آخرين خبر/ درد عشقي کشيدهام که مپرس
زهر هجري چشيدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبري برگزيدهام که مپرس
آن چنان در هواي خاک درش
ميرود آب ديدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيدهام که مپرس
سوي من لب چه ميگزي که مگوي
لب لعلي گزيدهام که مپرس
بي تو در کلبه گدايي خويش
رنجهايي کشيدهام که مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيدهام که مپرس
معاني لغات غزل (270)
درد : محنت، رنج .
که مپرس : که شرح آن را از من مپرس، که گفتني نيست .
زهر هجر : شرنگ جدايي .
در هواي : در آرزويِ .
لب چه مي گزي : چرا لب را گاز مي گيري .
گَزيده ام : گاز گرفته ام .
معاني ابيات غزل (270)
1) درد و رنجي از عشق تحمّل کرده ام که گفتني نيست و شرنگ فراقي را چشيده ام که نمي توان آن را شرح داد .
2) دور دنيا گرديده و در آخر معشوقي انتخابي کرده ام که محاسن آن چندان است که نمي توان گفت .
3) در اشتياقِ رسيدن به خاک درگاهِ او آنچنان اشک از ديدگانم مي بارد که مپرس، گفتني نيست .
4) ديشب به گوش خود از دهان او حرف ها و وعده هاي شيريني شنيدم که مپرس، گفتني نيست .
5) از چه با اشارهِ به من لب خود را به دندان گاز ميگيري که حرف مزن من لب لعل فامي را به دندان گاز گرفته ام که لذّت آن گفتني نيست .
6) بي حضور تو در خانه محقّر فقيرانه خويش رنج هايي کشيده ام که مپرس .
7) من هم به مانند حافظ، در راه معرفت و عشق يکّه و تنها و بدون ياور به مقام و منصبي رسيده ام که نمي توان علوّ آن مقام را شرح داد .
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار