
صوت/ غزل 305 حافظ؛ صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرين خبر/ به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
صلاح ما همه دام ره است و من زين بحث
نيم ز شاهد و ساقي به هيچ باب خجل
بود که يار نرنجد ز ما به خلق کريم
که از سوال ملوليم و از جواب خجل
ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم
شديم در نظر ره روان خواب خجل
رواست نرگس مست ار فکند سر در پيش
که شد ز شيوه آن چشم پرعتاب خجل
تويي که خوبتري ز آفتاب و شکر خدا
که نيستم ز تو در روي آفتاب خجل
حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل
معاني لغات غزل
توبه شراب : توبه از خوردن شراب.
ناصواب : نادرست .
صلاح : پرهيزکاري، نيکوکاري.
بحث : بابت، کندوکاو، اعتراض و ايراد، مجازاً جنگ و نزاع، واپژوهيدن، واکاويدن سخن، احتجاج.
شاهد : محبوب، معشوق، يار زيبا.
بُوَد : باشد که ، شايد اينطور باشد، امکان دارد .
خُلق ِ کريم : اخلاق و خوي کريمانه، عادت و رفتار بزرگوارانه.
شبروان خواب : رهروان خواب، آنها که در شب به خواب رفتند.
نرگش مست : چشم مخمور، گل نرگس.
شيوه : رفتار، ناز و کرشمه.
حجاب بستن : پنهان و مستور شدن.
حجاب ظلمت : پرده تاريکي.
آب خضر : آب حيات که خضر موفق به نوشيدن آن شد.
طبع : قريحه، ذوق شاعرانه.
شعر همچو آب : قريحه روان، شعر روان وسليس.
نقاب : پرده، حجاب.
نظم خوش : به خوبي منظم و رديف کردن، شعر خوش.
لؤلؤ : مرواريد.
خوشاب : خوش آب و رنگ، شفاف و زلال، تر و تازه.
معاني ابيات غزل
1) در دوران شکوفايي گل، از اينکه از شراب توبه کرده ام شرمنده شدم. اميدوارم که هيچ کس از کار نادرست شرمنده نشود.
2) آنچه را که ما صلاح و پرهيزکاري مي دانيم همگي فريب و دام گستري در راه مردم است و من از اين بابت در برابر محبوب خوبروي و ساقي شرمندگي ندارم.
3) اميدوارم که يار با آن رفتار و اخلاق بزرگوارانه خود از ما نرنجد زيرا از پرسش درباره اين گفته دلتنگ شده و (چون پاسخ درستي ندارم) از دادنِ جواب شرمنده مي شوم.
4) شب پيش، از اشک خونالود حسرت و تأسفي که از چشم بيدار ما جاري بود در پيش آنها که راهي عالم خواب شدند، خجل شديم.
5) اگر آن شاخه گل نرگس مست، سر به زير افکنده، به جا و به مورد است زيرا در برابر رفتار چشم و نگاه ملامتگر تو شرمنده شده است .
6) روي تو از آفتاب زيباتر و گيراتر است و سپاس خداي را که از اين بابت در پيش روي آفتاب، احساس شرمندگي نمي کنم.
7) آب حياتي که خضر به آن دست يافت، از آن در پرده تاريکي فرو رفت که پيش قريحه خوش حافظ و شعر آبدار او سرافکنده و شرمنده شد.
8) (و) مرواريد خوش آب و رنگ از آن سبب چهره خو را در زير پوشش صدف پنهان کرد که از شعر آبدار و روان او (حافظ) خجلت زده گرديد.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد