آخرين خبر/ راستش را بخواهيد وقتي از هم جدا شديم، من رفتم خانه دايي محسن و در اتاق را روي خودم بستم و سه شبانه روز بيوقفه يا خودم را چنگ ميزدم يا جاي چنگها را ميخاراندم و ضعف ميکردم و ميخوابيدم که توي اين پروسه پنج کيلو هم چربي آب کردم. امير هم مثل اينکه بعد از محضر رفته شانديز باقالي پلو با گردن خورده و بعدش هم سر ماشين را به سمت ويلاي عمويش توي فريدونکنار کج کرده و آخرين فيلمي که امروز ازش توي اينستاگرام ديدم اين بود که با پسرعموهايش يک دمپايي لا انگشتي ميانداختند توي دريا و مسابقه ميدادند هرکه زودتر پيدايش کند، ميتواند تا عصر روي کول بازندهها باشد. خودش را يکجوري عين دريا نديدهها ميانداخت توي آب و از هيجان نعره ميکشيد انگار دوران متاهلياش حمام هم نميتوانسته برود. من فقط گفته بودم خانه عموهايش نرويم و اگر هم رفتيم زرتي تا دريا ديد، جلوي زن عمويش پشمهايش را نريزد بيرون و بپرد توي آب. همينها دو روز بعدش عکس را با عنوان گوله پشمي ناشناخته و يافت شده در درياي خزر ميگذاشتند توي گروه فاميلي. حالا فکر کرده خيلي آزاد شده که توي عکس بعدياش عين زير انداز افتاده کف ساحل و شک ندارم تا دو روز بوي موکت نمدار هم ميدهد. اينطور وقتها مردها ميخواهند نشان بدهند خيلي بدون ما زنها بهشان خوش ميگذرد و نبودنمان نه تنها اذيتشان نميکند که باعث اضافه وزنشان هم ميشود اما من ميدانستم اينها مقطعي است و سه چهار روز بعد تازه دردش ميزند بيرون. 10روزي که گذشت من توانستم از اتاق بيايم بيرون و دايي محسن گفت برويم پشت بام تا هوايي به سرم بخورد. اينطور وقتها که گند ميزنم، ميآيم خانه دايي محسن چون خودش توي زندگياش گند زياد بالا آورده و توي اينچنين موقعيتهايي جرات ندارد نصيحتت کند. رفتيم بالا پشت بام و دايي يک کاسه تخمه آورد تا بشکنيم و پوستش را تف کنيم توي هوا و کمي بهمان خوش بگذرد که زدم زير گريه و با حالتي که ميدانم خيلي زشت ميشوم گفتم: «بميرم يعني الان امير کجاست؟» دايي پوست تخمهاش را جلوي لبش نگه داشت و گفت: «نديدي مگه؟! رفته مالديو» موبايلم را از جيبم در آوردم و توي همان اولين عکس ديدمش که روي يک تيوپ نهنگ شکل نشسته و ديگر از موکتهايش خبري نيست و جايش يک گوزن بالدار که از سمت نافش دارد بال ميزند به طرف کتفش خالکوبي شده. دايي پوست تخمه بعدياش را با فاصلهاي مويي از بغل صورتم فوت کرد و گفت: «يارو کلا تراشيده رفته بال گوزناشرو برنزه کنه. بعد تو هي چنگ بزن». لب و لوچهام آويزان شد و دوباره عکسش را نگاه کردم. يک لايه آب رفته بود زير پوستش. يک مشت ديگر تخمه برداشتم و گفتم: «برم کيش پوزشرو بزنم؟» دايي به افق نگاه کرد و گفت: «دماغت! ميخواي حالشرو بگيري فقط دماغترو عمل کن». همين شد که من به همراهي دايي عزيزم رفتم زير تيغ جراحي و دماغم را تا جايي که فضا اجازه ميداد کشيدم بالا. گچ صورتم را که باز کردم دايي محسن ميگفت اين امير صد بار ديگر هم برود مالديو همان خرس پشمالويي هست که بود اما تو انگار يک آدم ديگه شدهاي. کف دستهايمان را زديم بهم و عکس جديدم را که لابهلاي گلهاي باغچه گردنم را خم کرده بودم، آپلود کرديم. تا صبح با دايي محسن تخمه شکستيم و براي هم اداي قيافه امير را در ميآورديم که وقتي صورت جديدم را ديده، چطور رفته نهنگ تيوپياش را بغل کرده و تا صبح زار زده. اما صبح که با صداي امير روي پيغامگير تلفنمان بيدار شديم ماجرا عوض شد. صدايش توي خانه ميپيچيد که ميگفت: «دايي محسن مخلصيم! زنگ زدم بگم حلال کن». پريدم روي تلفن و برداشتم و گفتم: «پشيمون شدي حلاليت ميخواي چرا دايي رو ميندازي وسط؟» سرفهاي کرد و گفت: «عه تويي گلي؟ ببين توام حلالم کن. اين دکترا کارشون حساب کتاب نداره». گفتم: «دکتر چي؟» صدايش را صاف کرد و گفت: «پيکرتراشي ديگه. دارم ميرم عمل پيکرتراشي و افزايش قد». امير وقتي با من ازدواج کرد، طول ۱۶۰ در عرض ۲۶۰ بود. يک چيز نامتناسبي که زواياي کج و کوله بدنش را با گونيا و نقاله هم نميتوانستي در بياوري. يادم است بهخاطر همين زوايايش براي کت شلوار دامادياش مجبور شديم سه تا سرشانه بزنيم آنوقت حالا طوري پيکرش را تراشيده و سيکس پک پيوند زده که توي پيجش دايرکت را ممنوع کرده. من هم فردا صبح عازمم قله اورست که نوک قله سلفي بگيرم و زيرش بنويسم «قلههاي مهمتري رو توي زندگيت فتح کن تا اينکه خودترو شبيه قله کني!» و اين چرخه پس از جدايي ما همينطور ادامه داشت تا يکيمان مرد و خلاص شديم!
روزنامه بي قانون
مونا زارع
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در آي گپ
https://igap.net/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار