مردم و رفع نياز علاقه‌مندان به کتاب هموار مي‌کرد و در راه اين کار زحمات، خسارات و ضرر و زيان فراواني متحمل شد. وي دوران ابتدايي و دبيرستان را در مدرسه سلطاني به پايان رساند. اولين کار او با همين مدرسه آغاز مي شود و به پيشنهاد مدير مدرسه، کتاب دار دبيرستان سلطاني مي شود. پس از اتمام مدرسه قرائت خانه اي را در سال 1339 قمري به نام «اتفاق » تاسيس مي کند تا عموم مردم از کتاب هاي آنجا بهره ببرند و سپس وارد مدرسه سياسي مي شود و با پولي که از يکي از دوستانش قرض مي کند يک کتاب فروشي راه اندازي مي کند و ضمن کتابفروشي، شب ها به دفتر روزنامه هاي «شفق سرخ » و «کوشش » مي رود و در آن جا به امر تصحيح مي پردازد. در سال 1303 شمسي مجله گران سنگ «شرق » را منتشر مي نمايد. کتاب فروشي حاج خاور، رفته رفته رونق مي گيرد و در سال 1308 شمسي رسما نام مؤسسه اش را «کلاله خاور» تاج گل مشرق مي نهند و شروع به چاپ کتاب مي کند. «مجموعه اقتصاد» اثر آقاي رضازاده شفق، نخستين کتابي است که کلاله خاور چاپ کرده است . ساختمان اوليه مؤسسه، در خيابان لاله زار (ساختمان فخر الدوله) واقع است. حاج خاور همزمان با نشر کتاب به جمع آوري کتاب نيز مي پردازد. ضمن آن، روزنامه نگاري دغدغه ديگر اوست. شيوه زندگي اش درويشانه، خوراکش ساده، پوشاک بسيار ساده و بي قيد کم مي خوابد، کم مي خورد، کم حرف مي زند، اما زياد کار مي کند اين مرد هرگز خستگي نمي داند. نه سفر، نه تفريح، نه استراحت، همکارانش هرگز او را نشسته بر صندلي نمي ديدند، تمام کارها را ايستاده پشت ميز انجام مي دهد، حتي ناهارش را ايستاده مي خورد، آدم بسيار شجاعي است و از هيچ مخاطره اي هراس ندارد، هر وقت خيلي ذوق زده مي شوند، مرتب بيني اش را مي مالد که نشانه نهايت شعف و شادماني اوست. شناي صبحگاهي در آب سرد در همه فصول سال از عادات ديگر او است. مجموعه فعاليت هاي حاج محمد رمضاني خلاصه مي شود در: توليد، توزيع و جمع آوري کتاب و نشريات ادواري و به جرات مي توان گفت که در هر يک از آن ها سرآمد همگنان زمان خود بود. خدمات انتشاراتي ايشان در سال 1302 شمسي «کتابخانه شرق » را تاسيس مي کند و پنج سال پس از آن تغيير نام مي دهد و با عنوان «کلاله خاور» با سرمايه شخصي به منظور نشر کتاب آغاز به کار مي نمايند. با وجودي که ابتدا با مشکلات و موانع بسياري روبرو مي شوند، اما متجاوز از 200 جلد کتاب سودمند نيز منتشر مي کند. او پس از نيم قرن تلاش در عرضه انتشار، بيش از هفت صد جلد کتاب چاپ کرده است. حاجي رمضاني در روزگاري که بازار کتاب رونق بعد از شهريور بيست را نداشت در حد خود نمونه يک ناشر فعال بود. اين موسسه با وجود اين عشق نمايان و با آن همه کارورزي، به کارواني مي مانست که باعث و باني رونق بازار کتاب و کتاب خواني بود. رمضاني با هيچ يک از ناشران معامله و مبادله نداشت، امانت هم نمي گرفت. جز با پنج شش نفر حشر و نشر نداشت. منزوي به نظر مي آمد، مغازه اش اغلب سوت و کور بود. سيدعلي نقي فيض الاسلام، آقاي علي قويم، سيدجعفر غضبان و پيرمرد دستفروش مهرباني به نام سهيلي که منشورات خاور را مي برد و ترويج مي کرد، دوستان نزديک وي بودند. او آن زمان که به فکر نشر کتب درسي افتاد در چرخه رقابت با يکي از بزرگ ترين مؤسسه انتشاراتي آن دوره به نام بنگاه علمي (متعلق به محمدعلي علمي واقع در باغچه عليجان، کوچه خدابنده لو) قرار گرفت و از هيچ کس هم باک نداشت. متاسفانه کتاب هاي مدرسه اي ايشان هم به هيچ مدرسه اي راه نمي يافت، زيرا متاسفانه در اين مورد با فوت و فن کلاسي کردن کتاب ها آشنا نبودند، کاري که دانش احمدزاده و محمدعلي علمي آن را بلد بودند.  او مؤسس اتحاديه ناشران و کتاب فروشان بود. انديشه تاسيس نيز از او بود. دعوت کننده او بود و سخنراني افتتاحيه را هم او ايراد کرد. نوار سخنراني اش نيز نزد فرزند بزرگوارش محسن قرار دارد. افتتاح در محلي نزديک ميدان بهارستان در خيابان شاه آباد سابق بود. کلاله خاور پس از مدتي از خيابان لاله زار به خيابان شاه آباد سابق نزديک کوچه سيدهاشم تغيير مکان مي دهد. و پس از آن به خيابان اکباتان واقع در ميدان بهارستان نقل مکان مي کند. مرحوم رمضاني همه هم و غمش اين بود که کتاب ارزان منتشر کند تا مردم با هر درآمدي بتوانند کتاب بخرند و بخوانند. کتاب هايي که آن روز منتشر مي شد، به نظر او گران بود، لذا در همان موضوع کتابي به مراتب ارزان تر منتشر مي کرد و قيمت ها را مي شکست، به همين علت دشمنان زيادي براي خودش درست کرده بود. وقتي کتابي را مي ديد که قيمتش زياد بود رنج مي کشيد. آرزويش اين بود که همه مردم بتوانند کتاب بخرند. او به وزارت فرهنگ دوره پهلوي به خاطر گراني کتاب درسي، بارها به اعتراض نامه مي نويسد. او معتقد بود کتاب درسي که وزارت فرهنگ منتشر مي کند چند برابر قيمت اصلي است و سر همين ماجرا يک شب زندان مي خوابد. آقاي رمضاني با حق التاليف مکرر در تجديد چاپ کتاب مخالف بود و آن را پول زور مي دانست، راي و نظر خود را هم از همه بالاتر مي شمرد، اين باعث مي شد تا در ادامه همکاري با اهل فن به بن بست برسد و ناشر نيز به انزوا روي آورد. ملک الشعراي بهار، فقط دو کتاب به خاور سپرده و اين موسسه را ترک کرده بود. نصرالله فلسفي و سعيد نفيسي نتوانسته بودند مجله شرق را بيش از 14 شماره ادامه بدهند، عباس اقبال بر سر «تاريخ طبرستان » ناراحت شده بود. علي اصغر حکمت چاپ دوم هزار و يک شب را به ابن سينا (انتشارات ابن سينا هم از برادر مرحوم رمضاني بود) سپرده بود. مجتبي مينويي بر سر تصحيح حافظ با ايشان به توافقي نرسيده و گفته بود: بسيار خوب! شما همان حافظ خودتان را چاپ کنيد و ماهم کار خودمان را مي کنيم. باغچه بان نتوانست جلد دوم الفبا را به خاور بسپارد. هم صلاح شدن با خاور بر سر حق چاپ، مشکل بود و ناشران موفق، در همه جا کساني بودند که با صاحبان آثار همسازي داشتند. استاد رشيد ياسمي در سال 1312 شمسي (پس از چاپ جلد نخست شاهنامه فردوسي) با نثري فصيح و زيبا در مورد مؤسسه کلاله خاور مي گويد: ده سال کوشش دائم بي ضعف و بي فتور در امري که علي الظاهر از هيچ رهگذر طليعه گشايشي نشان ندهد، بلکه هر روز شباک نوميدي را در اطراف استوارتر کند، حکايت از منشاء عشق حقيقي و مبداء ثابت يقيني مي کند... احوال رجال بسيار را که جز همت عالي و عشق جازم، سرمايه نداشته و پس از ساليان دراز، به گنج مراد رسيده اند و در مدرسه جامعه سرمشق نوباوگان قرار مي دهند. مؤسسه خاور، مخلوق يکي از اين همت هاست که علي رغم کثرت عوايق و قلت وسايل از سنه 1302 تا امسال که 1312 شمسي است رشدي روزافزون و بي فتور کرده است. اتفاقا در اين ده سال از لحاظ تجارت و اقتصاد در ايران و سراسر جهان حوادثي رخ داد که روز به روز اسباب طبع و نشر، گران تر و کمياب تر شد و به همان نسبت در شماره طالبان کتب نقصان پديد آمد، لکن اين صدمات در مؤسسه خاور که به سرمايه قليل شخص مؤسس داير شده بود، تزلزلي وارد نياورد و بالعکس اگر به مجموعه کتب منتشر آن، نظري افکنده شود، ترقي تدريجي و بي انقطاع آن مکشوف خواهد گشت، چنان که از آغاز به نشر کتب و رسالات کوچک مانند رمان ها و افسانه ها و مجموعه اشعار و احوال شعرا پرداخته و متجاوز از سيصد جلد کتاب و افسانه به طبع رسانيد و نشر يک دوره مجله شرق را متمم خدمات خود قرار داد. (10) فعاليت فرهنگي مرحوم رمضاني مديريت سه مجله مهم را از سال 1302 شمسي تا 1311 شمسي به عهده داشت که هر کدام در نوع خود داراي اهميت به سزايي هستند. شرق در سرمقاله اولين شماره مجله شرق انگيزه انتشار اين مجله را چنين آورده است: مجله شرق براي اين تاسيس و منتشر مي شود که مطبوعات ايران به يک مجله علمي و ادبي و فلسفي مزين باشد... يک مجله خوبي که حاوي اطلاعات عميقه و معلومات جديده و قديمه باشد و به تنوير اذهان هم وطنان خود کمک نمايد و غيره... . اولين شماره مجله شرق در سنبله 1303 در 64 صفحه قطع رقعي منتشر شد، اما پس از آن تعطيل شد. دوره دوم مجله شرق در سال 1305 شمسي در 32 صفحه که نصف يک شماره بوده منتشر شد و باز هم ادامه آن ميسر نشده تا اين که براي مرتبه سوم از دي ماه 1309 تا بهمن 1310 موفق به طبع يک دوره مجله که عبارت از 12 شماره باشد، گشتند. جاي بسي تعجب است که در هر سه دوره، مجله شرق با عنوان «شرق شماره اول، سال اول » آمده است، گويا بعدها حاج محمد دوره کامل آن را در يک مجلد با فهرست مقالات مفصل و مقالات نويسندگان سه دوره در اختيار علاقه مندان قرار داد. دوره سوم اين مجله وزين در 760 صفحه رقعي در 12 شماره منتشر شد. افسانه حاج محمد رمضاني در سال 1306 تصميم گرفت به منظور گسترش فرهنگ کتاب خواني در کشور جزوه هايي منتشر کند. اين جزوه ها نه مجله بود و نه کتاب، بلکه چيزي بود بين اين دو. او سعي داشت، بدين وسيله افراد کم حوصله و کتاب نخوان را کتاب خوان کند. اين جزوه ها از سال 1306 تا 1311 در سه دوره منتشر شده اند: دوره اول - 1306 خورشيدي - ده شماره از اين جزوه ها منتشر شد. تعداد صفحه هاي افسانه در دوره اول 50 صفحه و قيمت هر نسخه «يک قران » بود. دوره دوم از سال 1309 خورشيدي آغاز شد. در اين دوره، افسانه، در 16 صفحه و به قيمت «6 شاهي » توزيع شد. تعداد افسانه هاي دوره سوم نيز که تا سال 1311 شمسي منتشر شده است، 45 جزوه در سه جلد بود که يک جا به قيمت 18 قران به فروش مي رسيد.  محتويات افسانه را بيش تر داستان در برمي گرفت و بسيار سرگم کننده بود. به طور کلي از 62 نويسنده خارجي و 52 نويسنده ايراني و 39 مترجم مشهور در دوره هاي اين مجله داستان چاپ شده است. (13) دوره انتشار اين مجله به صورت هفتگي بوده است. کتاب کتاب، نخستين نشريه تخصصي «کتاب گزاري » در ايران است، نخستين آگهي «مبادله کتاب » در اين مجله ديده شده است. مجله کتاب که عمرش به بيش از يک سال نرسيده، مجموعا در چهار شماره به سال 1311 شمس در تهران منتشر شده است. خوشبختانه در «گزارمان » مجله کتاب، شيوه گزافه آميز، جلف، سبک مايه با راهبردي شبيه فروشندگان و کارگزاران ديده نمي شود. اين نشريه به عنوان قديمي ترين نشريه کتاب شناسي گذشته نگر ايراني، براي کتاب داران، اطلاع رسانان، مورخان و پژوهشگران درخور اهميت است. در اين نشريه سعي شده تا فهرست جامعي از کتب و مجلاتي که در ده ساله 1301 تا 1311 شمسي در ايران يا در خارج از ايران طبع شده، تهيه شود. کتابخانه خاور محمد رمضاني در حاشيه کار انتشاراتي و مطبوعاتي به جمع آوري مجموعه ارزشمندي از اسناد، نشريات ادواري و کتب چاپي و کتب خطي نيز پرداخته است. چگونگي جمع آوري اين منابع را از زبان خودشان در سال 1344 (يعني دو سال بيش از آن که روي در نقاب خاک بپوشانند) مي خوانيم: سي و دو سال است که شب و روز در کار جمع آوري کتاب ها هستم. چقدر در اين راه به خودم رنج دادم! چقدر در اين مدت زحمت کشيدم! يادم مي آيد که يک دست لباس خوب نپوشيدم. يک وعده غذاي کامل نخوردم، پياده به کارهايم مي رسيدم تا از پولي که پس انداز مي کنم يک جلد کتاب هم که شده بتوانم بخرم. بسا روزها شده بود که با جيب پر به بازار مي رفتم تا براي بچه هايم لباس يا چيزهاي ديگر بخرم، وقتي که به خانه برمي گشتم، فکر مي کنيد چي تو دستم بود؟ کتاب بود آقاجان! کتاب بود! هميشه به فکرشم، تو خواب و بيداري، گاهي وقت ها فکر مي کنم که اين يک دوستي کوچک و سرسري نبوده که بشود به اين آساني ها ازش گذشت، اين عشق بوده، ديوانگي بوده... . سي وسه سال پيش بود که من تصميم گرفتم براي آگاهي مردم کتاب خوان فهرستي از کتاب هايي که تاکنون چاپ شده تهيه و در چند جلد به چاپ برسانم و در اختيار مردم بگذارم. وقتي شروع به اين کار کردم، دچار سرگرداني و گرفتاري شدم. چون فهرستي که تهيه مي کردم ناقص بود. براي اين که همه آن کتاب ها را در اختيار نداشتم و به حدس و گمان و يا شنيدني ها هم نمي شد اکتفا کرد. اين بود که مصمم شدم و شروع به جمع آوري کتاب و مجله و روزنامه کردم... آرزويم اين بود که بي سروصدا يک کتابخانه تاسيس بکنم و براي استفاده مردم درش را به رويشان باز کنم. اين کتابخانه بزرگ و گنجينه غني حاج خاور که دوست مي داشت درش به روي مردم باز باشد، داراي حدود چهل هزار جلد کتب چاپي و حدود دو هزار جلد کتاب خطي و تعداد زيادي از اسناد بسيار ارزشمند قاجاريه و پهلوي (که تصاوير تعداد نگشت شماري از آن ها در شماره 619 مجله روشنفکر منتشر شده) بود. هم چنين مجموعه عظيمي از نشريات ادواري فارسي زبان که قديمي ترين نشريات فارسي زبان در ايران نيز در اين مجموعه گزينش شده هدفمند و باارزش، قرار دارد. يکي از مزيت هاي منابع فراهم آوري شده کتابخانه خاور آن است که کتاب هاي تکراري ندارد، به عبارتي از هر عنوان کتاب بيش از يک نسخه ندارد، مگر آن که کتابي داراي چاپ هاي مختلف باشد. از «مهدي آذريزدي » که شاگرد و رفيق و شفيق حاج خاور بود، در خصوص اين گنجينه سترگ نقل است که: حاجي يک کتابخانه خصوصي بزرگ و بسيار متنوع در طبقه سوم ساختمان [واقع در خيابان اکباتان] داشت که به جانش بسته بود و درش هم به روي کسي باز نمي شد. يکي از برنامه هاي هر روزي حاجي در تابستان و زمستان اين بود که بعد از ظهرها کيسه اي بزرگ برمي داشت و پاي پياده به تمام گوشه کنار شهر هرجا که روزنامه و مجله و کتاب هاي دست دوم خانگي را خريد و فروش مي کردند، براي پيدا کردن کسري ها و لازم ها سر مي زد. همه دستفروش ها هم حاجي را مي شناختند و او را بهترين مشتري خود مي دانستند که هر چه را جدا مي کند به قيمتي بهتر از ديگران مي خرد. اول شب حاجي با کيسه پر از کتاب و مجله و روزنامه، خسته و عرق ريزان برمي گشت که از تمام ساعات ديگر خوش مشرب تر و کيفورتر بود... و تا دير وقت شب در کتابخانه بالا به نظم و تربيت مي پرداخت... اين معني را که در آن جان کندن هاي کيسه بردوش، همه روزه ديده بودم که فکر و ذکر حاجي کامل کردن کلکسيون روزنامه ها و مجلات و کتاب هاي کتابخانه اش بود، مدت ها نمي فهميدم. فايده عملي اش را که نه خود به مطالعه و استفاده از آن ها فرصت مي يافت و نه در موارد ضرورت کسي را به آن ها دسترسي بود، تا يک روز در اواخر امر که هم زبان شده بوديم، حاجي قصد و آرزوي خود را با زبان آورد که «مي خواهم بچه ها را به ثمر برسانم و کتاب فروشي اين جا را جمع کنم و بروم قم يک خانه بزرگ و جادار بخرم و کتابخانه را... به قم منتقل کنم. در تهران همکار اهل معني کم است، درقم طلاب علوم ديني فراوان اند که کار کتاب را دوست مي دارند و توقع زيادي هم ندارند، در آن جا مي خواهم يک مؤسسه نشر (مانند دستگاه دايرة المعارف حيدر آباد دکن) برپا کنم و صدها و هزاران کتاب ناياب را تکثير کنم...  . آقاي آذر يزدي در جايي ديگر مي فرمايند: حاجي خاور دلي دريايي هم داشت و اين دريا در دو مورد بسيار مواج و پرفيض مي شد: يکي نترسيدن در انتشار تيراژ بالاي کتاب و دومي جمع آوري کتاب براي کتابخانه خصوصي که اگر نان شبش راهم مي فروخت از خريد و تکميل آن خودداري نمي کرد.  اما داستان حاج خاور در اين جا به پايان نمي رسد. او حتي در سال هاي آخر عمر پربارش آرام نمي نشيند. تا بلکه بتواند کتابخانه اش را که به قول خودش «نظيرش در دنياي فارسي زبان... پيدا نمي شود و همتايي ندارد» در شهر قم بنا نمايد. ابتدا از تريبون مطبوعات براي رسيدن به آمال اش کمک مي خواهد. براي جلد کردن کتاب ها و تهيه «فيش » براي آن ها و فهرستي که منتشر خواهد شد و همچنين محل آبرومندي که براي آن بايستي ساخته شود، احتياج به حداقل دويست هزار تومان [در سال 1344] پول داريم. براي تهيه اين پول من حاضرم سه باب مغازه «کلاله خاور» را با هفتاد هزار تومان کتاب موجودي آن به هر کس که مايل باشد بفروشم، هم چنين خانه ام نيز مي تواند به کرايه رود و از اين راه کمکي براي تاسيس کتابخانه باشد. زميني هم در شهر ري دارم که آماده فروش است، تنها استمداد من از مردم خيرخواه اين است که قدمي پيش بگذارند تا با فروش اين ها بتوانيم وجوه مورد استفاده را تهيه بکنيم، قصد دارم کتابخانه در شهر قم تاسيس گردد. چون محل و مرکز علم و دانش است. طلاب علوم ديني هم مي توانند در اوايل کار، کمک بزرگي براي راه انداختن کتابخانه باشند.  اما متاسفانه دستي در اين سرزمين پهناور نبود، تا در تهيه فضاي لازم براي اين مجموعه عظيم را ياري نمايد. حاجي در اواخر عمر به قم نقل مکان مي دهد، منزلي در آن جا اجاره مي کند و کتابخانه اش را به آن جا منتقل مي نمايد. محسن - فرزندش - مي گويد که ايشان همان موقع که در قيد حيات بودند اين مجموعه ارزشمند را وقف کتابخانه مسجد اعظم مي نمايند.  اما بخش اعظم و مهم اين کتابخانه که شامل: کليه نشريات ادواري دوره قاجار و پس از آن است به کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران سپرده مي شود. بخش ديگر اين کتابخانه شامل: مجموعه اسناد تاريخي و مجموعه چهل هزار جلدي کتاب; با کوشش هاي مرحوم حجة الاسلام حاج آقا مهدي آية الله زاده گلپايگاني و ديگران و همت مرحوم ابراهيم رمضاني و محسن رمضاني به کتابخانه مسجد اعظم سپرده مي شود و عاقبت به خير مي شود; باشد که باز بودن درب هاي کتابخانه به روي مردم (که درخواست ناچيز او بود) هميشه مستدام باشد با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد