
تکنیک ها/ چند نکته برای درست نوشتن
ايسنا
بروزرسانی

ايسنا/ غلامحسين صدري افشار به بيان مواردي براي درستنويسي پرداخته است.
اين فرهنگنويس و پژوهشگر زبان فارسي در يادداشتي که با عنوان «درستنويسي» در اختيار ايسنا گذاشته نوشته است:
آوردن واژهها و عبارتهاي زايد يا تکراري و بيتوجهي به قواعد نويسندگي به اعتبار نوشتار آسيب ميرساند. بخشي از اين عارضه معمولاً در ترجمهها ديده ميشود.
لحن نوشتار: لازم است واژگان، عبارتها و اصطلاحها با موضوع و کاربرد نوشتار متناسب باشد. مثلاً به کاربردن واژگان ادبي يا عاميانه در يک متن مربوط به زيستشناسي، يا بهرهگيري از اصطلاحهاي علمي در شرح گفتگويي دوستانه مناسب نيست، مگر اينکه هدف نويسنده تأکيد بر گفتار ويژۀ گوينده باشد.
واژههاي زايد: اغلب بدون توجه به تفاوت زبان انگليسي که در آن ضمير متصل يا شناسۀ فعل وجود ندارد، بدون هيچ ضرورتي از ضمير استفاده ميشود، مانند من رفتم، او زد. آوردن من و او در فارسي وقتي لازم است که قصدمان تأکيد باشد، يعني اين من بودم که رفتم، يا اين او بود که زد، نه کس ديگر.
يکي ديگر از واژههاي غالباً زايد که است، بهويژه بعد از چه، آنچه، آنکه، هرچه، هرکس. مانند «هرکس که او را ميديد تعجب ميکرد.»، «وقتي که آمدي خواهي ديد که همه چيز مرتب است.»، «آنچه که ميگويي درست نيست.»، « هرچه (که) خواست دادم.»
همچنين است واو عطف پيش از يا، هم، همچنين، نيز. مثال: «بنشين و يا برو»، «اين و يا آن»، «هم لباسها را بردهاند و هم پولها را.»، «مرا تشويق کرد و همچنين جايزهاي هم داد.»، «ميتوان به تاريخ مغول و نيز به جهانگشاي جويني مراجعه کرد.»
آوردن يک به جاي ياي نکره، مانند «يک کتاب ميخواند.»، «يک مرد آمده بود.» به جاي کتابي ميخواند و مردي آمده بود.
اعمال سليقه: در مورد معادليابي و معادلگذاري براي واژههاي بيگانه بهتر است تا حد ممکن بگرديم و معادلي را که پيش از ما انتخاب کردهاند بهکار بريم، ولو اينکه احساس کنيم چندان زيبا يا گويا نيست. چون معادلگذاري دلبخواه ناشي از خودمحوري يا تنبلي در جستجو، موجب تشتت و تشويش زبان و دشواري فهم مطلب ميشود. انتخاب و بهکار بردن مکرر يک معادل براي واژه يا اصطلاحي بيگانه موجب تثبيت آن ميشود و به غناي زبان فارسي ياري ميرساند. همان گونه که از ميان بيش از ده معادل براي واژۀ process سرانجام فرايند پذيرش همگاني يافت و در واژگان فارسي جا گرفت.
تکيهکلام: از عيب هاي چشمگير گفتار و نوشتار تکيهکلام است، مانند واقعاً، حقيقتا، در واقع، فيالواقع،
يا عبارتهايي مانند «بهعبارتي»، «علي اي حال»، «غيره و غيره» که بيمورد تکرار شود، نقشي در توضيح مطلب نداشته باشد و تنها موجب آزار گوش شنونده و چشم خواننده شود.
واژههاي معيوب: آوردن واژههاي ميباشد، مينمايد و ميگردد به جاي است، ميکند و ميشود براي پيشگيري از تکرار آنها نابجاست. اگر بنويسيم «او درستکار است، راستگو و صريح است، از زندگياش هم راضي است.»، « بهزودي حالت خوب ميشود، کارت هم درست ميشود.»، « چه کارش داريد؟ بگذاريد کارش را بکند، زندگياش را بکند، کيفش را بکند.» نه تنها هيچ ايرادي ندارد، که روشنتر و قابل فهمتر است.
ثبت تاريخ: تاريخ رويدادها و تولد و وفات اشخاص بنا بر سنت زبان فارسي از راست به چپ نوشته ميشود، به صورت: ابنسينا ( ۳۷۰- ۴۲۸)، جنگ جهاني دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵)، سدههاي ۵-۱۴م. را قرون وسطا يا سدههاي ميانه مينامند قرن يا سده را در متنهاي اسلامي تنها به صورت ﻫ .= هجري ذکر ميکنيم و در صورت دادن معادل ميلادي به اين صورت مينويسيم: سدۀ ۵/۱۱ و اگر معادل دقيق داده باشيم به اين صورت مينويسيم: ابنسينا در سال ۳۷۰/۹۸۰ در يکي از روستاهاي خوارزم به دنيا آمد.
در برگردان متنهاي اسلامي به فارسي، رويدادهاي مربوط به سالهاي پيش از ۱۳۴۰ قمري را بر اساس تقويم قمري محاسبه ميکنيم، ولي بعد از آن تاريخ را در مورد ايران با تاريخ شمسي و در مورد ساير کشورهاي اسلامي با تاريخ ميلادي ثبت ميکنيم، مگر اينکه بنا بر مورد ذکر تاريخ قمري يا شمسي لازم باشد. در اين کتاب جدولي براي تبديل تاريخ به صورت ضميمه داده شده است.
آوردن حرف تعريف ال_ هنگام ذکر ماههاي قمري در متن فارسي لزومي ندارد و ميتوان نوشت ربيع اول، جمادي اول، ربيع ثاني، جمادي ثاني، ذيحجه، ذيقعده.
نام ماههاي فرنگي اول بار از زبان فرانسوي وارد فارسي شده و رواج يافته است. ازاينرو آنها را به همان صورت ژانويه، فوريه مينويسيم، نه به صورت جنيوري، فبريوري.
برخي موضوع هاي املايي: در دهههاي اخير در ايران نهضت جدانويسي پيدا شد و فرهنگستان زبان و ادب فارسي هم آن را پي گرفت و رسمخطي تنظيم کرد که از تناقض و استثنا خالي نيست. چاره هم ندارد. چون مشکل مربوط به ناسازگازي خط عربي با زبان فارسي است. بهويژه، افراط در اين جدانويسي سبب شده است برخي افراد شناسهها را هم جدا کنند و بنويسند «کتابام را برداشت.» «صورتاش را برگرداند.»
بايد هميشه اين را به خاطر داشته باشيم که همۀ ايرانيان فارسيزبان نيستند و ميليونها ايراني زبان مادريشان ترکي، کردي، بلوچي، لري، گيلکي، مازندري، تالشي، عربي، ارمني يا آسوري است. اينان اغلب زبان فارسي را در مدرسه و از کتاب درسي فرا ميگيرند. از اين رو رسمخط بايد طوري باشد که هرچه آسانتر و درستتر خوانده شود. به نظر ميرسد آنچه در رسمخط فارسي ممکن بوده قانونمند شود، همانهاست که سالها پيش از سوي وزارت آموزش و پرورش عرضه شد، مانند جدا نوشتن مي، را، ضمير، عدد، صفت، موصوف، به پيش از مفعول.
اگر حرف پيش از شناسه ساکن باشد، شناسه تغيير نميکند ( مانند کتابم، دستتان، سرش...). اگر حرف پيش از شناسه ا يا و باشد، پيش از شناسه ي ميآيد (مانند پايش، جايم، مويشان، گيسويتان...). اگر حرف پيش از شناسه ي يا کسره باشد، در شناسههاي مفرد ا پيش از شناسه اضافه ميشود (مانند خانهام، سينهات، بينياش).
واژههايي که حرف آخرشان ا يا و باشد، پيش از ياي نسبت يا نکره، ياي ديگري به آنها اضافه ميشود (مانند خدايي، مينايي، جايي، ابرويي، گفتگويي، پرويي...).
در دهۀ ۱۳۵۰ جرياني براي جايگزيني همزه با ي در واژههاي فارسي پديد آمد که تا حدي سودمند بود، ولي خطاهايي را هم در پي داشت ( مانند نوشتن رييس به جاي رئيس و جزيي به جاي جزئي). بهتر است براي حفظ يکدستي و آساني خواندن و نوشتن رسمخط زير را به کار بريم:
همزۀ پاياني واژههاي عربي ( مانند املاء، انشاء، بهاء، ابتداء) در نوشتههاي فارسي حذف ميشود (املاي کلمه، انشاي خوب، بها دادن، از ابتدا تا انتها). واژهاي را که به همزۀ فتحهدار ختم ميشود اين گونه مينويسيم: خلأ، منشأ، تأييد، تأکيد. همزۀ ضمهدار را اين گونه مينويسيم: مؤسس، مؤلف، مؤکد... و اگر پس از همزۀ ضمهدار الف آمده باشد به اين صورت مينويسيم: سوآل، موآنست، مواخذه...در واژههاي سوء، شيء و بطيء همزه در آخر کلمه قرار ميگيرد و در صورتي که بعد از همزه ي بيايد، مينويسيم خلئي، شيئي...
ميانوند ب را به اين صورت مينويسيم: روبرو، تنبتن، پابپا، سربسر، دربدر... .
اختصارات: در نوشتهها پارهاي نشانههاي اختصار وجود دارد (مانند ص= صلالله، صلعم= صلواتالله عليه، ع= عليهالسلام، الخ= الي آخر... در آثار پيشينيان). در روزگار ما به علت گسترش رسانهها و اطلاعرساني سريع، بهرهگيري از اختصارات ضرورت بيشتري دارد. اما هنوز مجموعۀ يکدستي از اختصارات فارسي وجود ندارد. با اين همه برخي از رايجترين آنها شايد اختصارات زير باشد:
ب = باختر ش.خ = شمال خاوري
ب.ظ = بعد از ظهر ص = ۱.صحيح ۲.صفحه ۳.صلالله
پ.ظ = پيش از ظهر ع = عليهالسلام
پ.م = پيش از ميلاد غ = ۱.غلط ۲.غايب
ت= تولد ف = فوت
ج = ۱. جنوب ۲.جواب ۳.جلد ق = قمري
ج.ب = جنوب باختري ق.م = قبل از ميلاد
ج.خ = جنوب خاوري م = ميلادي
خ = ۱.خاور۲.خورشيدي ن.ک = نگاه کنيد به
ره = رحمتالله عليبه و = ولادت
س = ۱.سوآل ۲. سده ۳.سال ﻫ . = هجري
ش = ۱.شمال ۲.شمسي ۳. شماره ﻫ .ش = هجري شمسي
ش.ب = شمال باختري ﻫ .ق = هجري قمري
املاي نامهاي بيگانه: پيش از رواج صنعت چاپ، نويسندگان در کشورهاي اسلامي براي پيشگيري از غلط خوانده شدن واژهها و نامهاي غيرعربي تمهيداتي به کار ميبردند که اينک ديگر کارساز نيستند، مانند املاي نفط، امپراطور، طهران، اصفهان، سقراط، افلاطون ... روزي که کساني خواستند طهران را به صورت تهران بنويسند، غوغايي برخاست. حتا مرد دانشمندي همچون علامه محمد قزويني در غلط بودن اين کار استدلال ناروايي کرد. اگر اسفهان، توس، تبرستان، سقرات، افلاتون، ارستو بنويسيم، نظم عالم بههم ميخورد؟ مگر امروز که نفت، بليت، امپراتور، تهران، استهبان، اتريش مينويسيم اتفاق بدي رخ داده است؟ در اينجا منظور ما تغيير املاي واژههاي عربي نيست، جز يک استثنا، يعني الف مقصوره، که در زبان فارسي وجود ندارد ( مانند اعلا، حتا، صغرا، کبرا، عيسا، يحيا، اسماعيل، اسحاق). البته محافظهکاران با اين کار مخالفند، ولي زمان کار خودش را ميکند.
در سالهاي گذشته کتابها و مقالههاي بسيار دربارۀ شيوۀ نوشتن، تحت عنوان غلطهاي رايج، غلطهاي مصطلح، غلط ننويسيم، درست بنويسيم... منتشر شده است، که از آن ميان تنها چند عنوان را نام ميبريم : ۱. شيوۀ خط فارسي در انتشارات آموزشي. مرکز انتشارات آموزشي، تهران، ۱۳۵۴، که بر اساس رسمخط مصوب وزارت آموزشوپرورش تنظيم شده است. ۲. دستور خط فارسي. فرهنگستان زبان و ادب فارسي، تهران، ۱۳۸۱. ۳. فرهنگ املاي فارسي. فرهنگستان زبان و ادب فارسي، تهران، ۱۳۸۵، که در آن شيوۀ جدانويسي واژههاي مرکب پيشنهاد شده است. ۴. فرهنگ درستنويسي سخن. دکتر يوسف عالي عباسآباد، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۵، که برخي مطالب مورد بحث در اينجا و بسياري مطالب و اطلاعات ديگر در آن آمده است. نکتههاي ويرايش. علي صلحجو، نشر مرکز، ۱۳۸۶.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد










