حافظ ديوان/ بيا که قصر امل سخت سست بنيادست
بيار باده که بنياد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست
چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غيبم چه مژدهها دادست
که اي بلندنظر شاهباز سدره نشين
نشيمن تو نه اين کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش ميزنند صفير
ندانمت که در اين دامگه چه افتادست
نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر
که اين حديث ز پير طريقتم يادست
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
که اين لطيفه عشقم ز ره روي يادست
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي
که بر من و تو در اختيار نگشادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد
که اين عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بي دل که جاي فريادست
حسد چه ميبري اي سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
نتيجه تفال :
1- دنيا ارزش اين همه خود خوري و رنج و زحمت را ندارد ، قدري چشمان خود را برهم بگذار و فکر کن از دوسال قبل چه بسيار کسانيکه از اين دنيارفته اند پس شما نبايد خود را به محنت و غم اين دنياي فاني سرگرم کني و با خودخوري و وسواس و حرص و طمع به فکر اين وآن باشي
2- حافظ به شما دربيت دوم به صراحت مي فرمايد( بنده غلام آن وارسته اي هستم که در زير فلک نيلگون از هر چيز که رنگ و وابستگي و دلبستگي پذيرد ودل را بسته به آن کند و انسان را به جلوه هاي خود فريب دهد رها هستم ) پس شما نيز چنين باشيد .
3- به اين دنيا و آمال و آرزوهاي آن اطمينان نداشته باش بلکه از فرصت ها نهايت بهره را بگير و حسرت کم و زياد ثروت و مقام را مخور که اين دارد و صاحب همه چيز هست و من ندارم شايد اين گونه بنفع شماست ازآينده خبر نداري بايد بداني که آرزوهاي دور و دراز جز حسرت و پشيماني و ناراحتي چيزي براي هديه کردن ندارد از هم اکنون سعي کن که حس حسادت و زياده طلبي را ازخود دورکني تا راحت شوي و به آرامش دست يابي
4- از اين انديشه و فکر فعلاً صرف نظرکن که اولاً هنوز زود است ثانياً موقعيت بهتري درانتظار شماست
5- او فرد پيمان شکن و فريبکاري است از او دوري کن زيرا او به علت عوامل ديگر به شما نزديک مي شود و قصد خرابکاري دارد
6- از آدمهاي سيگاري و افيوني دوري کن و درحفظ سلاميت خود که جديداً به خطرافتاده بکوش
7- شما که از زندگي راحتي برخورداريد همه درخانه وکاشانه يتان صميمانه شما را دوست دارند پس اين بلهوسي ها براي چه انجام ميدهيد انتظار موقعيت بهتري داشته باشيد
8- تا آخر اين هفته به يکي از مشاهد متبرکه برويد و سوره مبارکه نونس از آيه 80 تا 100را با حضور قلب و معني بخوانيد و نذري هم انجام دهيد بدانيد که موفقيت بزرگي درانتظار شما مي باشد و به زودي خبري و هديه اي دريافت مي کنيد
کمي بيشتر در خصوص غزل بدانيد :
شرح غزل :
معاني لغات غزل(۳۷)
قصر امل: کاخ آرزو.
سخت سست: بسيار سست (صنعت تضاد)
همت: ارده، آرزو، خواهش، عزم.
تعلق: دلبستگي، وابستگي، دل مشغولي.
مست و خراب: مست و لايعقل، مست و بيهوش.
سروش: فرشته.
عالم غيبت: عالم ناپيدا، عالم نهاني، عالم آينده.
سدره: درخت سدر.
سدره نشين: اشاره است به درخت سدره المنتهي که مسلمين معتقدند در آسمان هفتم وجود دارد و رسول اکرم (ص) درسفر به معراج با جبرئيل بدان رسيدند و جبرئيل گفت من اجازه ندارم از اين درخت جلوتر بروم و پيامبر اکرم (ص) از آن رد شده فراتر رفت و شاهباز سدرهنشين اشارهيي است که به انسان کامل چون حضرت رسول اکرم (ص) که از جبرئيل پيشي گرفت و از سدره المنتهي نيز فراتر رفت و به خدا نزديک شد.
محنت آباد: اشاره به اين دنياي فاني است.
کنگره: دندانه بالاي حصار کاخ و قلعه.
عرش: بارگاهي در آسمان هفتم.
صفير: صدا کردن، بانگ برداشتن، سوت کشيدن، صداي مرغان.
حديث: مقابل قديم، چيز نو،جديد، تازه، سخن نو.
پير طريقت: پير مرشد و راهنما.
سست نهاد: با پايه سست، بنيان ضعيف.
عجوزه: پيرزن فرتوت.
عروس هزار داماد: زني که به کرات همسر اختيار کرده باشد کنايه از بيوفايي.
عهد و وفا: پيمان و پايبند بودن به آن.
بيدل: دل از دست داده، عاشق و شيفته.
قبول خاطر: مورد قبول، دلپسند.
لطف سخن: حسن کلام، زيبايي کلام.
معاني ابيات غزل (۳۷)
(۱) بيا و باده بياور که پايه کاخ آرزوها لرزان و بنياد عمر انسان وابسته به نفسي و در دست باد است.
(۲) بنده اراده آن بلند همتم که در زير اين آسمان کبود، از همه دل بستگيها و علاقهها خود را رها ساخته است.
(۳) با تو چگونه شرح دهم که شب پيشين در عالم مستي و خرابي فرشته عالم ناپيدا چه مژدهها که به من داد…
(۴) (و گفت) که اي شاهين تيزپرواز دور نگر درخت سدرهالمنتهي، گوشه اين زندان دنيا جايگاه تو نيست…
(۵) (و) ترا از کنگره عرش با صداي بلند فرا ميخوانند. تو را چه شده که دردام و بند اين دنيا پايبند شدهيي.
(۶) به تو اندرز ميدهم. به گوشگير و به کار بند که اين سخن از مرشد و راهنمايم در خاطر مانده است:
(۷)… به آنچه در دسترس و امکان داري خرسند و با خوشرويي آن را پذيرا باش که من و تو را در تغيير سرنوشت خود اختياري نيست…
(۸) (و) از اين دنياي سست بنياد، درستي ضابطه و پيمان توقع مدار که او به مانند زن مکاره فرتوتي هر روز در کار گرفتن همسر تازهيي است.
(۹) در خنده گل، نشاني از پاي برجاي و ماندگاري به چشم نميخورد. اي بلبل دل از دست داده! بنال که جاي آن را دارد.
(۱۰) اي بي مايه هرزه درا، بي سبب به حافظ حسادت مورز که سخن پردازي با حسن کلام و گرمي گفتار، موهبتي الهي است.
شرح ابيات غزل (۳۷)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
۱- قبلاً درشرح غزلي گفته شد که در دربار شاه شجاع هميشه تعدادي از شعراي سرشناس گردآمده و اشعار خود را قرائت ميکردند. پر واضح است که در بين سخنپردازان وابسته به يک مرکز قدرت هميشه حس رقابت برقرار و هر يک در صدد کسب تقرب و اشتهار و جلب نظر پادشاه صاحب مدار است و محال است که شاعري با ارائه سخناني نغز از طرف شاعر ديگري مورد حسادت قرار نگرفته و عاقبت کار آنها به بدگويي و تحقير محسود از طرف حاسد منجر نشود.
۲- از آنجايي که شاه شجاع خود در شعر و ادبيات عرب و عجم دست داشت بعيد به نظر نميرسد که در اثر مطالعه دواوين از غزلي که طرف توجهش واقع ميشده به منظور اقتراح استفاده نکرده باشد و ما نبايد در همه موارد تصور کنيم که حافظ فلان غزلي را از فلان شاعر استقبال کرده بلکه در مواردي هم ممکن است دو يا چند شاعر معاصر در اقتراحي مشترک از شاعر ديگري بنا به دستوري شرکت کرده باشند. ظن اين ناتوان بر اين است که غزل شماره (۳۶) اين دفتر بامطلع: تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده است، يکي از همين غزلهاست که توسط حافظ مورد استقبال غزلي واقع شده که با همين وزن و رديف و قافيه از طرف شاه شجاع به اقتراح گذاشته شده و عماد فقيه نيز هم زمان غزل: دلم از تيغ فراقت به دو نيم افتاده است را سروده و پس از ارائه وقرائت، برتري شعر حافظ بر غزل عماد فقيه مسلم گرديده و در نتيجه عماد فقيه که شاعري صاحب عنوان و مورد توجه شاه شجاع بوده ناراحت و از در حسادت با حافظ در آمده باشد. اقواي دليل اين نظريه اينکه حافظ در اين غزل عارفانه(۳۷) که بازتاب انديشههاي عالي و تفکر روحاني خود اوست در بيت مقطع يعني آنجا که هميشه حرف آخر و مقصود نهايي خود را بازگو ميکند ميفرمايد:
حسد چه ميبرياي سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
۳- آنچه از مفاد عالي و نغز ابيات اين غزل و پيام حاصله از آن دستگير هر خواننده دقيق ميشود ارتفاع سطح معرفت توحيدي اين سرآمد شعرا و متفکرين زمانه است. حافظ خود را شاهباز درخت سدرهالمنتهي و در خود نشانهيي از خالق يکتا و شباهتي با حضرت مصطفي (ص) مييابد. بنابراين ديد توحيدي او به معناي واقعي کلمه توحيد، يعنين به وحدت وجود ميرسد و به عبارت ديگر خداي او و سِرِّ خلقت خود او با آنچه قشريون مقلد ميانديشند از زمين تا آسمان فاصله دارد. او در اين غزل به گوشهايي که قابليت درک و فهم اندرز آسماني را دارند پيغامي را که از گوش جان درشبي از شبها در عالم تفکر و تعقل شنيده باز گو ميکند و درسه بيت آخر اين غزل باسه مضمون مختلف و سه ترکيب و تشبيه متنوع، يک مطلب اساسي را بازگو و سفارش ميکند که اين دنيا پايان کار نيست و ما همه مسافريم که به حکم سرنوشت از پيش تعيين شده به سوي دنيايي بزرگتر روانه خواهيم شد.
۴- بنابر آنچه در بالا از موضوع اقتراح گفته شد بعيد نيست که شاه شجاع غزل مشهور
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد