
صوت/ غزل 159 حافظ، نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
بروزرسانی

حافظ ديوان/ نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفي ما که ز ورد سحري مست شدي
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان
تا سيه روي شود هر که در او غش باشد
خط ساقي گر از اين گونه زند نقش بر آب
اي بسا رخ که به خونابه منقش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاکش باشد
غم دنياي دني چند خوري باده بخور
حيف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقي مه وش باشد
نتيجه تفال :
1- خواجه شيراز در بيتهاي 2-4-7- فرمايد ( صوفي ما که چون دعاي سحر مي خواند و از غلبه وجد و حضور مست و مدهوش مي شد نگران شب او باش که از باده نوشي حالي خوش خواهد داشت ) ( چه نيکوست اگر سنگ آزمون را به ميان آورند تا هرکه در او خيانت و فريب باشد و چون طلاي خالص نباشد سيه روي و رسوا شود ) ( اگر مي فروش باده پرست ساقي ماه رخسار به حافظ بدهد خرقه و جانماز او را که اسباب زهد است در بهاي باده تواندگرفت ) خودتان تفسير کنيد
2- او راه و رسم عشق بازي را نمي داند اگر به شما توجه نمي کند اما در دل سخت دلبسته و عاشق شماست پس نياز دارد که قدم اول را جنابعالي برداريد تا او اطمينان پيدا کند
3- صراحت لهجه جنابعالي خوبست و از اينکه نکته سنج و باريک بين مي باشيد عيبي ندارد ولي از اينکه وسواس داردي و برا ي هر چيز کم اهميت سر و صدا راه مي آندازيد نقطه ضعف جنابعالي مي باشد
4- اين نيت با اندي صبرو شکيبايي علاقه دقت سرعت عمل حتماً انجام مي گيرد و جاي نگراني نمي باشد
5- مسافرت را توصيه م يکنم نسبت به همسر و پدر و ماد ر مهربان باشيد و دست از لجبازي برداريد ازدوا عملي است و مقدمات طلاق فراهم مي شود بيمار چندان تغييري نمي کند مژده اي به دست م يآوردي و ملاقات و شغل مهمي در پيش است .
6- ويژگيهاي جنابعلي عبارتند از زرنگ و ناقلا آتشين مزاج دوست داشتني جذاب شيک پوش گاهي شلخته با سليقه قدر شناس خوش باطن فاميل دوست فرشته خود نظر بلند خوش بين اهل حاشا وسواسي
7- آينده متعلق به شماست به شرط آنکه از فراست و هوش خود بهره مند شويد
8- او به غي راز شما به کسي ديگر علاقه اي ندارد اما بايد شما با او مهربان باشيد تا قلبش را ديگري تصاحب نکند
9- تغذيه شما نامناسب است بدانيد فکر و انديشه نياز به سمي سالم دارد و جسم سلام تغذيه و ورزش را مي طلبد
معني لغات (۱۵۹)
نقد:سيم وزر ، مسکوک ، زمان حال، حال حاضر و بالفعل.
غَش:به فارسي با فتح اول به معني تزوير ، مکر، وحيله ، خيانت ، ناخالص بودن و در زبان عربي به معناي خيانت و خبث.
نگران:در حال نگريستن ، در حال تماشا، مضطرب و پريشان.
بي غش: بدون شيله ، پيله واستتار، نقص.
مستوجب:سزاوار ، لايق ، در خور ، مستحق.
وِردِ سحري:دعاي سحرگاهان.
مست شدي:از خود بيخود مي شد.
مَحَک: سنگ محک، سنگي که باآن عيار طلا را مي سنجند
محک تجربه: ( اضافه تشبيهي ) کنايه از اينکه پاي تجربه و آزمايش به ميان آيد.
ساقي:خط سبز چهره ساقي ، موهاي تازه رسته بر چهره ساقي.
زند نقش بر آب: (۱) بر آب نقش ببندد ، کار بي حاصل انجام دهد. (۲) در گونه و عارض مانند آب روشن و زلال منعکس شود. ناز پرورد تنعم :ناز پروده و در ناز و نعمت بزرگ شده.
دُنييِّ دَني :دنياي پست و کلمه دنيا از دني گرفته شده که لغت مقابل علوي است.
مشوّش:پريشانحال ، آشفته، مضطرب.
دلق:خرقه ، لباسي که صوفيان روي همه لباسها مي پوشند.
ساقي مهوش: ساقي زيبا روي ماه مانند.
معاني ابيات غزل(۱۵۹)
(۱) سرشت و ماهيت و محضر صوفي همه بي آلايش و بي غش نيست . چه بسيار خرقه( و آنکه د ر خرقه است سزاوار آتش زدن است.
(۲) صوفي ما که با خواندن دعاهاي سحري، از خود بي خود مي شد، شب هنگام او را بنگر که از شراب مست شده است !
(۳) چه خوب است که پاي آزمايش به ميان آيد تا هرکس که دورنگي دوجودش باشد روسياه شود.
( ۴) اگر خط سبز چهره ساقي ، بدين سان بر اين گونه هاي آب گونه نقش بندد چه بسيار چهره ها که با اشک خونين نقاشي شود .
(۵)کسي که در ناز ونعمت پرورده شده ( از راه عشق) راهي به سوي دوست نمي يابد . عاشقي راه و روش مردان رندي است که تاب تحمل رنج و سختي را دارا هستند.
(۶) تا کي و چقدر غم اين دنياي پست را مي خوري ، باده بخور! حيف است که دل انسان دانا مضطرب و پريشان باشد.
(۷) اگر شراب از دست آن ساقي زيبا باشد ، خرقه و سجاده حافظ را باده فروش ( به گروگان) مي برد.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد