
صوت/ غزل 184 حافظ؛ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
بروزرسانی

حافظ ديوان/ دوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشين باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشيد
قرعه کار به نام من ديوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
شکر ايزد که ميان من و او صلح افتاد
صوفيان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نيست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
نتيجه تفال :
1- خواجه دربيت هاي پنجم و ششم و هفتم به ترتيب فرمايد :(سپاس خداي را ه مرشد از روي لطف بامن آشتي کرد و از تقصيرم گدشت ياران خانقاه بدين مناسبت به وجد و شور عارفانه پرداختند و ساغري از باده معرفت به نشانه سپاس از پيرو مرشد نوشيدند ) ( آتشي که شعله آن باعث خنده شمع مي شود آتش نيست آتش راستين سوز عشق است که در خرمن پروانه افتاد و آن را کامالً سوخت )( از آن روز که گيسوي عروس سخن را با شنه قلم آرايش دادند هيچ سخن سرايي مانند حافظ از چهره هنر پرده برنگرفت و جمال آن را آشکار نکرد )
2- اين فال بر شما مبارک باد اگر تو را مي شناختم يا مي ديدم فرزندم حتماً چهره مبارک شما را مي بوسيدم و حضوراً تبريک م يگفتم زيرا ستاره اقبال شما در برج پيورزيست و هماي کاميابي به شرط سرعت عمل و دقت همگام جنابعالي مي باشد بي صبريو بي قراري پايان يافت و درهاي نعمت به روي شما باز شده اس فرزندم وقتي کاملاً موفق شدي به خانواده بويژه کساني که به شما نياز مادي و معنوي دارند کمک کنيد و بدانيد هر ناراحتي مسلماً راحتي به دنبال دارد بايد بگويم قلمروهاي راحتي بدون رنج و زحمت تابوت هايي با پوشش مخمل اند و وقتي که در تابوت هاييي با پوشش مخمل قرارگيريم خواهيم مرد پس از خطر و ريسک و فعاليت و کوشش هراس نداشته باشيد
3- اگر با کسي قهر هستي حتماً آشتي کن کسي را که دوست داري بدان واقعاً او او را دوست دارد اما اره و رسم آنرا نمي داند و غرورش اجازه نمي دهد نا درمقابل جنابعالي اظهار کند چهار فرزند در طالع داري که دومي نابغه مي شود مقام جديد و تغيير شغل و مکان به زودي بوجود مي آيد و آسايش قرين و همراه خانواده شما و او خواهد شد
4- ويژگيهاي روحي جنابعالي عبارتند از بااراده مرموز موفق مرفه زيرک و ناقلا هنرمند نابغه قوي انتقامجو افسونگر مبتکر سياستمدار پرتوقع افراطي طناز شيطان فريبنده حيله گر مهربان بخشنده اهل گردش خانواده دوست رفيق دوست
معني لغات (۱۸۴)
دوش: ديشب ، شب پيش ، شب گذشته.
ديدم: به چشم دل ديدم ، باديده بصيرت در حال بيداري و مکاشفه در يافتم ، دانستم .
ملايک: جمع ملک ، فرشتگان ، کرّوبيان .
ميخانه محلي که در آنجا شراب تهيه و توزيع مي شود و در اينجا منظور ميخانه عشق است يعني محلي که در آنجا شراب عشق تهيه مي شود حافظ در جاي ديگر مي فرمايد :
بر در ميخانه عشق اي ملک تکبير گوي کاندر آنجا طينت آدم مخمر مي کنند .
و منظور از ميخانه عشق کره زمين است .
بسرشتند : خمير کردند ، به صورت همگن و خميري در آوردند .
پيمانه : ظرفي که براي اندازه گيري به کار مي رود
به پيمانه زدند : قالب زدند ، در پيمانه ريختند .
حرم : محوطه داخل مکانهاي مقدس ، درون سراي .
سَتر : ( مصدر ) پرده ، حجاب ، پوشيده از چشم ، مستور ، پنهان
عفاف: خود نگهدار از ارتکاب به حرام ، جايگاهي که در آن مرتکب گناه نتوان شد.
ملکوت: مُلک ، و اصطلاحاً به مقام ملائکه گفته مي شود.
راه نشين : بي خانمان و بي جا ومکان.
مستانه: مانند مستان.
بارِامانت : بار معرفت و شناخت صفات خالق متعال .
من ديوانه : من عاشق ، مني که در ميخانه عشق گل وجودم سرشته شد .
هفتادو دو ملت : فرقه هاي هفتاد وسه گانه اسلام که هفتاد و فرقه آن گمراهند.
حقيقت: ظهور ذات حق بي حجاب تَعينات ( فرهنگ فارسي معين ) .
ره افسانه زدند : به دنبال افسانه سازي و سخنان باطل رفتند ( حسينعلي هروي ) .
از شعله او خندند شمع :از شعله آن شمع برافروخته و روشن شود .
خرمن پروانه: خرمن وجود پروانه ، خرمن هستي پروانه .
شرح ابيات غزل (۱۸۴)
(۱) دوشينه ديدم ( دريافتم ) که فرشتگان ، به ميخانه عشق زمين سرزده و از خاک گِل آدم را خمير کرده ودر قالب پيمانه ريختند .
(۲) ( آنگاه) فرشتگان، اين ساکنان عفيف سراپرده عفاف ، با متن خاکي بي خانمان باده معرفت الهي نوشيدند .
(۳) آسمان ( آسمانيان) از کشيدن بار عشق و معرفت آفريننده و يکتا سَر باز زدند ( سر انجام ) قرعه به نام من سراپا عاشق ديوانه اصابت کرد.
(۴) هفتاد دو فرقه را با همه اختلافهايشان معذور دار ، زيرا آنها که از ديدن و دريافتن حق و حقيقت محروم مانده ، ناچار به افسانه سازي پرداخته و به راه باطل رفتند .
(۵) سپاس خداي را که ( من خارج از هفتاد وفرقه بودم و ) ميان من ومعشوق صلح و تفاهم بر قرار شد و به شکرانه اين توفيق ÷وريان رقص کنان باده شادي نوشيدند .
(۶) آن شعله يي که با آن شمع افروخته وخندان مي شود آتش نيست . آتش واقعي آن عشق سوزنده يي استکه در خرمن هستي پروانه زدند .
(۷) از ان زمان که با شانه قلم به ارايش و شانه زني رلف سخن پرداخته اند تا به امروز هيچ کس چون حافظ پرده از چهره انديشه بر نگرفته است.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد