نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

قصه شب/ قلعه حیوانات- قسمت نهم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرين خبر/ دوستان عزيز، اين شب‌ها با قصه‌اي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علي‌اکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد. قسمت قبل اتفاقا کمي پس از برداشت يونجه جسي و بلوبل روي هم 9 توله قوي و سالم زائيدند. ناپلئون توله‌ها را به مجردي که از شير گرفته شدند از مادرهاشان گرفت و گفت شخصا عهده‌دار تعليم و تربيتشان مي شود. آنها را به بالاخانه اي که فقط به وسيله نردبان به يراق خانه راه داشت برد و آنها را در چنان انزوايي نگاه داشت که سايرين به زودي وجودشان را فراموش کردند. معماي شير به زودي حل شد: هر روز با نواله خوکها مخلوط مي شد. سيبهاي زودرس داشت مي رسيد و باغ ميوه از سيبهاي باد زده پوشيده شده بود. حيوانات تصور کرده بودند که طبعا سيب ها بين همه و به تساوي تقسيم مي شود ولي دستور صادر شد که سيبها جمع آوري شود و براي خوراک خوکها به يراق خانه فرستاده شود. بعد از صدور دستور چند تايي از حيوانات زمزمه اي سردادند ولي نتيجه نداشت چون همه خوکها حتي سنوبال و ناپلئون در اين امر توافق نظر کامل داشتند و سکوئيلر مامور شد که توضيحات لازم را به سايرين بدهد.
به صداي رسا گفت: «اميدوارم رفقا تصور نکرده باشند که ما خوکها اين عمل را از روي خودپسندي و يا به عنوان امتياز مي کنيم. بسياري از ما خوکها از شير و سيب خوشمان نمي آيد و من به شخصه از آنها بدم مي آيد. تنها هدف از خوردن آنها حفظ سلامتي است. شير و سيب (از طريق علمي به اثبات رسيده رفقا) شامل موادي است که براي حفظ سلامتي خوک کاملا ضروري است. ما خوکها کارمان فکري است. تمام کار تشکيلات مزرعه بسته به ماست. ما شب و روز مواظب بهبود وضع همه هستيم. صرفا به خاطر شماست که ما شير را مي نوشيم و سيب را مي خوريم. هيچ مي دانيد اگر ما به وظايفمان عمل نکنيم چه خواهد شد؟جونز برمي گردد! بله، جونز برمي گردد! و در حاليکه جست و خيز مي کرد و دمش را مي جنباند با لحني تقريبا ملتسمانه فرياد کشيد: «رفقا! به طور حتم کسي بين شما نيست که طالب مراجعت جونز باشد!» اگر تنها يک موضوع بود که هيچ حيواني در آن ترديد نداشت عدم تمايل به بازگشت جونز بود. وقتي که مطالب به اين شکل عرضه شد ديگر جاي حرف نبود. اهميت حفظ سلامتي خوکها هم که روشن و واضح بود بنابراين بدون چون و چرا موافقت شد که شير و سيب هاي بادزده همچنين محصول اصلي سيب پس از رسيدن منحصرا مال خوکها باشد.
تا اواخر تابستان شرح حوادث قلعه حيوانات در نيمي از دهکده منتشر شد. همه روزه سنوبال و ناپلئون دسته دسته کبوتران را مامور مي کردند که به مزارع مجاور بروند و با حيوانات آن مزارع درآميزند و داستان انقلاب را نقل کنند و به آنها آهنگ سرود «حيوانات انگليس » را تعليم دهند. غالب اين ايام آقاي جونز در بار ميخانه شير سرخ مي نشست و براي هر کس که حوصله شنيدن داشت از ظلمي که به او شده بود و اينکه يک دسته حيوان بي ارزش او را از ملکش رانده بودند، شکوه ميکرد. ساير زارعين به طور اصولي همدردي مي کردند ولي در بادي امر کمک شاياني به او نکردند. هر يک از آنان پنهاني به اين فکر بود، که به چه نحو مي تواند از بدبختي جونز به نفع خويش استفاده کند. خوشبختانه ميانه مالکين مزارع مجاور دائما شکر آب بود. يکي از دو مزرعه مجاور فاکس‌وود ناميده مي شد. مزرعه وسيعي بود. فراموش شده، کهنه، با درختهاي بي تناسب و چراگاه‌هاي بي مصرف و پرچين هاي خراب.
مالکش آقاي پيل کينگتن زارع سهل انگاري بود که وقتش را به اقتضاي فصل به ماهيگيري يا شکار مي گذراند. مزرعه ديگر که اسمش پينج فيلد بود کوچکتر بود و بهتر نگهداري شده بود. مالکش آقاي فردريک نامي بود. خشن و باهوش، غالبا گرفتار دعاوي دادگستري و به سخت گيري در معاملات مشهور. اين دو چنان از هم متنفر بودند که امکان توافق آنها حتي در دفاع از منافع مشترکشان بعيد بود. با وجود اين هر دوي آنان از انقلاب قلعه حيوانات هراسان بودند و کاملا مراقب که نگذارند حيوانات مزرعه خودشان چيز زيادي از آن درک کنند.
در ابتداي امر چنين وانمود مي کردند مطلب خنده دار است و فکر اينکه مزرعه اي را حيوانات اداره کنند مضحک است. معتقد بودند غائله ظرف يکي دو هفته رفع خواهد شد. شايع کردند که در مزرعه مانر (اصرار داشتند که مزرعه را مانر بنامند و اسم قلعه حيوانات را نمي توانستند تحمل کنند.) همه حيوانات به جان هم افتادند و بزودي از گرسنگي تلف مي شوند. وقتي که مدتي گذشت و مسلم گشت که حيوانات از گرسنگي تلف نشدند، فردريک و پيل کينگتن لحن خود را تغيير دادند و از فساد و جنايات وحشتناک قلعه حيوانات سخن راندند. شايع کردند که آنجا حيوانات يکديگر را مي خورند و همديگر را با نعل داغ شکنجه مي کنند و ماده هايشان اشتراکي است. فردريک و پيل کينگتن مي گفتند اينها همه نتيجه سرپيچي از قوانين طبيعي است ولي اين داستانها هيچگاه به تمام معني باور نمي شد.
قصه مزرعه عجيبي که حيوانات، بشر را از آن بيرون کرده اند و خودشان آن را اداره مي کنند به صور و اشکال مبهم و گوناگون در حال اشاعه بود و در خلال آن سال موجي از طغيان و تمرد تمام حول و حوش را فرا گرفت.
ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar