برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

یک کتاب خوب/ «قفس تنگی» سرشار از شعرهای خوب

منبع
تسنيم
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ «قفس تنگی» سرشار از شعرهای خوب
تسنيم/ شعرهاي خوب و بيت‌هاي خوب در اين کتاب کم نيست بنابراين، عموم مخاطبان از مرور شعرها راضي و خرسند خواهند بود و مخاطب‌هاي خاص و شعرشناس متوقعانه‌تر به شعرها نظر خواهند افکند چرا که از صاحب بيت‌هاي درخشان، صميمي و روان، هميشه انتظار کمال‌آفريني بيشتري مي‌رود. شعر با چه ابزاري شاعر را تسخير مي‌کند؟ اين احاطه چه حاصلي دارد؟ و اين حاصل، به چه کار شاعر يا ديگران مي‌آيد؟ اين سؤال‌ها از سويي ديگر هم مي‌توانند شکل بگيرند؛ شاعر با چه ابزاري شعر را تسخير مي‌کند؟ اين احاطه چه حاصلي دارد و اين حاصل، به چه کار شاعر يا ديگران مي‌آيد؟ از کجا و چطور نياز به شعر در بشر شکل گرفت و از کجا و چطور اين شيوۀ سخن، جايي در زندگي انسان باز کرد؟ هرچه هست، اين است که حيات شعر رفته‌رفته تکامل يافت تا به وضعيت امروزي رسيد و هنوز در مسير تطور است. درخت تنومند و کهنسال شعر فارسي از ابتداي قرن حاضر، شاخۀ تازه‌اي داد و اين شاخه چنان رشد سريع و چشمگيري داشت که پس از چند دهه، يکي از انشعاب‌هاي پرقدرت و پرحاصلِ تنۀ اصلي شد. به‌طوري که در اولين دسته‌بندي شعر، با دو نوع يا طرز شعر سنتي و شعر نو مواجه مي‌شويم. شايد به‌کارگيري اين شيوۀ تقسيم ـ نه به معناي مصطلح امروزي ـ در گذشته و در هنگام تغيير تدريجي سبک‌ها نيز متداول مي‌بود و اگر چنين بوده، بي‌شک، تعريف نو يا کهن بودن شعر، محدود بود به دايرۀ لغات و طرزهاي گوناگونِ سخن‌سازي و تصويرپردازي، يا نهايتاً پرکاربردتر شدن يا کمرنگ شدن به‌کارگيري قالبي از قوالب شعري؛ همچنان‌که در دوره‌اي به کارگيري قصيده و در دوره‌اي ديگر غزل نسبت به ساير قالب‌ها رواج بيشتري مي‌يافتند. استقلال يافتن قالب غزل به عنوان شکل کاملي از شعر، پديده‌اي ناگهاني نبود. اين قالب به مرور زمان خود را از بدنۀ قصيده جدا کرد، البته منشاهاي ديگري نيز براي تولدش ذکر شده است اما مادر حقيقي او همان قصيده بود. غزل با وجود تازگي، ادامۀ منطقي سير شعر بود و شکلي از شعر نبود که با انقلابي، مثل انقلاب ادبي نيما، پا به عرصۀ ادبيات کلاسيک بگذارد. نيما، با ايجاد تحولي ـ که ريشه‌ها و عوامل گوناگوني در شکل‌گيري آن دخالت داشتند ـ راه تازه‌اي در شعر فارسي باز کرد. راهي که پيش از او چندان جدي تجربه نشده بود و پس از او نه تنها در مسير جديد، که در مسيرهاي موجود نيز سبب تحول و بازانديشي شد. از جمله در غزل که هميشه بيش از قالب‌هاي ديگر، مورد توجه و استفادۀ شاعران بود. غزل در سايۀ تغييرات مهم و اساسي شعر، دچار تغييراتي شد تا با تازگي و روزآمدي، همچنان به حيات خود ادامه دهد. شاعراني که در طرزهاي کهن سخن‌سازي کرده‌اند، بي‌شک کمترين مهارت ويژه‌شان، تسلط بر اوزان شعر بوده است و در مرتبۀ بعد، ديد و تفکر ويژه و تخيل و تصويرپردازي نيز از ديگر ابزارهايي بوده که مي‌بايست در به کارگرفتن آن با مهارت و تجربه عمل مي‌کردند تا شعري تازه و جاندار و ماندگار بيافرينند. اين شرايط تا امروز همچنان به همين حال باقي است. آن که غزل مي‌سازد، ناچار از همان ابزارها، که تا حدودي خود را با شرايط امروزي سازگار کرده‌‌اند استفاده مي‌کند: کاربرد واژگان متداول امروز، خلق تصاوير و به کارگيري تخيل منطبق با فضاهاي زندگي امروز، به کارگيري موسيقي؛ خواه در وزن غزل، خواه در همآوايي کلمات مجاور، خواه در قافيه و رديف، همچنين انديشه و عاطفۀ سازندۀ شعر، همگي منطبق و هماهنگ با فضاي زندگي امروز و زندگي شخصي و اجتماعي مردم همين روزگار است. اين شرايط ضمن اين که کار آفرينندگي شاعر را ساده‌تر کرده، دشواري‌هايي نيز دارد که بي‌ترديد خاص شعر امروز و شاعر امروز نيست. اين دشواري‌ها حتماً در زمان شاعران بزرگي که امروزه ستون‌هاي اصلي شعر و به‌ويژه غزل هستند، نيز وجود داشته است و آن شاعران با به کارگيري تجربه‌هاي مؤثر خود، که عمدتاً ريشه در مطالعۀ کامل آثار گذشته‌گانشان داشته است، به آفرينش شعرهاي ماندگار دست زدند. مهارت يک شاعر در به کاربردن ابزار و به‌جا به کار بردن آن است. در اين صورت است که اثري شگفت و زوال‌ناپذير آفريده مي‌شود. به پرسش اول بازمي‌گرديم و اين سؤال را با در نظر گرفتن غزل امروز طرح مي‌کنيم: شاعر با چه ابزاري شعر را تسخير مي‌کند؟ اين احاطه چه حاصلي دارد و اين حاصل، به چه کار شاعر يا ديگران مي‌آيد؟ با اين زمينۀ ذهني، 31 غزل از حسنا محمدزاده را در دفتر شعر «قفس‌تنگي» مرور مي‌کنيم که با شعر «کوله‌بار» آغاز و به شعر «کاسه‌هاي انتظار» ختم مي‌شود. حسنا محمدزاده در اين مجموعه، غزل‌هايي با مضامين غالباً تغزلي ارائه کرده است و به نظر مي‌رسد، اين شعرها، به حال و نگاه شخصي او نزديک‌تر باشند: سلام جادۀ بي‌انتظار بعد از من مسافر سفر قندهار بعد از من سلام پنجرۀ رو به روشنايي باز سلام آينۀ بي‌غبار بعد از من چه شد که حالي از اين خسته‌دل نمي‌پرسي؟ چگونه مي‌گذرد روزگار بعد از من؟ (ص 31) توجه به زيبايي‌ و درک درست زيبايي از اساسي‌ترين ارکان ساخت يک اثر هنري است. حتي اگر هدف از آفرينش يک اثر هنري، منحصراً ارائه مفاهيم متعالي اخلاقي و ارزش‌هاي ويژۀ انساني باشد، باز هم نمي‌توان زيبايي و زيباسازي را در هنر ناديده گرفت. زيبايي، جزء جدانشدني اثر هنري است وگرنه آن پديده نمي‌تواند در دايرۀ آثار هنري، معرفي و ارزيابي شود. اين زيبايي در شعر با تصويرسازي، خيال‌پردازي، انتخاب کلمات، موسيقي، انديشه، نحوۀ همنشيني اجزا و ساخت کلي شعر خود را نشان مي‌دهد. وسواس نداشتن در به کارگيري هريک از عناصر شعري خواه ناخواه به زيبايي اثر آسيب وارد مي‌کند. اصلي‌ترين و ابتدايي‌ترين عناصر شعر، زبان است و پراهميت‌ترين اجزا و وسيله خلق شعر، «کلمه». براي ساخت يک اثر هنري، نقشه و چينش مصالح به همان اندازه مهم‌اند که انتخاب مصالح. همچنان که نيما راه درست را چنين يادآوري کرده است: «هنر در به‌جا گذاشتن هر خشت است نه فقط به کار بردن خشت». با توجه به ميزان اهميت زبان در شعر، وسواس نداشتن در انتخاب کلمه، فرم شعر را دچار سستي مي‌کند. گاهي اين مسامحه خود را در انتخاب صفت نشان مي‌دهد؛ غزل «سرمشق» در صفحه 59 که به همسران شهدا تقديم شده است: هر روز اروندي به خون‌خفته، از گونه‌هايت مي‌شود جاري جا مانده خرمشهر در چشمت، با زخم‌هايي کهنه و کاري اروند يک رود است، رود با سکون و خفتگي تناسبي ندارد، هيچ رودي ساکن تصور نمي‌شود، حتي اروندرود با آن آرامش ظاهري‌اش. پس به کار بردن صف مرکب «به‌خون‌خفته» براي رود، که تحرک در ذات اوست، حتي با ايجاد تضاد يا تناقض نيز نمي‌تواند توجيه شود. بخصوص که اين وضعيت در ادامۀ مصرع قرار است جريان خود را بيشتر به رخ بکشد: از گونه‌هايت مي‌شود جاري. و در ادامه: هر لحظه دارد نقش مي‌بندد، خطي شکسته روي پيشانيت قدّت خميد و چشم‌هايت شد، استاد نستعليق بيداري ... ديوارهاي خانه فهميدند، زخمي ست سر تا پاي لبخندت يک عمر با چشمان کنج قاب، کردند از قلبت پرستاري مويت گلوله‌هاي برفي را، آرام با خود مي‌کشد هر سو از جنگ جا مانده ست تا امروز، در تو نشاني‌هاي بسياري «استاد نستعليق بيداري»، «سرتا پاي لبخند»، «گلوله‌هاي برفي» براي مو، شاعر حتي وقتي مي‌خواهد بگويد مردها از شانه‌هايت درس مي‌گيرد، اين «شانه‌ها» را نه با ساخت تصويري شاعرانه تقويت مي‌کند و نه از زنانگي‌اش (که قطعاً حرمت آن بايد با پوششي بياني حفظ شود) محافظت مي‌کند: از شانه‌هايت درس مي‌گيرند، گاهي تمام مردها حتي دنيا سرش بالاست وقتي تو، سرمشق زن‌هاي وفاداري اين مسامحه، گاهي خود را در اجزاي يک تشبيه به رخ مي‌کشد؛ آنجا که بايد مشبه و مشبه‌به با وجه شبهي، به کمک القاي سريع و مؤثر معنا يا تصوير بيايند، با انتخاب کلماتي که تصويري نارسا مي‌سازند، اين رسوخ يا نفوذ، ناقص و عقيم مي‌ماند. در غزل «کشور غم»، در صفحۀ 33، کمرنگيِ تناسب در اجزاي تشبيه در چند بيت ديده مي‌شود: خوش به حال شعرها که با شب تو همدمند خوش به حال چشم‌هاي تو که ماه عالمند چشم‌هاي خسته‌ام هنوز هم شبيه قبل پايتخت رو به انفجار کشور غمند کاسه کاسه آب مي‌شوند پشت پاي تو اشک‌هاي من که آذرخشي‌اند و نم‌نمند حلقه‌هاي دست تو هنوز دور گردنم بي که وا شوند و نيمه‌بسته، گرم و محکمند در هريک از اين بيت‌ها، با مشخص کردن اجزاي تشبيه، فقدان تناسبي قدرتمند ميان اجزا، مشخص است. اين بيت‌ها نيز: رودهاي من به آغوشت سرازيرند باز رو به اقيانوس آرام تو شيبم داده‌اند بيش از اين اي بغض کهنه ميخ‌کوب من مباش من درختي زخمي‌ام، طرح صليبم داده‌اند (ص 56) در اين بيت‌ عدم تناسب ميان تصوير و صدا حس مي‌شود: ميان تيغ‌ها و نيزه‌ها جشني شده بر پا به گوش بادها پيچانده ضرب‌آهنگ دف‌ها را (ص 64) و در اين بيت نيز تصويرپردازي بدون تناسب و علت‌سازي به کار رفته و نيازمند به حسن تعليل است تا معناسازي با ابزار شاعرانه صورت بندد: هميشه رو به ساحل مي‌برند امواج سرگردان براي ديدن لب‌هاي بي‌تابت صدف‌ها را (همان) يکي از موانع پراهميت در غزلسرايي که شيوۀ عبور از آن و ميزان تسلط بر آن، نشان استعداد و تسلط شاعر است؛ وزن و قافيه و به‌طور کلي، موسيقي شعر است که پيامدِ به سلامت و سهولت عبور نکردن از آن، از دست رفتن انسجام کلام است. اين شرايط محدودکننده و دست‌وپاگير براي تمام شاعران شعر سنتي وجود دارد، اما آن که مهارت ذاتي يا اکتسابي داشته باشد، طوري بر اين محدوديت غلبه مي‌کند که مخاطب متوجه اين محدوديت نخواهد شد، چنان که در غزل «تکيه‌گاه» در صفحۀ 57 مي‌خوانيم: نترس از شب و طوفان که در پناه هميم اگرچه زرد و زمين‌خورده، تکيه‌گاه هميم به سيب لب نزديم از سر هوس اما شريک بار غم و تلخي گناه هميم چه مهرها که به پيشاني من و تو زدند چه روزها شد و درگير اشتباه هميم ... در بعضي موارد غزلي با مطلعي چنين روان و صميمي و طبيعي: تو به دريا ريختي و من کماکان ماهي‌ام بازهم اي رود! ممنون از همين همراهي‌ام به دليل قدرقدرت شدن قافيه و چيره نشدن شاعر بر آن، در بيت‌هاي مياني به تصنع مي‌رسد: رام دام و دانه و بامي نخواهد شد دلم من کبوتر هم اگر باشم، کبوترچاهي‌ام و بيت مقطع، در فضايي دور از بيت مطلع شکل مي‌گيرد: کوله‌بار بسته دارد باز دل‌دل مي‌کند من ولي با اولين پرواز فردا راهي‌ام (غزل کوله‌بار، صفحه 7) شعرهاي خوب و بيت‌هاي خوب در اين کتاب کم نيست بنابراين، عموم مخاطبان از مرور شعرها راضي و خرسند خواهند بود و مخاطب‌هاي خاص و شعرشناس متوقعانه‌تر به شعرها نظر خواهند افکند چرا که از صاحب بيت‌هاي درخشان، صميمي و روان، هميشه انتظار کمال‌آفريني بيشتري مي‌رود و نمي‌توان پذيرفت شاعري که توانايي خود را بارها ثابت کرده است، به راحتي حضور هر کلمه يا هر تصويري را در بيت‌هاي خود بپذيرد. يک ويژگي عمومي و مشترک در غالب مجموعه شعرهاي اين روزگار وجود دارد و آن اين که اگر قرار باشد درباره نقاط ضعف يا قوت کتاب‌هاي شعر به نکاتي اشاره شود، تقريباً به سرفصل‌هاي مشترک و محدودي مي‌انجامد و چندان تنوعي در موارد مطرح‌شده وجود ندارد. اين وضعيت روشن مي‌کند که ظاهراً همه دارند از يک مسير عبور مي‌کنند، همه به تماشاي يک منظره مشغولند يا از يک منظر به تماشا نشسته‌اند. اين يعني زاويۀ ديد شخصي، زبان شخصي، تجربه‌هاي شخصي و در نتيجه خلاقيت‌هاي شخصي در شعر ناديده گرفته شده و محدود است. به هرحال هر شاعر، به فراخور استعداد و تجربه‌هاي خود، از ابزارها و عناصر شعر براي تسخير شعر و براي آفرينش کامل‌تر و بي‌زوال آن بهره مي‌گيرد و حاصل اين بهره‌مندي را در قالب شعر، به دوست‌داران آن عرضه مي‌کند، آن‌گاه، زمينه‌ها و ظرفيت‌هاي جامعه، براي رد يا قبول آن دست به کار گزينش مي‌شود تا بر ذخاير ادبي گذشتگان، تازه‌هايي را بيفزايد و به آيندگان بسپارد. «قفس‌تنگي» از حسنا محمدزاده را انتشارات شهرستان ادب در بهار 1395 چاپ کرده است. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد