آخرين خبر/ نصيحتي کنمت بشنو و بهانه مگير
هر آن چه ناصح مشفق بگويدت بپذير
ز وصل روي جوانان تمتعي بردار
که در کمينگه عمر است مکر عالم پير
نعيم هر دو جهان پيش عاشقان بجوي
که اين متاع قليل است و آن عطاي کثير
معاشري خوش و رودي بساز ميخواهم
که درد خويش بگويم به ناله بم و زير
بر آن سرم که ننوشم مي و گنه نکنم
اگر موافق تدبير من شود تقدير
چو قسمت ازلي بي حضور ما کردند
گر اندکي نه به وفق رضاست خرده مگير
چو لاله در قدحم ريز ساقيا مي و مشک
که نقش خال نگارم نميرود ز ضمير
بيار ساغر در خوشاب اي ساقي
حسود گو کرم آصفي ببين و بمير
به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولي کرشمه ساقي نميکند تقصير
مي دوساله و محبوب چارده ساله
همين بس است مرا صحبت صغير و کبير
دل رميده ما را که پيش ميگيرد
خبر دهيد به مجنون خسته از زنجير
حديث توبه در اين بزمگه مگو حافظ
که ساقيان کمان ابرويت زنند به تير
معاني لغاني غزل:
ناصح: نصيحت کننده ، اندرز دهنده
مشفق : مهربان
تمتّع : نصيب و بهره ، فايده بردن .
کمينگه: کمينگاه ، سنگر حمله، نهانگاهي که شکارچي خود را در آن پنهان مي کند
مکر: نيرنگ وحيله .
که در کمينگه عمر است مکر عالم پير : مکر و حيله اين دنياي کهن در مخفيگاه به قصد جان تو کمين کرده است
نعيم : مال ، خواسته ، خوشيهاي زندگي .
دوجو: به قيمت دو دانه جو، به پشيزي
متاع قليل : کالاي اندک ، جنس کم بها
بهاي کثير:قيمت زياد
رودي بساز :عودي کوک شده وخوش صدا وآماده نواختن .
ناله بم و زير : صداي کلفت ونازک ، صدايي که از رشته قطور عود که از روده گوسفند تابيده درست شده و درشت است با صدايي که از رشته نازک سيم عود برمي خيزد و ظريف است
بر آن سرم :عزم آن را دارم
تدبير: چاره انديشي .
تقدير: حکم سرنوشت .
قسمت ازلي :نصيب و بهره يي که از روز ازل براي هرکس مقدر شده و تغيير ناپذير است
نه به وفق رضاست : موافق ميل و رضايت ما نيست.
خرده مگير: بهانه گيري مکن .
نهادم قدح زکف: قدح از کف نهادم ، قدح را به زمين نهاده و از آن چشم پوشيدم .
کرشمه : ناز وادا و غمزه .
نمي کند تقصير: در اغوا وتشويق به باده نوشي متن کوتاهي نمي کند
ضمير: خاطر، صفحه دل، آينه دل .
صحبت صغير و کبير : هم نشيني و مجالست با خرد و کلان .
ساغر: پياله بلورين .
دُرِّ خوشاب: لعل چهره يي رنگ آبدار ووخوش آب و رنگ و شفاف.
آصف: نام وزير حضرت سليمان ( آصف برخيا) و کنايه از وزير است و منظور حافظ ، خواجه تورانشاه وزير شاه شجاع و شاه زين العابدين فرزند اوست .
حديث توبه : در اينجا مکراد سختن از توبه گفتن است.
بزمگه : بزمگاه ، مجلس بزم و عيش و نوش .
معاني ابيات غزل:
(1) به تو اندرزي مي دهم ، به گوش گير و در پي بهانه و انکار آن مباش : آنچه را که نصيحت گوي مهربان و خير خواه تو مي گويد، قبول کن.
(2) از وصال روي جوانان بهره برداري کن زيرا مکر ونيرنگ اين دنياي کهنه کار در سر راه عمر تو به قصد جانت کمين کرده است.
(3) در نظر عاشقان ، همه نعمتها ي دنيا و آخرت به بهاي دو جو نمي ارزد زيرا در برابر آن کالاهاي کم بها ريال قيمت دو جو بيشتر است.
(4) همنشيني خوشرفتار و عودي خوش آهنگ و کوک شده مي خواهم تا در دل خود را با آهنگهاي بم وزير آن ، باز گو کنم. ( 5 ) عزم آن دارم که باده ننوشيده و گناه نکنم، اگر اين چاره انديشي من با حکم سرنوشت مطابقت داشته باشد.
(6) چون در روز ازل که سرنوشت و نصيب وقسمت ما را رقم زده و معين مي کردند ما حضور نداشتيم ، اگر آنچه به ما رسيده کمي مورد رضايت ما نيست بهانه گيري مکن .
(7) صد بار به قصد توبه از شرابخواري ، پياله را به کناري نهادم اما چه کنم که ناز و کرشمه ساقي در تشويق من به باده نوشي کوتاهي نمي کند.
(8) ساقي ، مي و مشک سوده را ممزوج کرده و به مانند آنچه گل لاله در پياله خود دارد، در قدح من بريز ، زيرا نقش خال سياه دلبرم از لو ح سينه ام محو نمي شود.
(9 ) براي من همين دو مصاحب شراب کهنه دوساله و محبوب نوجوان چهارده ساله به عنوان دوست وخرد و بزرگ کفايت مي کند.
(10) ساقي پياله بلورين پر از شراب زلال لعل مانند بياور و به حسود بگو که بزرگواري و زيررا ببين و از حسادت بمير .
(11) حافظ در اين مجلس بزم ، سخن از توبه به ميان نياور که ساقيان کمان ابرو تورا به تير خواهند زد.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار