آخرين خبر/ آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرين داد
صبر و آرام تواند به من مسکين داد
وان که گيسوي تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگين داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببريدم
که عنان دل شيدا به لب شيرين داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقيست
آن که آن داد به شاهان به گدايان اين داد
خوش عروسيست جهان از ره صورت ليکن
هر که پيوست بدو عمر خودش کاوين داد
بعد از اين دست من و دامن سرو و لب جوي
خاصه اکنون که صبا مژده فروردين داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت اي خواجه قوام الدين داد
نتيجه تفال :
1- اميد پيروزي و بهروزي و کاميابي را از دست ندهيد تا پيروزي نهايي راه چنداني وجود نداردتنها با حوصله و تلاظ بيشتر بدست مي آيد و به سادگي مي توانيد شاهد موفقيترا در آغوش بگيريد
2- حافظ در بيت سوم فرمايد (من آن روز از فرهاد قطع اميد کردم وگفتم کارش از کار گذشت که زمام دل شيفته خود را به دست شيرين شکر لب داد ) تو خود حديث مفصل بخوان از اين معني
3- توکل برخدا داشته باشيد زيرا او برهمه چيز قارد و تواناست و ترديد را از دل بيرون کنيد
4- جنابعالي و با ويژگيهاي جذاب و دلربا نرم و لطيف طوفانگر هوشيا ردقيق خيرخواه دست داشتني با سليقه قدر شناس راستگو نظر بند بي اذيت و ازار خوشرو درزندگي فردي موفق و پيروز خواهيد بود .
5- به آرزوي خود خواهيد رسيد اگر شکيبا باشيد و ازسخنان حسودان نااميد نشويد بلکه بر تلاش و اراده خود بيفزاييد
6- مسافرت را توصيه مي کنم بيمار شفا مي يابد هديه اي دريافت مي کنيد مسافرتي درپيش داريد خريد خوبست ولي فروش صلاح نمي باشد تغيير شغل مي دهيد عزيزي را از دست داده ايد و لي مژده اي را به دست مي آوريد ازدواج حتمي است و لي طلاق نيز حتمي مي باشد و اوضاع مسافر بسيار خوبست و جديداً به موفقيتي دست يافته است
7- هيچ کس موفق نمي شود تاتحمل درد و ناراحتي را نکرده باشد شما نيز از اين قاعده خارج نمي باشيد پس در سايه تحمل ناراحتي است که آسايش بدست مي آيد
8- برو شير درنده باش و خود را با تلاش همگام و همراه ساز که موقعيت در اين راه براي شما آماده و مهياست
9- شما که از رنگ قرمز لذت مي بريد بايد تلاش خود را معطوف به تقويت و نيرو بخشيدن بهخود سازيد چون مزاجي آتشين داريد بنابراين از رنگ سفيد هم استفاده کنيد .
معاني لغات غزل (۱۱۲)
تطاول: دراز دستي، تعدي، گردنکشي، ظلم، دستدرازي، تجاوز.
فرهاد: اسم خاص، نام سنگتراشي در زمان خسروپرويز که عاشق معشوقه خسروپرويز به نام شيرين بود.
شيرين: معشوقه ارمني و همسر خسروپرويز.
کابين: مهريه، مبلغي که به هنگام ازدواج شوهر به همسر ميپردازد يا تعهد پرداخت آن را ميکند.
خواجهقوامالدين: قوامالدين محمدبنعلي صاحب عيار درسال ۷۵۰ هجري وارد دستگاه شاهشجاع شد و به ترقيات نايل آمد تا در ۷۵۵ به نيابت سلطنت رسيد و در ۷۵۶ حاکم ايالت کرمان شدو در ۷۶۰ وزير اول شاهشجاع گرديد و چون قدرت زيادي به هم رسانيده بود در سال ۷۶۴ در اثر تحريکات معاندين بدست شاهشجاع کشته شد. حافظ با اين وزيردوست و در رثاء او قطعهيي سروده و اشعاري در مديحه او دارد.
معاني ابيات غزل (۱۱۲)
(۱) کسي که به چهره تو، رنگ گل قرمز و نسترن سفيد داده و رخسار تو را سرخ و سفيد آفريده، به من مسکين هم ميتواند صبر و آرامش عطا کند.
(۲) (و) کسي که به گيسوي تو راه و روش درازدستي و تجاوز ياد داد، لطف و کرمش هم ميتواند داد من غمگين را بستاند.
(۳) از آن روزي که فرهاد مهار دل ديوانهاش را به دست اراده لب شيرين سپرد، من از حياتش قطع اميد کردم.
(۴) هرگاه گنج طلا نباشد، گوشهيي که بتوان با قناعت در آن به سر برد، موجود است. آن خدايي که به شاهان گنج زر داد به مستمندان هم کنج قناعت ارزاني داشت.
(۵) دنيا به مانند عروس خوش سيمايي است، اما هرکس با او پيوند همسري بست، عمرخود را کابين و مهريه او کرده و در اختيارش نهاد.
(۶) بعد از اين، کنار جويبار، دست به دامن سرو ميشوم. به خصوص که بادصبا مژده فرا رسيدن ماه فروردين و فصل بهار را ميدهد.
(۷) دل حافظ در زير فشار و در مشت غم و اندوه روزگار خون شد. فرياد از دوري رويتاي خواجه قوامالدين.
منابع: گنجور
حافظ ديوان