نماد آخرین خبر

داستان کوتاه/ پندی از سه گاو و یک شیر

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستان کوتاه/ پندی از سه گاو و یک شیر
آخرين خبر/ در چمنزاري دور از دهکده، سه گاو و يک شير با هم زندگي ميکردند. يکي از گاوها قهوه اي بود، يکي سياه و ديگري سفيد. با اين که شب و روز شير به فکر خوردن گاوها بود؛ ولي چون آنها سه گاو بودند، او جرات نميکرد به سراغشان برود اين بود که راهي پيدا کرد. روزي گاو سفيد براي خوردن علف تازه، از جمع دوستان خود دور شد. شير رو به گاو سياه و قهوه اي کرد و گفت: اين گاو سفيد رنگ است. اگر گذر يکي از مردم ده به اين جا بيفتد، رنگ سفيد او همه را متوجه خود خواهد کرد و خانه امن ما به دست دشمن خواهد افتاد و يکي از ما زنده نخواهيم ماند. بهتر است من اين گاو سفيد را بکشم و هر سه ما با خيالي آسوده در اينجا زندگي کنيم. بالاخره هر دو گاو راضي شدند و وقتي گاو سفيد بازگشت شير جستي زد و در يک لحظه او را از پاي درآورد. چند روزي گذشت. شير منتظر فرصتي دوباره بود. تا اينکه گاو قهوه اي را تنها ديد. به سراغ او رفت و گفت: من و تو همرنگيم، با هم برادريم؛ اما اين گاو سياه در ميان ما غريبه است. اگر تو اجازه بدهي، او را ميکشم و هر دو با هم تا آخر عمر، به خوبي و آرامش زندگي خواهيم کرد. گاو قهوه اي، فريب شير را خورد و گاو سياه هم کشته شد. چند روز بعد. شير گرسنه شد و با خيال آسوده به سراغ گاو قهوه اي رفت. گاو مشغول علف خوردن بود. شير دور گاو چرخي زد و گفت: خوب حالا نوبت توست که کشته شوي. گاو قهوه اي با حسرت به آسمان نگاه کرد و گفت: من همان روزي کشته شدم که تو گاو سفيد را کشتي... با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد