آخرين خبر/ ديشب به سيل اشک ره خواب ميزدم
نقشي به ياد خط تو بر آب ميزدم
ابروي يار در نظر و خرقه سوخته
جامي به ياد گوشه محراب ميزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب ميزدم
روي نگار در نظرم جلوه مينمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب ميزدم
چشمم به روي ساقي و گوشم به قول چنگ
فالي به چشم و گوش در اين باب ميزدم
نقش خيال روي تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه ديده بيخواب ميزدم
ساقي به صوت اين غزلم کاسه ميگرفت
ميگفتم اين سرود و مي ناب ميزدم
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب ميزدم
معاني لغات غزل (320)
ره خواب زدن : راه خواب را بستن، خواب از چشم زدودن .
نقش برآب زدن : بر روي آب نقش کشيدن، کنايه از کار بي فايده و عبث انجام دادن مانند خشت بر دريا زدن!
خطّ تو : موهاي تازه روئيده بر چهره و عارض تو .
خرقه سوخته : خرقه سوزانيده شده، اشاره به رسم اهل تصوف که اگر بلايي رفع مي شده يا خبر خوشي مي رسيده، شيخ اصحاب يا يکي از اصحاب خرقه خود را از سر به در مي آورده و به رسم شکرگزاري ميسوزانيده است (خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت) .
جامي به ياد گوشه محراب مي زدم : جام باده يي به ياد روزهايي که جا در گوشه محراب عبادت داشته و به زهد و تقوي سرگرم بودم و به تلافي فرصت هاي از دست رفته مي زدم .
مرغ فکر : (اضافه تشبيهي) فکر به مرغ تشبيه شده .
شاخ سخن : (اضافه تشبيهي) سخن به درخت و شاخه هاي آن تشبيه شده .
بازش : دوباره آن را .
طرّه : موهاي زلف جلو پيشاني .
مِضراب : 1- تور و بند صيد ماهي و پرندگان که از موي دم اسب و به صورت کيسه توري مخروطي تهيه و دهانه مدوّر آن را با چنبره يي از چوب به مانند دهانه غربال ساخته و به آن دسته چوبي درازي متّصل و سپس در آب و يا هوا به صيد ماهي و پرندگان مي پرداخته اند عيناً مانند تورهاي صيد پروانه ها. 2- آلت فلزي که با آن تار مي نوازند .
وز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم : در عالم خيال و از راه دور چهره ماه را به ياد صورت نگار مي بوسيدم .
قول چنگ : نوا و آواز چنگ که نوعي از آلات ضرب موسيقي است .
فالي به چشم و گوش درين باب مي زدم : با چشم و گوش خود که به روي ساقي و صداي چنگ دوخته و فرا گرفته بودم درباره وصال محبوب تفأل زده و آن را به فال نيک مي گرفتم .
کارگاه ديده : نگارخانه ديده، دستگاه مخيّله ديده که چشم به کمک خيال و تصور نقش روي محبوب را مصور مي سازد .
کاسه گرفتن : 1- با دست بر لب کاسه و پياله يي که شراب در آن توزيع مي شود ضرب گرفتن همانطور که با دست و انگشت دايره مي زنند . 2- کاسه شراب را گرفتن و تعارف کردن و به افتخار کسي نوشيدن .
غزل : ترانه به زبان فارسي، سرود .
خوش بود وقت حافظ : وقت و حال حافظ به خوشي مي گذشت .
فال مراد و کام برنام عمر و دولت احباب مي زدم : به ياد دوستان و به نيّت اقبال و عزّت و شوکت آنها تفأل به خير مي زدم وبه ياد آنها بودم .
معاني ابيات غزل (320)
ديشب با اشک سيل آساي خود راه را در چشمان خود بر خواب مي بستم و (در عالم خيال) به ياد خطّ و خال چهره تو نقشي بر روي آب تصوير مي کردم .
در حالي که ابروان يار در پيش چشمانم (به جاي محراب عبادت) مصوّر بود و به شکرانه آن خرقه از سر به در آورده و سوزانده بودم، به تلافي ايامي که بيهوده در گوشه محراب مسجد سپري کرده بودم، جام شراب مي نوشيدم .
هر مرغ انديشه و مضموني که از شاخسار درخت سخن به پرواز درآمده و در قالب لفظ نمي گنجيد، با، دام و تور و بند زلف تو، آن را گرفته و به رشته کلام درمي آوردم .
چهره محبوب در پيش چشمانم جلوه گر بود و من در عالم خيال و از راه دور صورت ماه را به ياد چهره تو مي بوسيدم .
چشمم به صورت ساقي و گوشم به آواز چنگ بود و با اين ديدن و شنيدن، تفأل نيک مي زدم .
(و) تا بامداد، درکارگاه ديدگان بيدارم تصوير تو را کشيده و مصوّر مي ساختم .
ساقي هم آهنگ با وزن اين غزل من، با سرانگشتان خود بر لب کاسه توزيع شراب، ضرب مي گرفت و من در حالي که اين سرود و غزل را سروده و مي خواندم، شراب مي نوشيدم .
وقت و حال حافظ به خوشي مي گذشت و به ياد دوستان و به نيّت اقبال و شوکت آنها تفأل خير زده به ياد آنها بودم .
شرح ابيات غزل (320)
وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر غزل : مضارع مثمّن اخرب مکفوف محذوف
اين غزل عاشقانه، محصول ساعاتي از عمر شريف اين غزلسراي بزرگ است که با قوّه تصوّر و خيال، همه تصورات وخيالات شب پيش خود را به رشته تصوير و النّهايه بر قلم جاري ساخته و غزلي بديع و دل انگيز را آفريده است . معاني ابيات اين غزل بازگو کننده لطايف مضامين شاعر است که در بالا گفته شد.
مطلبي که به نظر اين ناتوان ذکر آن ضرورت دارد اين است که منظور حافظ در اين غزل از کاسه گرفتن همان است که در معناي اين لغت زير شماره (1) توضيح داده شد، هرچند که در گذشته مراتب ادب و احترام اقتضا مي کرده که شخصيت هاي محترمي براي اينکه به ميهمان عاليقدر خود نهايت احترام و تواضع را معمول دارند کاسه شرابي را که ساقي در مجلس ريخته از دست او گرفته و به ميهمان عاليقدر تعارف مي کرده اند . اين دست به دست شدن پياله از ساقي به ميزبان و از ميزبان به ميهمان عاليقدر را نهايت ادب و احترام گذاشتن مي دانسته اند و معناي آن اين بوده که من خادم و ساقي مخصوص شما هستم. اما حافظ در اينجا مي گويد ساقي هم آهنگ با اين غزل و سرود من به کاسه گرفتن مي پرداخت يعني ساقي چنان به وجد درآمده بود که با کاسه خالي مخصوص توزيع شراب ضرب گرفته بود و احتمالاً عشوه گري هم مي کرد .
مفاد بيت مقطع غزل در واقع بازگو کننده خوش قلبي و مهرباني ذاتي حافظ است که در اين غزل به ياد آنها بوده و خوشي و سعادت آن ها را در کنار ساير خيال ها و تصورات قلبي خود بازگو کرده است.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار