آخرين خبر/ قزلاياغ: در روزگاري که هنوز پاي ماشين به زندگي ايرانيان
باز نشده بود، مردم جهت حمل مصالح ساختماني از الاغ
استفاده ميکردند، و جماعتي را که اين شغل را پيشه خود
کرده بودند، الاغدار مي ناميدند.
درميان اين صنف، شخصي بود بنام عباس گچي که صاحب
بيشترين الاغ بود، و براي خودش صاحب اسم ورسمي بود.
عباس گچي آدم خوش مشرب و مردم داري بود،
و همه اورا بخاطر درست کاريش دوست داشتند، و
با وجوديکه مشروب زياد ميخورد، و هميشه به دنبال
الاغ هايش درحال جابجايي مصالح، با صداي دلنشينش
آواز هم ميخواند، با اينحال مردم کاري به مشروبخواري
اونداشتند.
دست برقضا بعداز مدتي ورشکست مي شود،
و از مال دنيا هيچ چيز برايش باقي نمي ماند، و مجبور
به فروش الاغ هايش ميشود، و محل زندگي خودرا ترک
نموده، و عازم سفري بدون مقصد، باجيب خالي، و بدون
هيچ اميدي، سر به بيابان ميگذارد...
پس ازطي يکي دو روز پياده روي، تشنه و گرسنه
به شهرکوچکي ميرسد،و بخاطر اينکه جايي نداشته،
وارد مسجدجامع شهر ميشود و درگوشه اي مينشيند،
و تاچندروز توسط خادم مسجد پذيرايي مختصري ميشود و
کم کم وارد صف نماز جماعت شده، ساکن مسجد ميشود ،
و دراين مدت به خطبه هاي ملاي مسجد گوش داده..، و از
کتاب هاي مذهبي مسجد جهت کسب دانش مذهبي استفاده
ميکند، و خيلي زود در دل مردم جا باز ميکند.
پس ازمدتي...
ملاي مسجدفوت نموده، و مردم اورا به عنوان جانشين
ملاي فوت شده به امام جماعت مسجد انتخاب ميکنند..!
روزگار بدين منوال ميگذرد، وبعد از چهار - پنج سال،
گذر يکي از همشهري هاي او به همان شهر مي افتد،
و براي اداي نماز، عازم مسجدجامع ميشود، و به صداي
دلنشين موعظه و تلاوت قرآن توسط ملاي مسجد گوش
ميدهد، و شک ميکندکه آيا اين، همان عباس گچي است؟
پس از نماز، سراغ امام جماعت رفته، و ضمن سلام و
احوال پرسي ميگويد : حاج آقا...! شما شباهت بسيار
زيادي به يکي از آشنايان سابق من داريد...؛ به اسم
عباس گچي..
ملاي مربوطه پاسخ ميدهد :
من همان عباس گچي هستم، که ميگويي...
شخص ميگويد ؛
آخر چطور ميشود که يک آدم عرق خور، که هميشه
کارش پشت سر الاغ ها.. و آوازخواندن بود..،کارش
به اينجا برسد که به يک مرد خدا...!، و روحاني...!،
تبديل شود..؟!، اين يک معجزه ي الهي است....!!!!
عباس گچي ميگويد :
زياد شلوغش نکن، و هندوانه زير بغل من نگذار...
من هيچ فرقي نکرده ام، و همان عباس گچي هستم.
تنهافرقي که پيش آمده...
جابجايي من و الاغ هاست...
قبلا من پشت سر الاغ ها بودم...،
حالا الاغ ها پشت سر من هستن... همين !!!
بر گرفته از کتاب کشکول طبسي
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد