آخرين خبر/ وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني
کام بخشي گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عيش بستاني
باغبان چو من زين جا بگذرم حرامت باد
گر به جاي من سروي غير دوست بنشاني
زاهد پشيمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا مکن کاري کآورد پشيماني
محتسب نميداند اين قدر که صوفي را
جنس خانگي باشد همچو لعل رماني
با دعاي شبخيزان اي شکردهان مستيز
در پناه يک اسم است خاتم سليماني
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاين همه نميارزد شغل عالم فاني
يوسف عزيزم رفت اي برادران رحمي
کز غمش عجب بينم حال پير کنعاني
پيش زاهد از رندي دم مزن که نتوان گفت
با طبيب نامحرم حال درد پنهاني
ميروي و مژگانت خون خلق ميريزد
تيز ميروي جانا ترسمت فروماني
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم ليکن
ابروي کماندارت ميبرد به پيشاني
جمع کن به احساني حافظ پريشان را
اي شکنج گيسويت مجمع پريشاني
گر تو فارغي از ما اي نگار سنگين دل
حال خود بخواهم گفت پيش آصف ثاني
تفسير
1. تا مي تواني از وقت و فرصت عمر نهايت استفاده را بکن؛ اي عزيز! حاصل زندگي تو همين لحظه است؛ هوشيار باش تا آن را از دست ندهي.
2. روزگار برآوردن اميد و آرزو، عمر تو را مي گيرد؛ پس بکوش تا از بخت و اقبال، داد عيش و شادي را بگيري.
3. اي باغبان! حرامت باد اگر پس از رفتن من از اينجا سرو ديگري به جز دوست را به جاي من در کنارت بنشاني. من اگر از اين دنيا بروم، مي خواهم که عمر معشوق دراز باشد.
4. لذت چشيدن باده، زاهد پشيمان را خواهد کشت؛ اي عاقل! کاري را مکن که پشيماني در پي داشته باشد.
5. محتسب تا اين اندازه غافل و بي خبر است که صوفي رياکار هم در خانه شراب سرخ رنگ دارد.
6. اي معشوق شيرين دهان! با دعاي عارفان شب زنده دار ستيزه و دشمني مکن؛ زيرا که دعاي آنها مانند انگشتري سليمان در پناه اسم اعظم است و سبب حفظ تو از بلا و مصيبت مي باشد.
7. پند عاشقان حقيقي را بشنو و به عيش و شادي بپرداز، زيرا که همه کارها و مشغله هاي دنياي فاني به چيزي نمي ارزد.
8. اي دوستان! به حال من رحمي کنيد؛ زيرا که معشوق چون يوسفم رفت و از غم او حال اين پير کنعان را بسيار شگفت انگيز مي بينم.
9. نزد زاهد رياکار از رندي سخن مگو، زيرا که نمي توان درد پنهاني عشق را با طبيب ناآشنا با عشق در ميان گذاشت.
10. اي معشوق! اين گونه که تند و شتابان مي روي و تيره مژگانت خون عاشقان بسياري را مي ريزد، مي ترسم که از ادامه ي راه عاجز و ناتوان شوي.
11. اي يار! دل را از تيررس ناوک مژگان زيبايت محافظت کردم، ولي ابروي کماندار تو با بي شرمي و گستاخي دل مرا مي برد.
12. اي کسي که چين و شکن زلف زيبايت مرکز آشفتگي و بي قراري است! لطفي کن و با عنايت و توجه خود حافظ پريشان حال عاشق را آسوده خاطر کن.
13. اي معشوق سنگدل و بي رحم! اگر تو از حال ما آسوده خاطري، ما حال خود را نزد آصف ثاني خواهيم گفت.
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در تلگرام
https://t.me/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار