نماد آخرین خبر

خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (ص)

منبع
آويني
بروزرسانی
خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (ص)
آويني/ زندگي حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اينهمه ، روايات بي‌شمار موجود در بيشتر جزئيات همداستان نيستند و به ويژه آگاهيهاي ما در باب زندگي آن بزرگوار ، پيش از بعثت ، به تفصيل شرح سيرة ايشان پس از بعثت نيست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسي زندگي وي در طول 63 سال در ذهن نقش مي‌بندد، بازتابي از تصوير ظهور پيامبري الهي و سرگذشت شخصيتي است که با پشت سر نهادن دشواريهاي بسيار ، بي‌هيچ خستگي و نااميدي به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزيره العرب را متحد کند و آمادة گستردن اسلام در بيرون از مرزهاي عربستان شود و از آن مهم تر ديانتي را بنياد نهد که اينک يکي از مهم‌ترين اديان جهان به شمار مي‌رود . از تولد تا بعثت تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در 17 ربيع الاول عام‌الفيل ( 570 م ) ، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيلة بزرگ قريش بودند ؛ قبيله‌اي که بزرگان آن از نفوذ فراواني در مکه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پيامبر (ص) اندکي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با کارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي که در مکه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاک باديه پرورش يابد . وي 6 ساله بود که همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب ( مدينه ) رفت‌، اما آمنه نيز در بازگشت ، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديک مدينه ـ به خاک سپردند. محمد ( ص) از اين پس در کنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در 8سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهدة عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش کوششي بليغ مي کرد . در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر ، راهبي بَحيرا نام ، نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهم پيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شرکت در پيماني به نام « حلف الفضول » است که در آن جمعي از مکيان تعهد کردند « از هر مظلومي حمايت کنند و حق او را بستانند » . پيماني که پيامبر (ص) بعدها نيز آن را مي‌ستود و مي‌فرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند ، به آن مي‌پيوندد. شهرت محمد (ص) به راستگويي و درستکاري چنان زبانزد همگان شده بود که « امين » لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب کرد و او را با سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شيفتة درستکاري « محمد امين‌» شد که خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد ، در حالي که بنابر مشهور ، دست‌کم 15 سالي از او بزرگ‌تر بود . خديجه براي محمد ( ص ) همسري فداکار بود و تا زماني که حيات داشت ، پيامبر همسر ديگري برنگزيد . او براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد که پسران همگي در کودکي در گذشتند و در ميان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه‌( ع) است . از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنکه مي دانيم نزد مردمان به عنوان فردي اهل تأمل و تفکر شناخته شده ، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . از آداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر (ص) از آن روي بر مي‌تافت . محمد (ص) اندکي پيش از بعثت ، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، در کوهي نزديک مکه به سر مي‌برد و زمان را به خاموشي و انديشه مي‌گذرانيد. از بعثت تا هجرت گفته‌اند نخستين نشانه‌هاي بعثت پيامبر (ص) به هنگام 40 سالگي او ، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته ، شبي در ماه رمضان ، يا ماه رجب است که فرشتة وحي در غار حرا بر پيامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سورة علق را برخواند . بنابر روايات ، پيامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي در نزول وحي وقفه‌اي ايجاد شد و همين امر پيامبر‌(ص ) را غمناک ساخته بود ، ولي اندکي بعد فرشتة وحي باز آمد و آن حضرت را مامور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهاي ديني و اخلاقي و پاک گردانيدن خانة خدا از بتان ، و دلهاي آدميان از خدايان دروغين کرد . پيامبر (ص) دعوت به توحيد را نخست از خانوادة خود آغاز کرد و اول کسي که به او ايمان آورد ، همسرش خديجه ، و از مردان ، پسر عمويش علي بن ابي طالب ( ع) بود که در آن هنگام سرپرستي او را پيامبر (ص) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامي‌، از برخي ديگر همچون ابوبکر و زيدبن حارثه ، به عنوان نخستين گروندگان به اسلام نام برده اند، اما بايد در نظر داشت که اين موضوع براي مسلمانان در گرايشهاي مذهبي گوناگون پيوسته افتخاري بود و بعدها به زمينه اي براي منازعات کلامي ميان آنان تبديل شد . هر چند دعوت آغازين بسيار محدود بود ، ولي شمار مسلمانان رو به فزوني داشت و چندي برنيامد که گروه اسلام آورندگان به اطراف مکه مي‌رفتند و با پيامبر (ص) نماز مي‌گزاردند. 3 سال پس از بعثت، پيامبر(ص) دستور يافت تا همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گسترده‌تر مطرح سازد . پيامبر (ص) بدين کار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نيافت و بر شمار اسلام آورندگان قريش نيفزود. بايد گفت با آنکه اشراف مکه دعوت جديد را که بر وحدانيت خدا و برابري انسانها تاکيد بسيار داشت ، بر نمي‌تافتند ، اما فرودستان و بي‌چيزان ، دين جديد را با دل و جان پذيرا بودند و گروه گروه به آن مي گرويدند و برخي از ايشان همچون عمار ياسر و بلال حبشي بعدها از بزرگان صحابه شدند . رفتار قريشيان و به طور کلي مشرکان مکه اگر چه نخست با ملايمت و بيشتر با بي‌اعتنايي همراه بود ، ولي چون بدگويي از بتان و از آيين و رسوم پدران آنان فزوني يافت ، قريشيان بر پيامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموي پيامبر ( ص) را که جداً از او حمايت مي‌کرد ، براي آزار پيامبر (ص) در تنگنا قرار دادند . از يک سو تعرض قريشيان و ديگر قبايل به مسلمانان و شخص پيامبر‌(ص) فزوني مي گرفت و از ديگر سو در صفوف قريشيان نسبت به مخالفت با پيامبر (ص) يا حمايت از او ، دو دستگي پديد آمد . سختگيري مشرکان چندان شد که پيامبر (ص) عده‌اي از اصحاب را امر کرد تا به حبشه هجرت کنند و به نظر مي‌رسد که برخي از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قريشيان پيماني نهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند . آنان پيمان خويش را بر صحيفه‌اي نوشتند و به ديوار کعبه آويختند. از آن سوي ، ابوطالب و کساني ديگر از خاندان او نيز همراه پيامبر‌(ص) و خديجه به دره‌اي مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جايي که ممکن بود ، نه کسي به آنجا مي آمد و نه خود از آن بيرون مي شدند . سرانجام ، پس از آنکه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان برده بود ، قريشيان پذيرفتند که مخالفان را رها کنند و از محاصره ايشان دست بردارند ( سال 10 بعثت ) . بدين سان پيامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. اندکي پس از خروج پيامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزديک‌ترين ياورانش ، خديجه و ابوطالب وفات يافتند. با وفات ابوطالب ، پيامبر (ص) يکي از جدي‌ترين حاميان خود را از دست داد و مشرکان با فرصت به دست آمده بر اذيت و آزار پيامبر (ص) و مسلمانان افزودند ، کوشش پيامبر‌( ص ) براي دعوت ساکنان خارج مکه ، به ويژه طايف ، به جايي نرسيد و او آزرده خاطر و ناآسوده به مکه بازگشت. سرانجام ، توجه پيامبر (ص) به شهر يثرب جلب شد که شهري مستعد براي دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبيلة اصلي ، يعني اوس و خزرج ، بيشتر اوقات با هم در جنگ و ستيز بودند و از کسي که ايشان را به آشتي و دوستي دعوت کند ، استقبال مي‌کردند . پيامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجيان را در موسم حج ديد و اسلام را بر ايشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خويش بازگشتند ، به تبليغ دعوت پرداختند. سال بعد ، يعني در سال 12 بعثت ، تني چند از اوس و خزرج ، به خدمت پيامبر (ص) آمدند و در عقبه ، دره‌اي در نزديکي مکه ، با آن حضرت بيعت کردند و پيامبر (ص) نماينده اي براي ترويج و تعليم اسلام با آنان همراه کرد . اين بيعت نخستين پاية حکومتي شد که پيامبر (ص) در يثرب بنياد نهاد . سال بعد نيز شمار بيشتري از يثربيان با پيامبر ( ص) بيعت کردند و گويا در يثرب جز گروه اندکي نمانده بود که به اسلام در نيامده باشند . گرچه اين مذاکرات پنهاني بود ، ولي قريشيان بدان آگاهي يافتند و پس از شور دربارة رسيدگي به کار پيامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند که از همة تيره‌هاي قريش کساني گرد آيند و شبانه پيامبر (‌ص) را بکشند تا خون او برگردن کسي نيفتد . پيامبر (ص) که از اين توطئه آگاه شده بود ، حضرت علي (ع) را بر جاي خويش نهاد و خود به شتاب ، در حالي که ابوبکر نيز با او همراه شده بود ، به سوي يثرب روان شد. از هجرت تا رحلت پيامبر اکرم (ص) خروج پيامبر (ص) از مکه که از آن به هجرت تعبير شده ، نقطة عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است ؛ زيرا از آن پس پيامبر (ص) ، تنها مشرکان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نمي‌خواند ، بلکه ديگر در رأس حکومتي قرار گرفته بود که مي‌بايست بر مبناي شريعتي آسماني جامعه‌اي نوين بنا نهد ؛ اما اينکه برخي از نويسندگان برآنند که پيامبر (ص) در مدينه رسالت و دعوت و تبليغ را رها کرد ، درست نيست و پيامبر (ص) هرگز اين نقش را از دست ننهاد . گسيل داشتن کساني براي تبليغ اسلام به ميان قبايل و ارسال دعوتها به فرمانروايان کشورها مؤيد اين معني است. هجرت پيامبر (ص) از مکه به مدينه ، نزد مسلمانان با اهميت بسيار تلقي شد ، تا بدانجا که مبدا تاريخ ايشان قرار گرفت و اين خود نشان دهندة برداشتي است که اعراب از هجرت پيامبر (ص) به عنوان يک مرحلة نوين داشتند . سرانجام پيامبر‌(ص) در ماه ربيع الاول سال 14 بعثت به يثرب رسيد ؛ شهري که از آن پس به نام آن حضرت ، مدينه الرسول يا به اختصار مدينه نام گرفت . آن حضرت نخست در جايي بيرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و يثربيان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزي ، به شهر در آمد و در قطعه زميني خشک ، مسجدي به دست خود و اصحاب و يارانش بنا کرد که بنياد مسجد النبي کنوني در مدينة منوره است. روز به روز بر شمار مهاجران افزوده مي‌شود و انصار ـ که اينک به ساکنان پيشين يثرب اطلاق مي‌شد ـ آنان را در منزل خويش جاي مي دادند . پيامبر (ص) ، نخست ميان انصار و مهاجران پيمان برادري برقرار کرد و خود علي بن ابي طالب (ع) را به برادري برگرفت. عده اي اندک نيز بودند که اگرچه به ظاهر ادعاي اسلام مي‌کردند ، ولي به دل ايمان نياورده بودند ، و اينان را « منافقين » مي ناميدند . مدتي پس از ورود به مدينه ، پيامبر (ص) با اهالي شهر ، حتي يهوديان پيماني بست تا حقوق اجتماعي يکديگر را رعايت کنند. چندي بعد قبلة مسلمانان از بيت المقدس به سوي کعبه تغيير يافت و هويت مستقل براي اسلام تثبيت شد . در سال نخستين هجرت ، مسلمانان با مشرکان مکه برخوردي جدي پيدا نکردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد‌. در واقع بيشتر اوقات پيامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة کوچک مسلمانان مدينه و گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت . پيامبر (ص) و مسلمانان نخست مي‌بايست مشرکان را به اسلام مي خواندند ، يا خطر هجوم و حملة دائمي ايشان را دفع مي کردند . متدينان به اديان ديگر ، به ويژه يهود ، گويا نخست روابطي دوستانه با پيامبر‌(ص) و مسلمانان داشتند ، يا دست کم چنين وانمود مي‌کردند ، ولي اندکي بعد از در دشمني و ستيز در آمدند و گاه حتي با دشمنان پيامبر (ص) دست ياري دادند . به هر حال ، در تحليل رفتار پيامبر (ص) و مسلمانان با آنان ، بايد مواضع ايشان را در قبال مشکلات و خطراتي که جامعة مسلمانان را تهديد مي‌کرد ، در نظر آورد و تقابلي که احياناً در اين ميان ديده مي‌شود ، به هيچ روي نبايد به نزاعهاي مذهبي و جز آن تعبير شود ؛ چه ، آيات فراواني در قرآن کريم و هم بسياري رفتارهاي پيامبر (ص) ، حاکي از احترام نسبت به متدينان واقعي به اديان آسماني ، و نشان دهندة يکي بودن اساس آنهاست . در سال 2 ق ، مهم‌ترين برخورد نظامي مسلمانان و مشرکان مکه پيش آمد : در نبردي که به بدر مشهور شد ، با آنکه عدة مسلمانان کمتر از مکيان بود ، توانستند پيروزي را از آن خود کنند و از مشرکان بسياري کشته و اسير شدند و ديگران نيز گريختند. پيروزي در بدر ، به مسلمانان روحيه بخشيد ، اما در مکه همگي داغدار و خشمگين از شکست ، و در انديشة انتقام بودند . از آن سوي نخستين درگيري مسلمانان با يهوديان بني‌قينقاع که در بيرون مدينه سکني داشتند ، اندکي پس از بدر پديد آمد و يهوديان ناچار عقب نشستند و آن ناحيه را به مسلمانان دادند. در سال 3 ق ، قريشيان از قبايل متحد خود بر ضد مسلمانان ياري خواستند و با لشکري مجهز به فرماندهي ابوسفيان ، به سوي مدينه به راه افتادند. پيامبر (ص) نخست قصد داشت در مدينه بماند ، ولي سرانجام بر آن شد تا براي مقابله با لشکر مکه از شهر بيرون رود . در جايي نزديک کوه احد ، دو لشکر با يکديگر رو به رو شدند و با اينکه نخست پيروزي با مسلمانان بود ، ولي با ترفندي که خالد بن وليد به کاربرد و با استفاده از غفلت گروهي از مسلمانان ، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار آنان پرداختند . در اين جنگ حمزه عموي پيامبر ( ص) به شهادت رسيد ، پيامبر (ص) خود زخم برداشت و شايعة کشته شدن او نيز موجب تضعيف روحية مسلمانان شد . مسلمانان غمگين به مدينه بازگشتند و آيات قرآن که در اين واقعه نازل شد ، در بر دارندة تسليت بر مسلمانان است. در سال 4 ق چند درگيري پراکنده با قبايل اطراف مدينه پيش آمد که ديانت جديد را به سود خود نمي‌ديدند و ممکن بود با يکديگر متحد شده ، به مدينه هجوم آوردند . دو حادثة رجيع و بئر معونه که طي آن مبلغان مسلمان توسط جنگجويان قبايل متحد کشته شدند ، نشان از همين اتحاد ، و نيز تلاش پيامبر (ص) براي گسترش اسلام در مدينه دارد. در اين سال يکي از مهم‌ترين درگيريهاي پيامبر (ص) با قومي از يهود مدينه به نام بني نضير پيش آمد که پيامبر (ص) با ايشان به مذاکره پرداخت و يهوديان قصد جان او را کردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه کوچ کنند. در سال بعد پيامبر (ص) و مسلمانان به حدود مرزهاي شام در جايي به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتي سپاه اسلام به آنجا رسيد ، دشمن گريخته بود و پيامبر (ص) و مسلمانان به مدينه بازگشتند. سال 5 ق به پايان نرسيده بود که خطر بسيار بزرگي پيامبر (ص) و مسلمانان را تهديد کرد . قريشيان مکه و يهوديان رانده شدة بني‌نضير و ديگر هم پيمانان ايشان بر ضد پيامبر ( ص) متحد شدند و با لشکري گران که شمار سپاهيان آن را تا 10 هزار گفته‌اند ، به سوي مدينه به راه افتادند . چون خبر به پيامبر (ص) رسيد ، بنا بر روايت مشهوري ، به پيشنهاد سلمان فارسي به حفر خندق در اطراف مدينه امر فرمود . بدين ترتيب ، چون لشکر کفار به مدينه رسيد ، با اين تدبير جديد جنگي رو به رو شد و در طول روزهايي که دو لشکر در برابر هم صف آراسته بودند ، تنها درگيريهايي پراکنده رخ داد . سرانجام ، پس از 15 روز ، لشکر کفار بي‌نتيجه بازگشت و مسلمانان به زندگي عادي خود برگشتند. در سال 6 ق ، مسلمانان توانستند قوم بني مصطلق را که بر ضد پيامبر (ص) در صدد تجمع بودند ، شکست دهند و در همان سال دسته هاي گوناگون از سپاهيان مسلمان به سوي قبايل اطراف گسيل شدند . بر اثر اهتمام و کوشش پي‌گير پيامبر (ص) اينک بسياري مشکلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود ، زيرا در شمال شبه جزيره ، بسياري طوايف در برابر پيامبر (ص) سر اطاعت فرود آورده ، يا مسلمان شده بودند و تنها جايي که هنوز خاطر پيامبر (ص) را مشغول مي داشت ، مکه بود . در اين سال پيامبر‌( ص) و مسلمانان قصد کردند که براي اجراي مراسم حج به مکه روند و به همين منظور به سوي مکه به راه افتادند . قريشيان بر منع ورود پيامبر (ص) همداستان شدند و کس نزد آن حضرت روانه کردند و او را از قريشيان بيم دادند ، ولي پيامبر (ص) تاکيد کرد که قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب مي‌داند و حتي فرمود که حاضر است براي مدتي با قريشيان در صلح شود . قريشيان نخست هم راي نبودند ، ولي سرانجام کسي را براي عقد قرار داد صلح نزد پيامبر (ص) فرستادند . بر مبناي اين ، ميان پيامبر (ص) و قريشيان 10 سال صلح و متارکة جنگ اعلام گرديد و شرط شد که پيامبر ( ص) از ورود به مکه تا سال آينده خودداري کند. بنابر رواياتي ، هر چند برخي از مسلمانان نخست اين صلح را برنتافتند ، اما سرانجام به اهميت آن براي گسترش اسلام پي بردند. چون پيامبر (ص) از کار قريشيان بپرداخت ، در سال 7 ق ، تصميم به دعوت فرمانروايان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت . سپس نامه هايي به امپراتور روم شرقي ، نجاشي و نيز امير غسانيان شام و امير يمامه فرستاد. هم در اين سال پيامبر (ص) بر يهوديان خيبر پيروز شد که پيش از آن چندين بار با دشمنان بر ضد او هم پيمان شده بودند و آن حضرت از جانب ايشان آسوده خاطر نبود ، قلعة خيبر که در نزديکي مدينه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پيامبر (ص) پذيرفت که يهوديان به کار زراعت خويش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشي به مسلمانان بپردازند ، پيامبر (ص) به مدينه بازگشت ، اما گسيل داشتن سپاهيان و کاروانها به اطراف و اکناف ادامه داشت. در سال 8 ق ، قريشيان پيمان خود را شکستند و شبانگاه بر طايفه‌اي که با مسلمانان هم پيمان بودند ، هجوم بردند . بدين سبب ، پيامبر (ص) با سپاهي انبوه قصد مکه کرد و شب هنگام بيرون مکه اردو زد . ابوسفيان ، بزرگ مشرکان به شفاعت عباس عموي پيامبر (‌ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام کرد و پيامبر (ص) خانة او را جايگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بي‌مقاومتي وارد مکه شد و پيامبر‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومي صادر کرد و خود به درون کعبه شد و خانه را از بتان پاک فرمود . آنگاه بر بلندي صفا نشست و همگي مردم با او دست بيعت دادند. هنوز 15 روز از اقامت پيامبر (ص) در مکه نگذشته بود که برخي از طوايف پرشمار و مسلمان ناشدة جزيره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پيامبر (ص) با لشکري انبوه از مسلمانان از مکه بيرون آمد و چون به جايي به نام حنين رسيد ، دشمنان که در دره‌هاي اطراف کمين کرده بودند ، به تيراندازي پرداختند . شدت تيرباران چنان بود که سپاه اسلام روي به عقب نهاد ، گروهي اندک بر جاي ماندند ، ولي سرانجام گريختگان نيز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ايشان را بشکستند. در تابستان سال 9 ق ، به پيامبر (ص) خبر رسيد که روميان لشکري ساخته اند و قصد حمله به مدينه دارند . پيامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوک رسيدند ، ولي جنگي رخ نداد و پيامبر (ص) پس از عقد پيمانهايي با قبايل آن حدود به مدينه بازگشت. پس از اين ماجرا که به غزوة تبوک شهرت يافت ، اسلام در همه جاي جزيره العرب روي به گسترش نهاد . از اين پس همواره هياتهاي نمايندگي قبايل گوناگون به مدينه مي‌آمدند و به اسلام مي‌گرويدند . عملاً همة سال 10 ق را که « سنه الوفود » خوانده شد ، پيامبر (ص) در مدينه بود و فرستادگان قبايل را مي‌پذيرفت . هم در اين سال پيامبر (ص) با مسيحيان نجران پيمان بست ، به حج رفت و در بازگشت در جايي به نام غدير خم ، علي بن ابي طالب (ع) را « مولا» ي مسلمانان پس از خود اعلام کرد. در اوايل سال 11 ق ، بيماري و رحلت پيامبر (ص) پيش آمد . چون بيماري پيامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهرباني با يکديگر سفارش فرمود و گفت اگر کسي را حقي بر گردن من است بستاند ، يا حلال کند و اگر کسي را آزرده‌ام اينک براي تلافي آماده‌ام. وفات پيامبر (ص) در 28 صفر سال 11 ق ، يا به روايتي در 12 ربيع الاول همان سال در 63 سالگي روي داد . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) کسي زنده نبود . ديگر فرزندانش ،از جمله ابراهيم که يکي دو سال پيش از وفات پيامبر‌(ص) به دنيا آمد ، همگي در گذشته بودند. پيکر مطهر پيامبر(ص) را حضرت علي (ع) به ياري چند تن ديگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانه‌اش ـ که اينک داخل در مسجد مدينه است ـ به خاک سپردند . در وصف رفتار و صفات پيامبر (ص) گفته‌اند که اغلب خاموش بود و جز در حد نياز سخن نمي‌گفت . هرگز تمام دهان را نمي‌گشود ، بيشتر تبسم داشت و هيچ گاه به صداي بلند نمي‌خنديد ، چون به سوي کسي مي خواست روي کند ، با تمام تن خويش بر مي‌گشت . به پاکيزگي و خوشبويي بسيار علاقه‌مند بود ، چندانکه چون از جايي گذر مي‌کرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوي خوش ، حضورش را در مي‌يافتند . در کمال سادگي مي‌زيست ، بر زمين مي‌نشست و بر زمين خوراک مي‌خورد و هرگز تکبر نداشت . هيچ گاه تا حد سيري غذا نمي‌خورد و در بسياري موارد ، به ويژه آنگاه که تازه به مدينه در آمده بود ، گرسنگي را پذيرا بود . با اينهمه ، چون راهبان نمي‌زيست و خود مي‌فرمود که از نعمتهاي دنيا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم عبادت کرده است . رفتار او با مسلمانان و حتي با متدينان به ديگر اديان‌، روشي مبنتي بر شفقت و بزرگواري و گذشت و مهرباني بود . سيرت و زندگي او چنان مطبوع دل مسلمانان بود که تا جزئي‌ترين گوشه هاي آن را سينه به سينه نقل مي کردند و آن را امروز هم سرمشق زندگي و دين خود قرار مي‌دهند . پيام بنيادي اسلام ، بازگشت به هدف مشترک پيامبران ، يعني توحيد و يکتا پرستي بود ؛ باوري که ايمان بدان در آموزه‌اي مشهور از پيامبر اکرم ( ص) ماية رستگاري انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنين تفکري ، همراه با اقامة « قسط» که يکي از اهداف اصلي پيامبران الهي است ( نک : حديد 57/25 ) ، همة امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمايه‌اي براي شناخت مردمان از يکديگر دانسته شده ، و آنچه ملاک و ميزان برتري دانسته شده ، فقط « تقوا» است ( نک : حجرات / 49 / 13) . پيامبر اسلام (ص) براي تحقق اين جنبه از رسالت خويش ، در شهري کوچک حکومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشکيل « امت واحده » رهنمون شد ( نک : انبياء / 21 / 92 ) که به منزلة بازگشتي به اين پيشينة قرآني بود که همگي مردمان نخست امتي يکپارچه بوده اند و پيامبران همواره کوشيده اند تا يگانگي امت را باز گردانند و قوام بخشند ( بقره / 2/ 213 ) . پيام رسالت آن حضرت ، هر چند که نخست مي‌بايست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز مي‌کرد ( نک : انعام /6/ 92 ) ، از آغاز پيامي جهان شمول بود ( يوسف / 12/ 104 ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حميت اعراب پيش از اسلام را « حميه الجاهليه » خوانده است ( نک : فتح / 48 / 26 ) ، اما در برخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني ، نقش اسلام جهت بخشي توحيدي و تصحيح انحرافها بود . با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد