نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

گلستان سعدی/ باب ششم - در ضعف و پیری - حکایت ۱ : آرزوى پیرمرد صد و پنجاه ساله

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
گلستان سعدی/ باب ششم - در ضعف و پیری - حکایت ۱ : آرزوى پیرمرد صد و پنجاه ساله
آخرين خبر/ سعدي شيرازي، پادشاه سخن، در زندگي خويش سختي هاي زيادي کشيد، رنج سفر هاي طولاني اي به جان خريد تا تجربيات گرانقدري را کسب کرد و اين تجربيات را به نظم و نثر درآورد تا دريچه هاي حکمتي باشند براي آيندگانش ما آخرين خبري ها نيز کتاب گلستان را که مي توان گفت از تاثير گذارترين کتاب در نثر ادبيات فارسي ست را براي شما کتابخوانان عزيزمان به اشتراک مي گذاريم. قسمت قبل در مسجد جامع دمشق با دانشمندان مشغول مناظره و بحث بودم ، ناگاه جوانى به مسجد آمد و گفت : در ميان شما چه کسى فارسى مى داند؟ همه حاضران اشاره به من کردند، به آن جوان گفتم : خير است. گفت : پيرمردى ۱۵۰ ساله در حال جان کندن است ، و به زبان فارسى صحبت مى کند، ولى ما که فارسى نمى دانيم نمى فهميم چه مى گويد، اگر لطف کنى و قدم رنجه بفرمايى ، به بالينش بيايى ثواب کرده اى ، شايد وصيتى کند، تا بدانيم چه وصيت کرده است . من برخاستم و همراه آن جوان به بالين آن پيرمرد رفتم ديدم مى گويد: دمى چند گفتم بر آرم به کام دريغا که بگرفت راه نفس دريغا که بر خوان الوان عمر دمى خورده بوديم و گفتند: بس (۱) (آرى با اينکه ۱۵۰ سال از عمرش رفته بود، تاسف مى خورد؟ عمرى نکرده ام )معانى گفتار او را به عربى براى دانشمندان شام گفتم ، آنها تعجب کردند که او با آنهمه عمر دراز، باز بر گذر زندگى دنياى خود تاسف مى خورد. به آن پيرمرد در حال مرگ ، گفتم : حالت چگونه است ؟ گفت چه گويم . نديده اى که چه سختى همى رسد به کسى که از دهانش به در مى کنند دندانى ؟ قياس کن که چه حالت بود در آن ساعت که از وجود عزيزش بدر رود جانى گفتم : خيال مرگ نکن ، و خيال را بر طبيب چيره نگردان که فيلسوفهاى يونان گفته اند: (مزاج هر چند موزون و معتدل باشد نبايد به بقا اعتماد کرد، و بيمارى گرچه وحشتناک باشد دليل کامل بر مرگ نيست.) اگر بفرمايى طبيبى را به بالين تو بياورم تا تو را درمان کند؟ چشمانش را گشود و خنديد و گفت : دست بر هم زند طبيب ظريف چون حرف بيند اوفتاده حريف (۲) خواجه در بند نقش ايوان است خانه از پاى بند ويران است پيرمردى ز نزع مى ناليد پيرزن صندلش همى ماليد چون مخبط شد اعتدال مزاج نه عزيمت اثر کند نه علاج (٣) 1_ يعنى : افسوس که راه نفس گرفته شد، افسوس که در سفره عمر زندگانى هنوز بيش از لحظه اى بهره نبرده بوديم و لقمه اى نخورده بوديم که فرمان رسيد همين قدر، بس است . 2_ حريف : بيمار. 3_ يعنى : وقتى که پزشک زيرک ، بيمار را با حال وخيم در بستر بيند، به نشان تاسف و اندوه دست بر هم سايد. صاحبخانه در فکر نقش و نگار ايوان است ، با اينکه خانه از بنياد سست و خراب است . پيرمردى از جان کندن ناله مى کرد و پيرزنى براى آرام کردن درد او (به کف پايش ) صندلى (چوبهاى مخصوص آميخته به گلاب ) مى ماليد. وقتى که استقامت مزاج ، دگرگون شد نه افسوس (دعا) و نه درمان هيچ کدام اثر نبخشد. کتاب آقاي« محمد محمدي اشتهاردي» با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد