نماد آخرین خبر

یک کتاب خوب/ مردی در تبعید، کتابی که زمین نخواهید گذاشت

منبع
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ مردی در تبعید، کتابی که زمین نخواهید گذاشت
کافه بوک/ مردي در تبعيد ابدي روايت زندگى بزرگمردى است که چون ديگر ستارگان پرفروغ راه دانش، نه تنها توسط مردمان هم عصرش فهميده نشد بلکه رنج ها کشيد از بهر شناساندن پايه هاى دين، انديشيدن بى بدعت و تفکر نقادانه و آزاد. اما با او همان کردند که حلاج را… محمد صدراى شيرازى، پسر يکى از با نفوذترين مردان شيراز بود؛ ابراهيم صدر شيرازى که از مقربان دربار صفوى بود. ابراهيم تمام امکانات را براى تک فرزند دير از راه رسيده‌ى خود فراهم نمود اما، ترس مشفقانه و وظايف پدرانه اش هميشه او را بر آن مى داشت تا به حکم عقل از بروز انديشه هاى خوفناک او در چنان زمانه ى با شکوهى که دين چلچراغِ کاخ شاهان صفوى به حساب مى آمد، جلوگيرى کند. “-فلسفه خوانده است؟” “-فلسفه و همه چيز؛ اما بدبختانه بيش از همه چيز، فلسفه خوانده است. پسرم، اسير فلسفه است قره خان. و از اين مى ترسم؛ چون به شيوه ى مرسوم نمى بيند و به مطابعت از فقهاى زمان قضاوت نمى کند.” ابراهيم به گفتگو با محمدِ نوجوان مى پرداخت، او را از خطرِ ابرازِ چنين انديشه هايى برحذر مى داشت، اما محمد خود را مردِ راهِ حقيقت مى دانست و از عاقبت کار بيمى به دل راه نمى داد. اندکى پس از بر تخت نشستنِ شاه عباس که کم و بيش هم سن و سال محمد صدراى شيرازى بود، قزوين و سپس اصفهان پايتخت شد و جمع کثيرى از بزرگان و اعاظم بر گرد شاه جمع گشتند، در چنين شرايطى محمد صدرا توانست در محضر اساتيد بزرگى چون شيخ بهايى، ميرفندرسکى و ميرداماد تلمذ کرد. اين سه بزرگوار با به جان خريدن تمام سختى ها از وجودِ پر ارزش دردانه ى عالم تشيع، ملاصدراى شيرازى پاسدارى کردند. ملاصدرا با ارائه ى انديشه هاى نو در باب “حرکت جوهرى”، “تقدم وجود بر ماهيت”، و بسيار انديشه هاى نابِ بى تکرار که از درکِ مردمان و حتى بزرگان زمانه ى خود خارج بود، دانش عالم تشيع را زير و رو کرد. اما چنين است حالِ مردانِ دانشمند زمان که به واسطه ى جو سياسى موجود يا کوته نظرىِ مردمان زمانشان، درک نمى شوند و رنجِ فهميده نشدن و تبعيد بر دردهاى بيشمارشان افزوده مى شود. نادر ابراهيمى در کتاب مردي در تبعيد، با همان نثرِ آهنگين و جذابش که هر جمله را چون زر باارزش مى کند، به روايت زندگى پر مشقت ملاصدراى شيرازى، صدرالمتالهين، پرداخته است. اين آميخته ى داستان و واقعيت، شاهکارِ نادر ابراهيمى است به پيشگاهِ بزرگمردى که انديشه هايش در هيچ عصرى آنگونه که بايسته و شايسته ى مقام عالىِ او بود شناخته نشد. “عشق به ديگرى”، ضرورتى ست که از حادثه بر مى خيزد نه از اراده به انتخاب، و همين، کار را مشکل مى کند. در به در که نمى توان به دنبال محبوب خاکى گشت. در هر خانه را که نمى توان کوبيد و پرسيد: “آيا يار من، اينجا منزل نکرده است؟” سرِ هر گذر، همچو اوباش، نمى توان اِستاد و در انتظار عبور يار، زمان را کُشت… و همين هاست که کار را مشکل مى کند. فرزندان، حق است که اوليا خود را، تا دم واپسين، روى ديدگانِ خود نگه دارند و آنچه مى کنند جز در جهت رضاى ايشان نباشد؛ اما اين بدان معنا نيست که هر فرزندى، وقف کامل اوليا خود است، و حق برداشتن هيچ سهمى را براى خويش ندارد. خداوند، آن کس را که در راهِ هدفى معتبر کشته مى شود، شهيد مى داند؛ اما آن کس را که در راه نگهدارى از اوليا خود، تمام زندگى خويش را تبله مى کند، شهيد نمى نامد. از ديد پدران، گويى تمام معايب از مادر به فرزند مى رسد، همه ى محاسن از پدر. اينکه بندگانِ خوبِ خدا را، هم در بتخانه مى توان يافت، هم در مسجد، سخنى ست بسيار کهنه مه از زمان نخستين پيامبران خدا بر انسان مسلم شده است. تقليد، در صورتى تقليد است که مقلّد، انسانى بالنسبه فرهيخته و صاحب راى باشد. مُقلد بايد که خود قدرت تشخيصِ نيک از بد، درست از نادرست، راه از بيراه را داشته باشد؛ اما گرفتار شک ميان اين و آن باشد. مقلد، براى آن تقليد نمى کند که بارِ مسئوليت ها را از گرده ى خود بردارد و بر دوش اهل فضل بگذارد. مقلدِ مغلوب، تقليد را هم بى قدر مى کند. ايمان، توان مرگ را پسِ پشتِ همه چيز افکنده بود. توکل، با مرگ همانگونه بازى مى کند که طفلى با فرفره يى. اعتقاد هم مثل عشق، دردسرها دارد. شايد که جنس عشق و اعتقاد يکى باشد. مردي در تبعيد ابدي نوشته نادر ابراهيمي مشخصات کتاب کتاب مردى در تبعيد ابدى نويسنده: نادر ابراهيمى انتشارات: روزبهان تعداد صفحات: ۲۸۰ قيمت: ۱۹۵۰۰ تومان نويسنده مطلب: مهشيد موسوي