نماد آخرین خبر

بیژن الهی؛ شاعری برای تمام روزها و هفته ها

منبع
شرق
بروزرسانی
بیژن الهی؛ شاعری برای تمام روزها و هفته ها
شرق/ در سال‌هاي کوتاه شاعريِ بيژن الهي سروکارِ ما با چهره‌هاي متعددي از شاعر است: از شاعري بيش‌و‌کم حماسي بگير تا شاعري که دل در گرو حکمت قديم دارد، از شاعري که تلاش مي‌کند تا دريچه‌هاي شعر خويش را به روي فرهنگ و زبان عامه بگشايد تا شاعري که به‌نوعي آرکائيسمِ ادبي گرايش دارد. غلامرضا صراف در مقاله‌اي شاعريِ الهي را به سه «دوره» تقسيم مي‌کند. درستي يا نادرستي اين دوره‌بندي به کنار؛ توضيحاتي هم که درباره هر دوره ارائه مي‌شود به‌ همچنين؛ نکته اين‌جا است که دوره‌بنديِ شعرهاي الهي نه با صراف، که از جانب خود الهي آغاز شده است. اين يکي از اندک مواردي است که شاعر درباره شعرهاي خود به زبان آمده است و چيزي را با ما در ميان گذاشته است. مسئله و مفهوم دوره نزد الهي حاضر بوده و مطلقاً نسبتي پسيني با کاروبار او ندارد. به‌عبارتي روشن‌تر، اين نکته‌اي نيست که حاصل کشفِ منتقد ادبي پس از چهار دهه بوده باشد؛ امري است که سرنخ آن را شاعر به ما داده است. احتمالاً صريح‌ترين اشاره‌اي که در اين‌باره بتوان روي آن انگشت گذاشت، به بخش اول دفترِ «اتاق علف‌ها» در «ديدن» مربوط مي‌شود که عنوان «دوره سياه در سرايش پارسي» را به خود مي‌بيند و حاويِ شعرهايي است که برخي از آن‌ها پيش‌تر ذيل همين عنوان کلي در همان سال‌ها در «تماشا» منتشر شده است. در عين حال، انعکاس اين مسئله را در حاشيه‌نگاري‌هاي ديگر همنسلان الهي نيز مي‌توان ديد. براي نمونه، ناجي که در همان سال‌ها صفحه «تجربه شعر» را در «تماشا» مي‌چرخاند، در حاشيه‌هاي کوچکي که بر شعر خود و شاعران همنسل‌اش مي‌نوشت، گاه‌و‌بيگاه به «دوره» اشاره داشت. مثلاً يک‌ بار در معرفي شعرهاي خودش از زيرعنوان «پنج شعر و هشت شعر از دو دوره قديمي» بهره برد. باري ديگر در معرفي شعرهاي رضا زاهد نوشت: «شش شعر اين صفحه برمي‌گردد - زودتر يا ديرتر- به حدود سال ٤٩، اما پنج شعر صفحه مقابل از اين شش شعر نيز پيش‌تر است. از آن‌جا که سابقه کار آقاي زاهد به پيش برمي‌گردد، اما شعرشان براي بار اول است که به چاپ مي‌رسد، شعرهايي از دوره‌هاي قديم‌تر آمد تا با شعرهاي تازه‌تر، که مطلب يکي از شماره‌هاي آينده است، سيري به‌ دست دهد از کار اين شاعر.» در آخرين توضيحي هم در اين صفحه مي‌نويسد و پيش‌تر هم به آن اشاره شد، در حاشيه شعرهاي محمود شجاعي، باز متوسل به «دوره» مي‌شود، اما اين‌بار آن را در معنايي وسيع‌تر از کاروبارِ شعريِ يک شاعر به‌کار مي‌اندازد: «با همين شعرها مي‌برازد اين دوره هم تمام شود: ١٤ شماره با امضاهاي مختلف، و مشترک در امضاي اين قلم. اين که با پايان دوره حاضر، «تجربه شعر» به آغاز تازه‌اي مي‌افتد، يا همين‌جا پايان مي‌گيرد، در گرو آينده است؛ آينده‌اي زود. شاعران اين دوره تک‌تک آدم‌هاي مستقلي هستند: نه به موجي برخاسته‌اند و نه در حجمي مي‌گنجند.» ناجي در حاشيه‌نگاري‌هاي ديگر خود، حتا وقتي اشاره‌اي صريح به «دوره» ندارد، باز آن را پس نوشته خود حاضر‌ و‌ آماده مي‌بيند. همه جا صحبت از شعرهايي است که در دوره زماني مشخصي نوشته شده، صحبت از «قديمي‌تر» و «جديدتر» است. در توضيحِ شعرهاي مجيد فروتن آورده است: «شعرهاي حاضر از کارهاي قديمي‌تر آقاي فروتن برگرفته شده است- مابين ٤٩ تا ٥١- تا در آينده شماره‌اي از کارهاي تازه‌تر ايشان داشته باشيم.» در حاشيه شعرهاي فيروزه ميزاني نيز اين توضيح کوتاه قيد شده است: «شعرهاي فيروزه ميزاني براي نخستين‌بار چاپ مي‌شود. اين شعرها آخرين سروده‌هاي او در سال‌هاي ٥٣ و ٥٤ است.» در حاشيه ترجمه الهي از شش شعر رمبو هم در توضيحي که جلوتر باز به آن اشاره خواهد شد، آمده است: «...‌اين شماره، پيش‌و‌بيش از اين‌که به صفحاتي از ادبيات فرانسوي اختصاص داشته باشد، شعرهايي فارسي به دست مي‌دهد از آقاي الهي. گرچه اين شعرها مربوط مي‌شود به زمينه‌هاي قديمي‌تر کار آقاي الهي با کارهاي تازه‌تر فرق‌هاي اساسي دارد.» خود الهي هم با «دوره» به همين معناي اخيري که ناجي به ‌کارش مي‌اندازد، غريبه نبوده؛ چنان که در صفحه «نظم/نثر» که بلافاصله بعد از «تجربه شعر» انتشار آن در مجله تماشا آغاز شد، يک بار، در اشاره کوچکي بر ترجمه شعرهايي از کنستانتين کاوافي مي‌نويسد: «و اما درباره اين شماره: پيش از خواندن براي آشنايي بيش‌تر مي‌توانيد بازگرديد به توضيحي نه خالي از سود، گرچه بي‌رنگ و مختصر، که در «تماشا»ي ٢٠٨ (٦ ارديبهشت ٥٤) چاپ شد، همراه ٩ شعر ديگر از همين شاعر، در صفحات «تجربه شعر»؛ دوره‌اي که با کوشش دوست‌ام آقاي ناجي پا گرفت.» در غياب هرگونه توضيح الهي درباره «دوره» عجالتاً اشاره‌هاي جسته‌و‌گريخته ناجي در اين‌جا و آن‌جا ما را به درک روشن‌تري از اين مسئله نزد شاعراني مي‌رساند که امروز با عنوان «شعر ديگر» و با «حراست»ِ انکارناپذير الهي شناخته مي‌شوند. شايد گوياترين توضيح در اين باره به همان تحشيه‌اي برمي‌گردد که ناجي بر ترجمه‌هاي الهي از رمبو نوشته است. در ادامه قولي که کمي بالاتر از اين نقل شد، آمده است: «مسئله، البته، تعالي و تنزل نيست. جاي خاصي است که هر کار براي خودش در کهکشاني از کارها دارد که هنوز هم در گرماگرم گسترش است.» بدين معنا، دوره‌بندي، خلافِ آن‌چه صراف در شعرهاي الهي مراد مي‌کند، هرگز ناظر بر نوعي پيشرفت يا قوت‌و‌ضعفِ شاعري نيست، دوره‌ها در نسبت با يکديگر بيروني‌اند و هر يک جايگاهي ويژه در منظومه ادبيِ شاعر -و به‌طور مشخص، الهي- به خود اختصاص مي‌دهند. گرچه مجموعه دوره‌ها کنار يک‌ديگر از سيرِ در بازه زماني طولاني‌تري خبر مي‌دهند، اما هر دوره به‌خوديِ خود واجد کمالي شعري از آن خويش و در خود کامل است. براي درک بهتر اين موضوع بهتر است به تحشيه ديگري رجوع کرد که ناجي به‌عنوان افتتاحيه صفحه «تجربه شعر» نوشته است. نقل کاملِ اين تحشيه، گرچه ممکن است کمي به درازا بکشد، اما از هر حيث در زمينه بحث حاضر راهگشا خواهد بود، بدون آن که کوچکترين اشاره‌اي به مسئله دوره داشته باشد: «شعر تجربي، شعر دبستاني نيست. تنها شعري است که به ثبات و ثبوت نرسيده، يعني در حد «چالش» است، بحث مي‌طلبد. اين چالش به سه زمينه برخواهد گشت: «شعر فارسي»، «ترجمه»، آن‌جا که ترجمه شعر پيش از آن‌که به اصل راجع باشد، مي‌تواند در حد شعر «فارسي» روي پاي خود بايستد، و «انتخاب»، آن‌جا که شعر ترجمه لزوماً در حد شعر فارسي مطرح نيست، اما معيارهاي انتخاب چيزي به‌عنوان شعر احتمالاً تا حدي و به‌نحوي از معيارهاي آشنا و پذيرفته شعر فارسي به‌دور مي‌‌ايستد. ضابطه‌اي لازم است به‌عنوان نقطه آغاز. اين ضابطه بنيادي، پيش از آن‌که چيزي باشد «جامع» و «صحيح» (چراکه «جامعيت» اين‌جا بيش‌تر مفهومي ذهني و تعريفي است تا واقعي و علمي، و «صحت» سخت اعتباري و نسبي است)، بايد چيزي صريح و با تعين باشد، حتا اگر به‌نحوي «جزمي» به‌نظر آيد. اين‌گونه صفحه حاضر در نام‌هاي ايراني تنها از کساني خواهد داشت [عين مطلب نقل‌شده و اگر کلمه‌اي افتاده به‌نظر مي‌رسد، به سبک نويسنده مربوط مي‌شود] که هنوز کار شخصي خود را به‌شکل کتاب منتشر نکرده‌اند.» اشاره ناجي در ابتداي اين يادداشت کوچک به شعر تجربي همچون «شعري که به ثبات و ثبوت نرسيده»، احتمالاً به‌ همان مفهومي از «دوره» اتکا دارد که همواره اگرنه به‌صراحت، که دست‌کم پس‌پشت نوشته‌هاي او حاضر است. در واقع، اين يادداشت کوچک را مي‌تواني شرحي ناخواسته بر مفهوم «دوره» نزد شاعراني دانست که اينک از آن‌ها ذيل عنوانِ «شعر ديگر» ياد مي‌شود. البته نمي‌توان اين نکته را نگفته گذاشت که همين يادداشت کوچک بر اساس مجموعه‌اي از تقابل‌هاي دوتايي نوشته شده که مدام يک‌ديگر را جذب‌ودفع مي‌کنند. ناجي گرچه تصريح مي‌کند که شعر تجربي، «شعر دبستاني» نيست و در مقابل، شعري است که به ثبات و ثبوت نرسيده و از اين حيث چالش‌برانگيز مي‌نمايد، اما از‌سوي ديگر معياري که خود براي انتخاب اين شعرها به‌دست مي‌دهد، از «چيزي صريح و باتعين» خبر مي‌دهد که ممکن است در‌ برابر هرگونه چالش به‌نوعي جزميت متکي باشد. گرچه چالش‌برانگيزيِ انتخاب شعرهاي تجربي را به سه زمينه شعر فارسي، ترجمه و انتخاب نسبت مي‌دهد، اما با تأکيد بر اين‌که «ترجمه شعر پيش از آن که به اصل راجع باشد، مي‌تواند در حد شعر «فارسي» روي پاي خود بايستد»، عملاً امکان چالشي را که ممکن است ترجمه شعر به‌طور‌کلي و ترجمه شعر به زبان فارسي به زبان خاص برانگيزد، پيشاپيش بر باد مي‌دهد. گو اين‌که بلافاصله از انتخاب ترجمه‌هايي سخن مي‌گويد که در حد شعر فارسي نيستند و از معيارهاي آن به‌دور مي‌افتد، اما به‌واقع، ناجي در عمل به همان اصل پيش‌گفته خود وفادار مي‌ماند، چنان‌که در يکي از شماره‌ها مي‌نويسد: «جنبه‌هاي چهارگانه فرناندو په‌سوآ [کذا] ايجاب مي‌کرد که در چهار نوبت به او بپردازيم... مانده بود ريکاردوريس و خود ِ په‌سوآ. اولي سخت در فضاهاي اساتيريِ يوناني است و به فارسي که درآمد، مطمئن شديم چيز دندان‌گيري براي خواننده ايراني ندارد و از آوردن‌اش چشم پوشيديم. اما خود په‌سوآ دشوارتر از اين همه است و دادن چند نمونه از کارش مستلزم صرف وقت بيش‌تري بود و ماند تا در يکي از شماره‌هاي آينده به او بازگشت شود.» در‌عين‌حال، ناجي نهايتاً تأکيد دارد که در صفحه «تجربه شعر» تنها نوشته‌هاي کساني را منتشر مي‌کند که تا پيش از آن کتابي از آن‌ها منتشر نشده، و اين در حالي است که اولاً دست‌کم آثاري از الهي تا آن زمان در قالب کتاب به‌چاپ رسيده بود و در ثاني، به‌استناد پشت‌جلد و صفحات پايانيِ برخي مجله‌ها و جنگ‌ها و کتاب‌هايي که در آن سال‌ها درآمده‌اند، مي‌توان نشان داد که هريک از اين شاعران تا همان‌موقع دفتر شعري آماده‌شده زير بغل داشته‌اند که به هر دليل در قالب کتاب به دست مخاطب نرسيده است. براي نمونه، مي‌توان به جُنگِ اولِ «شعر ديگر» مراجعه کرد که در يکي از صفحات پاياني آن وعده انتشار پنج دفتر و مجموعه شعر از چالنگي، شجاعي، عرفان، اسلام‌پور و الهي داده شده است. به‌استنادِ اين جنگ، دفترهاي چالنگي و شجاعي هنوز نامي به خود نمي‌ديدند، اما نام مجموعه‌شعرهاي عرفان، اسلام‌پور و الهي مشخص شده بوده است. جالب اين‌جا است که نام مجموعه‌شعر الهي بوده است: «پس چه جذاب‌اند اتاق‌هاي خالي، اما روشن» و قرار بوده اين دفتر مشتمل بر شعرهاي کوتاه او باشد؛ دفتري که البته هرگز با اين عنوان کتاب نشد. بنابراين تأکيد ناجي را مي‌توان سنگِ‌بناي هاله متافيزيک غيابي دانست که حول فيگورهايي همچون الهي و همنسلان او در گذشته شعر جديد فارسي تنيده مي‌شود و بعدها مواجهه نسل‌هاي بعدي با چنين فيگورهايي را سخت تحت‌تأثير قرار مي‌دهد. مسئله ناجي فيزيک و فرمِ کتاب نبوده؛ بلکه غيابِ آن بوده که به حضورِ متافيزيکيِ شاعران همنسل او مشروعيت مي‌بخشيده است. اين شاعران همواره به فرم کتاب و فيزيکِ آن مي‌انديشيده‌اند، اما به‌شرطِ غيابِ آن، به‌شرطِ اين که منتشر نشده باشد، به‌شرط اين‌که در پستو مانده باشد. حضورِ حرف، غيابِ کتاب را نزد آنان جبران مي‌کرد؛ يعني همان امري که به «دفتر» شأني دوچندان مي‌بخشيد؛ چنان که ناجي خود در ادامه تحشيه‌اي که بر ترجمه‌هاي الهي از رمبو نوشته است، تأکيد دارد: «حجم و تنوع اين کارها... سبب مي‌شود که فعلاً از اين اشاره مختصر فراتر نرويم و هرگونه بررسي جدي را بگذاريم به زماني که به‌حسابِ تخميني من لااقل دوازده دفتري را (اعم از ترجمه‌ها و شعرهاي شخصي) که تشکيل‌دهنده دوره اوليه کار اين شاعر [الهي] است، به‌صورتِ کتاب در دست داشته باشيم.» فهم ناجي و شاعران همنسل او را از مفهومِ «دوره» و از «دوره‌بندي» از خلالِ همين توضيحات کوتاه‌ و پراکنده مي‌توان بيرون کشيد؛ به‌ويژه اگر در نظر داشت که همه اين توضيحات شخصي و تظاهراتِ نسلي در صفحه‌اي به نام «تجربه شعر» ممکن مي‌شود. «دوره» نسبتي مستقيم با «تجربه» دارد. شاعران شعر ديگر «دوره» را همان‌گونه مي‌فهميدند که «تجربه» را. چيستيِ «تجربه» به‌طورکلي و «تجربه شعر» به‌طور خاص، کيفيت دوره‌هاي شعري و نفس دوره‌بندي را بر ما آشکار مي‌سازد. باري، دوره‌هاي متعدد شعري در کاروبارِ شاعريِ الهي گرچه بدواً به اين گمان دامن مي‌زند که گويي اين‌همه کار يک‌نفر نبوده و چندين و چند شاعر به يک نام مشترک به اين کارنامه ادبي شکل داده‌اند، اما تأملي بيش‌تر بر سر اين نوع دروني توليد جمعي نزد الهي و البته همنسلان او، بدون اين‌که صورتِ مسئله را تغيير دهد، محتواي حقيقيِ آن را با ما در ميان مي‌گذارد. اشارات و امارات ناجي به «دوره» و «دوره‌بندي» و توضيحات ما درباره آن تا همين‌جا نيز مسئله را تا حدودي روشن کرده است. در حالي که «دوره» و «دوره‌بندي» برآمده از ناتماميِ ريشه‌ايِ اثر ادبي، از خصلتِ آزمايشيِ کارِ شاعر، از گشوده‌گيِ شعر به فرم‌ها و تجربه‌هاي نامحصل است، کاروبارِ شاعري الهي و توضيحاتي که ناجي مي‌دهد، درست روبه‌روي چنين درکي مي‌ايستد: بيش از آن‌که تعين جايگاه اثر ادبي را بر باد دهد، آن را تقويم و تقويت مي‌کند (ناجي در توضيحِ ترجمه خود از شعرهاي جوزپه اونگارتي مي‌نويسد: «پنج شعر اونگارت‌تي[کذا در متن]، نه به‌قصد معرفيِ بيش‌تر او –که برنامه [کذا] يکي از شماره‌هاي آينده است- بل‌که تنها در حکم واکنشي است، فعلاً سريع و خاموشانه [کذا]، در مقابل کتابي نوانتشار، با نامِ «هفت‌چهره از شاعران معاصر ايتاليا» که يک بخش عمده‌اش را به اين شاعر اختصاص داده است.» الهي نيز در حاشيه ترجمه خود از شعرهاي کاوافي در همان مجله تماشا تأکيد دارد: «اين چند شعر فعلا و فقط به‌قصد «ثبت» اين زبان مي‌آيد که به‌اين‌صورت باني‌اش من‌ام در شعر فارسي (به همين‌ صراحت - و عجب صراحت غمگيني!- تا چون «لورکا» مدعي ناحق پيدا نکند!)؛ «ارائه»ي واقعي بماند... مثلاً به روزگاري که کتاب‌ها چاپ شوند.»)، بيش از آن‌که چالش‌برانگيز و مسئله‌ساز باشد، به جزميت مي‌انجامد (توضيحات کوتاه و پراکنده‌اي که الهي و همنسلان او درباره کاروبار ادبي خود اعم از شعر و ترجمه مي‌دهند، به‌ندرت از حد توضيحاتِ مندرج در کتاب‌هايي چون «مکتب‌هاي ادبي» فراتر مي‌رود و به مسائل نظري و انديشه‌گاني پيوند مي‌خورد. احتمالاً مترجم رمبو اگر زنده‌گي و آثار او را در سايه ستيز ريشه‌اي او با فرهنگِ بورژوايي حاکم درک مي‌کرد، يعني همان مسئله‌اي که در ارتباط با يکي از مهم‌ترين فيگورهاي شعر مدرن همچون مثل ساير تلقي مي‌شود، شيوه ديگر مي‌کرد و راه ديگري مي‌جست. مع‌الوصف، فرضِ دوستان اين بوده که نفسِ «ارائه»ي آثاري چنين و چنان به خودي خود چالش‌برانگيز بوده؛ البته مشروط به اين که «چالش» معناي ديگري براي پذيرش تلقي شود، همچنان که قول‌هاي نقل‌شده در بين‌الهلالين قبلي به‌خوديِ‌خود نشان مي‌دهد «مسئله» و «چالش» اساساً در چه سطحي مطرح بوده است)، پيش از آن‌که در نسبت با ترجمه به‌طور خاص و در نسبت با شعر جديد فارسي به‌طور کلي، به امکان‌هاي فعليت‌نيافته، به امکان‌هايي که از مرزهاي ژنريکِ شعر فارسي فراتر مي‌روند، به امکان‌هايي که تعين اين مرزها را به خطر مي‌اندازند و از اين حيث در خور عنواني همچون «تجربه»ي شعر مي‌نمايند، گشوده باشند، پيشاپيش با استقرار در مرزهاي ژنريک شعر فارسي، با اعلام اين که «اين نه ترجمه شعري غيرفارسي، که خود شعري فارسي است»، چنان امکان‌هايي را بر باد داده‌اند (در اين‌باره جايي ديگر به‌تفصيل بحث خواهد شد). درنهايت پيش از آن که با درنوشتنِ «دوره‌»هاي شعري مختلف و «تجربه»ي آن‌ها نظام ارزش‌گذاريِ حاکم بر صنعتِ فرهنگ‌سازيِ دوره تاريخي خود را به چالش بکشند و «دوره»‌ي تاريخيِ خويش را ابداع کنند، از يک سو، فرم‌هاي پيشاپيش موجود آن را به کار مي‌گيرند و از سويي ديگر، غيابِ خود در اين صنعت را خصلتي متافيزيکي مي‌بخشند، همچنان که بازگشت فيگورهاي موميايي‌شده آن‌ها از حواشي تاريخ‌ادبيات به متن مباحث ادبي دوره در روزگار ما نه‌فقط فهم سلسله‌مراتبي، عمودي و تک‌هسته‌اي ما از گذشته شعر جديد فارسي را به چالش نمي‌کشد، بل آن را به‌گونه‌اي مضاعف بار ديگر بازتوليد مي‌کند و به‌کار مي‌اندازد. فهمِ الهي و شاعرانِ همنسل او از مفاهيمي چون «تجربه» و «دوره» را در مواجهه آن‌ها با شاعري چون پسوآ که شعر را دست‌کم به ميانجي خلقِ سه پرسوناي ديگر جز خود شاعر «تجربه» کرده، بهتر مي‌توان درک کرد. دست‌کم در دو شماره «تماشا» ترجمه‌هايي از «آلبرتو کايرو» و «آلوارو دکامپوس» منتشر شده است که نشان از آشناييِ شاعران شعر ديگر با کارهاي پسوآ دارد. گو اين که انتخاب عنوان «حلول آلبرتو کايرو در فرناندو پسوآ» به خودي خود گواهِ مايه و پايه اين آشنايي است، اما نکته‌اي مهم‌تر در ميان است. ترجمه‌ها نام «طاهر علفي» را به عنوان مترجم بالاي خود مي‌بيند که پيش‌تر از او ترجمه شعرهايي از ريتسوس نيز در همان مجله منتشر شده بود. امروز بر ما روشن است که «طاهر علفي» نام مستعاري از براي «بهرام اردبيلي» بوده است. اردبيلي ترجمه شعرهاي کايرو را که يکي از پرسوناهاي پسوآ بوده، با نام مستعار خويش به‌چاپ سپرده است. خود در حاشيه ترجمه اين شعرها نوشته است: «په‌سوآ به چهار اسم شعر نوشت؛ يکي از آن خودش و سه‌تاي ديگر -شايد بهتر باشد بگوييم- اسامي «هزوارشي»، نه نام‌هاي «مستعار».» هزوارشي‌ خواندنِ پرسوناهاي شعري پسوآ از آن دست تلقي‌هايي است که صرفاً نزد شاعرانِ شعر ديگر مي‌توان سراغ‌اش را گرفت، اما عجالتاً مساله اين نيست. صورتِ مسئله روشن‌تر از اين حرف‌ها است: اردبيلي ترجمه شعرهاي يکي از پرسوناهاي پسوآ را به‌نام مستعار خويش به‌چاپ مي‌رساند. اين تمثيلي است تام‌وتمام از کاروبار شعريِ شاعرانِ شعر ديگر. «دوره‌»‌هاي شعري کوتاه و متناوبي که آن‌ها پياپي از سر مي‌‌گذراندند، هرگز آن‌قدرها شدت نداشت که منجر به خلق پرسوناهاي شعري شود. مرجعيت ژنريک شعر نزدِ شاعران شعر ديگر و روايت کمال‌گرايي و نابي که از آن به دست مي‌دادند، راه را بر هرگونه تخيل ديگري در قالب پرسونا مي‌بست. شاعران شعر ديگر، شيوه‌هاي متفاوتِ شعرنويسي و شاعري را «تجربه» نمي‌کردند؛ آن‌ها صرفاً «تجربه»ي شيوه‌هاي متفاوت شعرنويسي و شاعري را به دست مي‌آوردند. «دوره» در حکم ِ ناتمامي اثر ادبي و نقصِ ريشه‌اي آن درک نمي‌شد، همچنان که «تجربه» به گشوده‌گي و خطرپذيري راه نمي‌برد؛ «دوره»‌هاي مختلف به کمالاتِ شاعر مي‌افزود و «تجربه‌»‌هاي متعدد به تسلط او بر کاروبارِ خويش مي‌انجاميد. «دوره» حکم دوره‌هاي خودآموزي را داشت، همچنان «تجربه» گواهي صادرشده پس از گذراندنِ اين دوره‌ها به‌حساب مي‌آمد. شايد نسبتي که ميان «طاهر علفي» و «بهرام اردبيلي» در ترجمه شعر برقرار مي‌شود، بيش از هر نکته ديگري در اين باره روشنگر باشد. کيارس با همان ادبيات تذکره‌الاوليايي مرسوم خود در حاشيه زنده‌گي شاعر نوشته است: «تا قبل از ازدواج با مهري فروتن، با نام طاهر علفي اردبيلي زنده‌گي مي‌کرد. بعد به خانواده گفت من که اين‌همه کثيف‌ام، چرا نام طاهر بر من گذاشته‌ايد؟! پيش از آن‌که نام مهري فروتن به‌عنوان اولين همسر در شناس‌نامه‌اش بيايد، نام خود را بهرام کرد.» اگر کاروبارِ شاعران شعر ديگر حامل پرسش‌هايي ‌اساسي در گذشته شعر جديد فارسي بوده باشد، آن‌گاه مي‌توان ريشه‌اي‌ترين اين پرسش‌ها را از لحظه‌اي بيرون کشيد که «طاهر علفي» جاي «بهرام اردبيلي» مي‌نشيند، و آن را به‌اين‌ترتيب صورت‌بندي کرد: چه‌گونه مي‌توان نام شناس‌نامه‌اي را همچون نام مستعار به‌کار انداخت و با آن همچون ديگري رفتار کرد؟ اما اين فقط يک روي ماجرا است. مسئله را مي‌توان در سطحي ديگر به‌اين‌ترتيب بازنوشت که اردبيلي در برخورد با ديگري از خلال ترجمه به خود، به‌نام پدر، تکيه مي‌کند، همچنان که ناجي نيز ترجمه‌هاي الهي را به‌خودي‌خود در رديف شعر فارسي به‌حساب مي‌آورد. «دوره» و «تجربه» نسبتي با آزمايش، با آزمونگري دارد. الهي در گفت‌و‌گو با کيارس و محيط به‌صراحت به اين نکته اشاره مي‌کند، وقتي در نکته‌سنجي‌ پيرامون شعري از محيط مي‌گويد: «اين نوع چيزها کار آزمايشگاهي‌يه؛ کار همين‌‌طوري گفتني‌اي نيست. پشت ميز و با تمرکز و روي کاغذ بايد نشون بدي همه چيز رو. يه چيزي بايد دربياد تا شاعر ببينه که با چندتا تکون ناچيز، کار نزديک‌تر شده به مقصود به خودش، چيز سختي نيست. يه‌خورده مراقبت مي‌خواد.» تلقي غيرتجربي و غيرآزمايشگاهي الهي که از آزمايشِ شعري در اين قول نقل‌شده جايي براي توضيح ‌و تفصيل بيش‌تر نمي‌گذارد. آزمايش، چنان‌که الهي مراد مي‌کند، همچون دوره و تجربه نزد او و شاعران شعر ديگر، گشوده‌گي به امر پيش‌بيني‌ناپذير نيست؛ کار روي ماده‌خامي متعين و براساس برنامه‌اي مشخص است. اين شيوه آزمونگري منجر به خلق ماده تازه‌اي براي شعر نمي‌شود، بل صرفاً آزمايش‌هايي را که قبلاً انجام شده‌اند، تکرار مي‌کند تا به نتيجه جلاداده‌تري برسد. بدين معنا و با اتکا به‌ قول درمنکي در مقاله «ادبيات، روي‌کردي آزمايشگاهي يا کارگاهي»١ مي‌توان گفت: کاروبارِ الهي و شاعران شعر ديگر بيش از آن‌که آزمايشگاهي باشد، کارگاهي است، و از اين‌حيث، عجيب نيست که بازگشتِ فيگور موميايي‌شده او از حواشي تاريخ‌ ادبيات به متن مباحث ادبي در زمانه‌اي رخ مي‌دهد که مذهب ادبي مختارِ آن روي‌کردِ کارگاهي است و نه آزمايشگاهي. اين‌گونه است که هرگز آن لحظه‌اي که نيما در نسبت با «ققنوس»، اخوان در نسبت با «زمستان»، براهني در نسبت با «ظل‌الله» و حتا «خطاب به پروانه‌ها» و حتا باباچاهي در نسبت با «نم‌نم‌ باران‌ام» از يک‌سو و شاملو فراروي «آهنگ‌هاي فراموش‌شده»، فرخ‌زاد در فراروي «ديوار»، «اسير» و «عصيان»، رؤيايي در فراروي از «بر جاده‌هاي تهي» خلق، و کاروبار شعري‌شان را به قبل و بعدِ آن لحظه تقسيم مي‌کنند، در کارنامه شعري الهي ملاحظه نمي‌شود. طبعاً خبري از پرسوناهاي متعدد شعري نخواهد بود. دوره‌هاي کوتاه و متناوب، تجربه‌هاي متنوع و آزمايش‌هاي متعدد شعري، همه‌وهمه، مهرِ کمال‌گرايي را چنان روي خود مي‌بينند که هيچ لحظه گسستي را نمي‌توانند رقم بزنند. گذار از دوره‌اي به دوره‌اي ديگر، از تجربه‌اي به تجربه‌اي ديگر، از آزمايشي به آزمايشي ديگر، «پشت ميز و با تمرکز» انجام شده است، بدون آن که کوچک‌ترين خطري را متوجه سوژه شعرهاي الهي کند و گسستي معنادار را در آن‌ رقم بزند. فارغ از بدفهميِ اردبيلي در نام‌گذاري تحشيه خود بر ترجمه شعرهاي کايرو، مي‌توان آن عنوان را معکوس کرد و درباره کاروبارِ شعريِ شاعرانِ شعر ديگر، و به‌‌طور خاص، الهي، و دوره‌بنديِ آن‌ به‌کار گرفت. اين‌جا عجالتاً مسئله نه حلول چند قلم در الهي، که حلولِ الهي در چند قلم است. ١. «ادبيات، روي‏کردي آزمايشگاهي يا کارگاهي»، خليل درمنکي روزنامه شرق، ٥ شهريور ١٣٩٣، صفحۀ ٧ با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد