آخرين خبر/ خيابانهاي شلوغ، آسانسورهاي پر، اتوبوسها و واگنهاي مترو، قاتل خلوت و تنهايي اند. و در عين حال بهترين جا براي خيره شدن و فکر کردن و خيال بافتن. در جمعي چنين فشرده و شلوغ، کمتر ميشود چشم گرداند و کسي را جدا کرد و به حس و حالش پي برد. اما مسلما بهازاي همه ي آدمهايي که در هر ايستگاه سوار و پياده ميشوند، منظره و خيال و تصوير متفاوت هست بين دو ايستگاه مترو. شايد اگر مسافر واگن باشي، چيزي چشمت را نگيرد اما وقتي از بيرون نظارهگر مي شوي آدمهايي که با فشار جمعيت، ناچار به سوي پنجره رانده شدهاند، يکباره جدا ميشوند. چهرهها در پنجرهها به دام ميافتند و حالا مي شود از نگاهشان کمي دربارهشان خيال کرد. چشمهاي بستهي خسته، نگاههاي خيرهي غمگين، دستهاي مشتکرده و انگشتهاي مردد.
شايد از برآيند چهرههاي پشت پنجره، بشود حال يک شهر را فهميد. در ذهن هرکدامشان دقيقا چه ميگذرد؟ نميدانيم. تنها ميدانيم که سفت و صلب، در نقطهاي ايستادهاند، انگار در يک لحظه، منجمد شدهاند. درست تا لحظهي قبل از رسيدن به ايستگاه. واگن که متوقف شود، درها که باز شود مثل ماهي از آب بيرونافتادهاي که دوباره توي آب افتاده، جان ميگيرند، از خيرگي و سکون درميي آيند و بيآنکه هيچوقت بفهميم در ذهن هرکدامشان چه گذشته، به جمع شلوغ و متراکم عابران پياده ميپيوندند.
مايکل ولف
چند قاب از مسافران...
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار