نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

صوت/ غزل سی و دوم؛ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

منبع
بروزرسانی
صوت/ غزل سی و دوم؛ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
حافظ ديوان/ خدا چو صورت ابروي دلگشاي تو بست گشاد کار من اندر کرشمه‌هاي تو بست مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند زمانه تا قصب نرگس قباي تو بست ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود نسيم گل چو دل اندر پي هواي تو بست مرا به بند تو دوران چرخ راضي کرد ولي چه سود که سررشته در رضاي تو بست چو نافه بر دل مسکين من گره مفکن که عهد با سر زلف گره گشاي تو بست تو خود وصال دگر بودي اي نسيم وصال خطا نگر که دل اميد در وفاي تو بست ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت به خنده گفت که حافظ برو که پاي تو بست نتيجه تفال: 1- لسان الغيب دراولين بيت جواب تفال شما را داده است و مي فرمايد : (خداوند چون ابروي دلکش و دلرباي شما را نقش بندي کرد فرج و گشايش همه ما به ناز و غمزه تو وابسته کرد ) يعني اشاره هاي ابروي و چشم شما موجب گشايش کار همه است پس دوست عزيز همه چيز دراختيار داري زيبايي مهر و محبت طنازي عشوه گري معلومات صداقت خويشتن داري ايثار و ... پس چرا بيهوده خود را به کارهاي واهي و پست سرگرم مي کني بله جايگاه تو خيلي والا و بالاست خود را ارزان نفروش که هزاران يوسف و زليخا به ابرو و چشم شما قرار را از دست مي دهند 2- گره از کارت برداشته مي شود و بخت و اقبال يارو ياور و همراه و همدم شماست ولي زياد به سخنان ديگران توجه نکنيد 3- او خيلي شمار ا دوست دارد زيرا منافع شما با او پيوند خورده ولي متاسفانه او زياده طلب است و به حق خود قانع نمي باشد پس مشکل شما با رفاقت و پيوندي که وجود دارد به شرط کمي گذشت قابل حل خواهد بود و ابداً جاي نگراني نمي باشد 4- از اينکه ديگران به شما حسادت مي ورزند علتش تعريفهايي است که جنابعالي درمورد کارهاي خود مي کنيد که خوشبختانه واقعيت هم دارند ولي مردم ظرفيت پذيرش آنان را ندارند پس خوبست دراين باره قدري دور انديش باشيد 5- سخنان او را زياد جدي نگيريد زياد او نمي تواند از شما دل بردارد چون اگر مي توانست هفته پيش با آن پيشامد مي رفت ولي نتوانست از شما جدا شود پس شما نيز رعايت حرفش را داشته باشيد و به سخنان او توجه کنيد 6- مسافرت را توصيه نمي کنم ولي خريد و فروش بجاست درآينده شاهد موفقيت سريع شما خواهند بو ونام شما دررسانه ها اعلام مي شود نذري درباره اين نيت داشته باشيد که موجب برآوردن سريع آن ميشود مي دانيد که بازنده شکست خود را ناشي از تبعيض يا سياست يا بدجنسي مي داند اما برنده هميشه ترجيج مي دهد که خود را مسئول شکستهايش بداند و نه ديگران را وقت زيادي را صرف عيب جويي نميکند بلکه بيشتر تلاش مي کند . توضيحات: گشاد (فرج و گشايش ) قصب (ني = جامه ابريشمي = تاننازکنرم ) دلگشاي (ترکيب وصفي (سرور خاطر ) نشاندن ( کاشتن ) نرگس قبا (لباس مخصوص با مربند مخصوص و دور آن گلابتوني = جامه لبريشمين زربافت ) گره (مشکل ) نسيم (باده معطر ) بند (بندگي ) دورانچرخ (گردش روزگار ) معني بيت 2( همين روز که روزگار لباس ابريشمين رربافت گلابتوني را برقامت چون سرو روان تو آراسته کرد سرو باغ را با رفتار و خرام تو شرمسار کرد) معني بيت 5( دل بيچاره مرا مانند نافه مشک ختن درپيچ تاب مينداز و خون مکن که پيمان وفادار يا سرگيسوي مشگل گشاي تو بسته است تا پيوسته درآنجام مقيم باشد ) معني بيت 6( اين نسيم وصال تو حيات و روح ديگري بوده اي محبوب ديگري بوده اي خطاي دل مرا نگاه کن که اميد به وفاي تو بسته است ) معني بيت 7( به جانان گفتم که از دست ستم تو از شهر خواهم رفت جانان با خنده گفتي : اي حافظ که پايت را بسته ؟ را برو (استفهام انکاري ) نمي تواني بروي کمي بيشتر در خصوص غزل بدانيد : شرح غزل : معاني لغات غزل(۳۲) ابروي دلگشا: ابرواني که ميان آنها فاصله باشد، ابروان ناپيوسته، ابروان گشاد وباز، کنايه از صورت باز وبشاش. گشادکار: کشايش کار. کرشمه: ناز وغمزه و ادا و اطوار توام با اشارات ابرو. قصب: ني، کتان، جامه نازک کتاني، واحد طول زمين زراعتي، شال کمر و در اينجا مقصود پارچه کتاني است که به عنوان شال به کمر مي¬بندند. زرکش: زربفت، پارچه¬يي که در آن رشته¬هاي نازک طلا بافته شده باشد. قصب زرکش: پيراهن زربفت، شال کمر زربفت، شال سر زربفت. گره نگشود: گره¬گشايي نکرد. دوران چرخ: گردش روزگار. سررشته: سررشته، سرنخ، سررشته¬دارکنايه از کسي که مهار کار در دست او و اختيار¬دار باشد. سررشته در رضاي توبست: مهار کار را به دست و اراده تو داد. نافه: کيسه کوچک مشک که سرآن را گره زده باشند، نافه آهوي چين که قبلا شرح داده شد و آن نيز گره خورده است. گره گشاي: مشکل گشا، حلاًل مشکلات. زلف گره گشا: زلفي که آزاد بر شانه¬ها ريخته و کنايه از زلفي است که گره آن باز شده و براي عاشق مشکل گشاست. نسيم وصال: کنايه از اشارات و علامات اوليه و حالات و تمايلات معشوق است که عاشق را اميدوار مي¬کند. معاني ابيات غزل(۳۲) (۱) آنگاه که دست تواناي آفريدگار تصوير ابروان گشاده تو را برچهره‌ات مي‌نشانيد، گشايش کار مرا هم در اختيار اشارات دلبرانه آن ابروان قرار داد. (۲) و درآن که دست زمانه با شال زرکشي که بر روي قباي تو مي‌پيچيد کمر تو را مي‌بست هزاران اندام سرو مانند را در چمن روزگار به خاک راه نشانيد. (۳) نسيم اميد بخش سحري تا با اراده تو همسو و هماهنگ شد گره از کار ما گشوده و دهان غنچه را به تبسم باز کرد. (۴) گردش روزگار مرا به پاي بندي محبت تو کشانيد اما افسوس که توفيق من بسته به اراده و خواسته بي‌اعتنايي چون تو است. (۵) گره در کار دل اين ناتوان ميفکن که نافه دل من با سر زلف گره گشاي تو عهد و پيوند قديمي دارد. (۶) نسيم جان‌بخش تمايلات نخستين تو، به من حيات تازه‌يي بخشيد، اما اشتباه دل من در اين بود که به وفاي تو دل بست. (۷) به او گفتم که از جور بي‌اعتنايي تو عاقبت از اين شهر خواهم رفت، در پاسخم با بي‌اعتنايي گفت برو! کسي پاي تو را نبسته است. شرح ابيات غزل (۳۲) وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور هم در دربار شاه شيخ ابواسحاق و هم شاه شجاع شاعران فحلي حضور داشتند و قصايد غزايي درهر فرصت مناسب در مدح اين دو سلطان مي‌سرودند که نمونه‌هاي آن در ديوان آن شاعران مانند عبيد زاکاني و خواجو موجود است. حال بايد ديد چرا حافظ مانند آنها به قصيده‌سرايي روي نياورده است و به هنگام حضور درمجالس در کنار ساير شعرا چه شعري را مي‌خوانده است؟ وآيا او قادر به سرودن قصيده نبوده يا علتي ديگر داشته است؟ بايد گفت حافظ قادر به اين کار بود که قصايد مدحيه طولاني بسرايد کما اينکه نمونه‌يي از آن قصيده‌يي است که در شجاعت ورشادت شاه منصور ازصميم قلب سروده، شاهي که تيمور به رشادت او اذعان دارد. اما علت اصلي اين که چرا حافظ به قصيده سرايي روي نياورده و غزل‌سرايي را پيشه خود ساخته و درهمان قالب غزل و زير پرده ايهام در تعريف شاه زبان گشوده و همزمان با آن تعاريف، گله‌ها و دردلهاي خود را نيز گنجانيده است همان ويژگي (رندي) اوست. او مي‌دانست که انشاء قصايد غراي مديحه به منزله لباس يکبار مصرفي است که ديگر بار کسي نمي‌پوشد و چشمي بر آن نمي‌افتد او مي‌دانست که نام ممدوحين او قابليت ثبت در پيشاني تاريخ به عنوان عناصر افتخارآفرين را ندارد از اينرو در حضور آنها به جاي انشاء قصيده مدحيه غزلهايي با اشارات رندانه در تعريف شاه وقت مي‌خواند و اطمينان داشت که پس از او مشتاقان زيادي غزلهاي او را خواهند خواند و اين همه، بدان گفته شد تا خوانندگان اين سطور عملا هنر (رندي) حافظ را لمس کرده باشند. اين غزل يکي از غزلهايي است که حافظ درمدح شاه شجاع سروده و سراپا تعريف و گلايه از اوست يعني در ضمن تعريف صورتي هم از دردل و گلايه‌هاي فيمابين را با خود دارد و ما امروز مي‌توانيم با امثال اين غزلها هم به صورت يک غزل عاشقانه برخورد کنيم وهمه باتعابيرآن پي به روحيه شاعر و رويدادهاي آن زمان ببريم. شاعر در بيت اول از زيبايي شاه شجاع و روي بشاش او سخن گفته و تقاضاي بذل توجه و اعتناي آن را بخود مي‌نمايد. در بيت دوم در تعريف شاه مي‌گويد از آن زمان که دست زمان تو را برکشيد و کمر همت تو را بسته به مقام سلطنت رسانيد مدعيان زيادي را از پيش پاي تو برداشت و در بيت سوم و چهارم مي‌فرمايد: با نسيم موافقي که برپرچم اشتهار تو وزيد دل من وغنچه چمن هر دو گشوده واميدوار شد و من حاضر به تسليم در بند بندگي تو شدم اما موافقت و اعتناي تو هم شرط بود که متاسفانه به تحصيل آن چندان نايل نشدم. دربيت پنجم و ششم پس از گلايه مي‌فرمايد بيش از اين، گره در کار دلي که متعهد به وفاداري تو است مينداز وبار ديگر همان مضمون بيت چهارم را به صورت ديگري بازگو کرده مي‌گويد تو در اول کار با تمايلات نخستين خود، برخورد مناسبي با ما داشتي و ما روي آن حساب کرده بوديم افسوس که اين يکي از اشتباهات اوليه ما بود. وبالاخره در پايان غزل مي‌گويد روزي به کنايه به تو گفتم اگر آنچنان که بايد وشايد به قدر و منزلت شاعري چون من اعتنايي نشود به ناچار از اين ديار خواهم رفت و تو در پاسخ به من فرمودي: هر وقت دلت خواست به هرکجا مي‌خواهي برو، کسي پاي رفتار تو را نبسته است. اين تعابير و ايهامات نه چندان مبهم، اقوي دليلي است بر اين که حاسدان و معاندان هميشه در کار تخريب روابط فيمابين حافظ وشاه شجاع بوده‌اند‌ وگرنه براي شاعر بليغ و مسلطي چون او قحط مضمون نبوده است که دريک غزل به ظاهر تعريف، مضامين بيت چهارم و ششم اين غزل را بدين صورت که هست پياده کرده و بي‌توجهي شاه را به خود چنين بازگو نمايد **** شرح جلالي بر حافظ – دکتر عبدالحسين جلاليان با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
00:00/00:00

صوت/ غزل سی و دوم؛ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

صوت/ غزل سی و دوم؛ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
00:00
00:00
صوت/ غزل سی و دوم؛ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
1 / 1
صوت/ غزل سی و دوم؛ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
00:00
00:00
0.2 MB