
یک کتاب خوب/ آقای بی رویه طنزی برای نوجوان
کتابستان
بروزرسانی

کتابستان/ از بارزترين ويژگي هاي اين مجموعه، نگاه طنز نويسنده به رويدادهاي داستاني است که آن را براي خوانندگان دلپذيرتر کرده و لذت مطالعه يک داستان واقع گرا با زمينه هاي طنز را براي وي فراهم کرده است.
مجموعه آثار ادبي که مخاطبان کودک و نوجوان را نشانه رفته است، معمولاً با رويکرد آموزشي و همچنين آموزه هاي تربيتي متناسب با اين گروه هاي سني همراه است که نويسندگان آنها هم اغلب سعي مي کنند به گونه اي عمل کنند که جنبه هاي آموزشي و نيز آموزه هاي تربيتي حالت شعاري به خود نگيرد و در نگاه اول، همواره جنبه هاي ادبي توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
بسياري از نويسندگان براي اين کار از ترفندهاي گوناگوني بهره مي گيرند که استفاده درست از نگاه«طنز»، يکي از اين شيوه هاي نوشتاري است. نمونه روشن اين مثال، کتاب داستاني«آقاي بي رويه» نوشته علي باباجاني است که اخيراً توسط انتشارات کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان منتشر شده است.
اين کتاب از سري آثار«طنز نوجوان»و شامل 10 داستان کوتاه و به هم پيوسته با عناوين «يک سوزن به خودم»، «غذا را اين جوري بخور!»، «کفش و درفش»، «دربست دوبله»، «چاره قبل از رفتن»، «بياييد برنامه برزيم!»، «به خاطر يک نوشمک»، «روز حمل و نقل»، «مثل کف دست» و «يادداشت آقاي بي رويه» است که در آن، ماجراهاي طنز يک خانواده چهار نفره(پدر، مادر، پسر نوجوان- نيما- و دختر خردسال- مينا-) روايت مي شود. راوي 9 داستان اين مجموعه پسر نوجوان خانواده- نيما- است که در همان داستان اول خود را اين گونه معرفي مي کند: من پسر بزرگ يک خانواده چهار نفره هستم؛ يعني من و بابا و مامان و آبجي ام. يک زندگي معمولي داريم، مثل همه آدم ها؛ اما گاهي پدرم با کارهايش، معمولي بودن را از زندگي مان مي گيرد...» ( ص 8)
به اين شکل، توجه مخاطب از همان ابتدا به سمت پدر خانواده معطوف مي شود که اتفاقاً باعث و باني اغلب ماجراهاي طنز خانواده است. شخصيت پدر با آن که وجه مثبتي در رويدادهاي داستان دارد، اما اغلب با پافشاري هاي گاه بي مورد باعث مشکلاتي براي ساير اعضاي خانواده مي شود. البته در همه اين موارد، جنبه طنز داستان به کمک ماجراها آمده تا تلخي اين مشکلات به حداقل برسد. به بيان ديگر، مخاطب در برخورد با رفتارهاي يک سويه پدر، به دليل اين که او قصد و نيت آزار کسي را ندارد از او رنجيده خاطر نمي شود. شخصيت پدر در اين داستان نماد افراط و تفريط است و همين قضيه اغلب باعث دردسرهايي براي ساير اعضاي خانواده او مي شود.
جالب اين که همين رفتارهاي افراط گرانه پدر را شخصيت نوجوان داستان با روايت طنز خود به نوعي تجزيه و تحليل مي کند. مخاطب از لا به لاي روايت شخصيت نوجوان داستان در مي يابد که پدر خانواده به فکر آسايش و امنيت خانواده خود است اما راه آن را بلد نيست. هر بار که مي خواهد زمينه آسايش براي هر يک از اعضاي خانواده خود را فراهم، با پافشاري هاي اغلب غير ضروري خود باعث دردسر آن فرد مي شود. شخصيت نوجوان داستان درباره اين ويژگي پدر خود مي گويد:«... يک ايرادي که باباي من دارد، اين است که روي کاري، حسابي کليد مي کند و هر طوري شده بايد آن را به نتيجه برساند.» (ص 12)
در داستان اول، «يک سوزن به خودم»، پدر مي خواهد به مهماني برود و اصرار دارد پيراهني را بپوشند که دگمه اش افتاده است. او براي اين کار همسر و فرزندش را وادار مي کند نخ و سوزن بياورند تا دگمه افتاده را بدوزد. در همين گير و دار سوزن به پاي پسر خانواده مي رود و تازه دردسرها شروع مي شود.
در داستان دوم، غذا را اين جوري بخور!، باز هم اصرار پدر به استفاده از ظرف هاي کوچک غذا خوري باعث دردسر اعضاي خانواده مي شود. همچنين در داستان سوم، کفش و درفش، پدر براي تعمير کفش پسرش دست به کار مي شود و مشکلاتي براي خود و خانواده به بار مي آورد. در حالي که اگر آن کفش را به تعميرکار کفش در سر خيابان مي داد به راحتي مشکل حل مي شد.
داستان بعدي(در بست دوبله) هم همين خصلت پدر را بيان مي کند. آنها قصد رفتن به خانه عموي خانواده را دارند. پدر از همسر و فرزندانش مي خواهد پياده بروند تا به اين وسيله پول کرايه ماشين را پس انداز کنند اما آنها به دليل بارندگي در مسير مجبور مي شوند ماشين کرايه کنند که اتفاقاً هزينه اش بالاتر از آن چيزي مي شود که قرار بود در ابتدا بپردازند. در اغلب اين داستان ها، شخصيت پدر، روشي را پيشنهاد و روي آن پافشاري مي کند که در ابتدا قصد بدي ندارد اما رفته رفته همين پافشاري اغلب بي مورد دردسرساز مي شود.
از بين چهار شخصيت داستان، پدر نمود بيشتري در ماجراهاي داستاني دارد و به نوعي در مرکزيت ماجراها قرار دارد. اگر حضور او را از صحنه هاي داستاني حذف کنيم، ديگر چيزي از قصه باقي نمي ماند. با آن که پدر شخصيت بزرگسالي دارد، اما رفتارهايش براي مخاطبان نوجوان غريبه نيست، چرا که در اغلب خانواده ها چنين رفتارهاي از بعضي اعضاي آن معمولا سر مي زند که همين مسئله باعث جذابيت و همذات پنداي مخاطبان نوجوان با شخصيت هاي داستاني اين مجموعه مي شود.
از بارزترين ويژگي هاي اين مجموعه، نگاه طنز نويسنده به رويدادهاي داستاني است که آن را براي خوانندگان دلپذيرتر کرده و لذت مطالعه يک داستان واقع گرا با زمينه هاي طنز را براي وي فراهم کرده است. نثر داستان هم ساده و بي پيرايه و براي مخاطب نوجوان راحت و روان است. «بابا برنجها را از بشقاب توي ظرف خالي کرد و گفت: «امروز يک چيز ياد گرفتم. ياد گرفتم چه طوري ميتوانيم در خوردن غذا صرفهجويي کنيم. اول چهار تا بشقاب کوچک تر بياور تا بقيهاش را بگويم.» مامان چهارتا بشقاب کوچک تر درآورد و گذاشت جلو بابا و گفت:«بفرما! هر کاري خواستي بکن.»بابا همانطور که برنج را توي بشقاب کوچک ميريخت گفت:«امروز توي روزنامه خواندم که ما خيلي غذاي الکي ميخوريم. ببين وقتي بشقاب کوچک باشد، برنج کمتري جاي ميگيرد. به همين خاطر کمتر ميخوريم. تازه سالمتر هم ميمانيم. اما وقتي بشقاب بزرگ باشد، بشقاب را پر از غذا ميکنيم، همه را ميخوريم و دل درد ميگيريم. از امروز توي اين بشقاب هاي کوچک برنج مي خوريم.» با بشقاب کوچک، غذا خوردن را شروع کرديم. مينا همانطور که غذا ميخورد گفت:«واي! همه تان توي بشقاب من غذا ميخوريد. همهتان بچه شديد.» بابا خنديد. اما وقتي چشمش به من افتاد خنده اش را بريد و با عصبانيت ساختگي گفت:«اين چه وضع غذا خوردن است؟...» (ص 14 و 15)
با آن که نگاه طنز بر همه داستان هاي اين مجموعه حاکم است، اما موقعيت طنزي که براي داستان «بياييد برنامه بريزيم!» فراهم شده، آن را بيش از ساير داستان هاي کتاب متمايز کرده و رويکرد طنز آن به مراتب قوي تر است.
چاپ اول(1392) کتاب«آقاي بي رويه» نوشته علي باباجاني با شمارگان 10000 نسخه در 72 صفحه توسط انتشارات کانون پرورش فکري کودکان و نوجوان چاپ و منتشر شده است.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد