آخرين خبر/
دوستان عزيز، اين شبها با قصهاي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علياکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد.
قسمت قبل
حيوانات کاملا خود را باخته بودند. به نظر مي آمد که سنوبال اثري است نامرئي که تمام فضا را احاطه کرده و آنها را به هر خطري تهديد مي کند. هنگام شب سکوئيلر همه را جمع کرد و در حاليکه از وجانتش وحشت مي باريد گفت مطلب مهمي است که بايد بگويد. در حاليکه جهش هاي کوتاه عصبي مي کرد فرياد کشيد: «رفقا مطلب فوق العاده وحشتناکي کشف شده است. سنوبال خود را به فردريک مالک پينچ فيلد که قصد دارد به ما حمله کند و مزرعه ما را بگيرد فروخته است! قرار است در وقت حمله سنوبال راهنماي او باشد. موضوع از اين هم بدتر است. ما تصور مي کرديم دليل تمرد سنوبال خودخواهي و جاه طلبي اوست ولي رفقا ما در اشتباه بوديم. علت اصلي تمردش رامي دانيد؟ او از همان ابتدا با جونز هم پيمان بود و در تمام مدت عامل مخفي او بود. تمام اين مطالب از روي مدارک کتبي که از او به جا مانده است و ما اخيرا کشف کرده ايم ثابت شده است. به عقيده من اين موضوع مطالب بسياري را روشن مي کند. رفقا! مگر خود ما نديديم که در جنگ گاوداني چقدر کوشش کرد»
حيوانات گيج و مبهوت شده بودند. اين ديگر بالاتر و بدتر از داستان تخريب آسياب بود. چند دقيقه طول کشيد تا به کنه گفته سکوئيلر پي بردند. به ياد داشتند و يا فکر مي کردند که به ياد دارند که سنوبال در جنگ گاوداني پيشاپيش همه حيوانات حمله کرد و حيوانات متفرق را گردآورد و به حمله تشويق کرد. يک لحظه، حتي وقتي که ساچمه هاي تفنگ جونز پشتش را مجروح کرده بود،نايستاد. ابتدا کمي مشکل بود. اين کارها را با طرفداري از جونز منطبق کرد. حتي باکسر که سوال نمي کرد متحير بود. نشست و پاهاي جلو را زير بدنش تا کرد، چشمانش را بست و با کوشش بسيار افکارش را منظم کرد. گفت: «من باور نمي کنم. من خودم ديدم که سنوبال در جنگ گاوداني با شجاعت جنگيد. مگر خود ما بلافاصله پس از جنگ به او نشان شجاعت حيواني درجه يک نداديم؟» سکوئيلر در پاسخ گفت: «رفيق اشتباه کرديم. حالا از روي مدارک محرمانه اي که بدست آورده ايم مي فهميم که او مي خواسته است ما را گمراه کند.» باکسر گفت: «ولي او زخمي شد و ما همه ديديم که از جراحتش خون جاري است.» سکوئيلر فرياد کشيد:«اين هم قسمتي از نقشه بود! تير جونز فقط مختصر خراشي ايجاد کرد. اگر شما مي توانستيد بخوانيد من اين مطلب را از روي نوشته خودش به شما نشان مي دادم. نقشه شان اين بود که سنوبال در موقع حساس علامت عقب نشيني دهد و مزرعه را به دشمن واگذار کند و تا حدي هم موفق شد-يعني رفقا مي توانم بگويم که اگرشجاعت رهبر ما رفيق ناپلئون نبود او در توطئه خود کاملا موفق مي شد. مگر به خاطر نداريد درست وقتي که جونز و کسانش در داخل حياط بودند چطور سنوبال پشت کرد و فرار کرد و عده اي از حيوانات هم به دنبالش رفتند؟ و آيا باز به خاطر نداريد درست لحظه اي که همه را وحشت گرفته بود و چنين به نظر مي رسيد که همه چيز از دست رفته است، رفيق ناپلئون با فرياد «مرگ بر بشريت!» جلو شتافت و دندانهايش را به پاي جونز فرو برد. سکوئيلر از سمتي به سمتي پريد و با صداي بلند گفت: «رفقا اين را که حتما به خاطر داريد؟» وقتي سکوئيلر قضايا را اينقدر دقيق ترسيم کرد به نظر حيوانات آمد که همه را به خاطر دارند. به هر حال فرار سنوبال را در لحظه بحراني جنگ به ياد آوردند اما باکسر هنوز قانع نشده بود. بالاخره گفت: «من باور نمي کنم سنوبال از ابتدا خائن بوده است. آنچه بعدا کرده امر ديگري است ولي من ايمان دارم که او در جنگ گاوداني رفيق خوبي بوده است.» سکوئيلر در حاليکه شمرده و محکم صحبت مي کرد گفت: «رفيق، رهبر ما رفيق ناپلئون قاطعا، بله قاطعا، اعلام داشته است که سنوبال از ابتدا، بله حتي از قبل از آنکه فکر انقلاب در سر باشد، عامل جونز بوده است.» باکسر گفت: «خوب پس قضيه صورت ديگري پيدا کرد! البته اگر رفيق ناپلئون چنين مي گويد حتما صحيح است.» سکوئيلر فرياد کشيد:«رفيق! حالا با ديد صحيح قضايا را مي بيني!» ولي با چشمان کوچک درخشانش نگاه زشتي به باکسر انداخت. برگشت که برود ولي مکثي کرد و به طرز موثري اضافه کرد: «به همه حيوانات اين مزرعه هشدار مي دهيم که چشمان خود را کاملا باز کنند. براي اينکه شواهد موجود به ما نشان مي دهد که در همين لحظه و در بين ما عده اي از عمال مخفي سنوبال هستند.»
چهار روز بعد هنگام عصر ناپلئون دستور داد که حيوانات در حياط جمع شوند. وقتي که همه حاضر شدند ناپلئون که هر دو نشانش را (اين اواخر نشان شجاعت درجه يک حيواني و نشان درجه دو حيواني به خود اعطاکرده بود) به سينه داشت. با نه سگ غول پيکرش که اطراف وي جست و خيز مي کردند و با غرش خود ستون فقرات حيوانات را به لرزه مي انداختند، ظاهر شد. همه حيوانات برجاي خود ساکت ايستاده و از ترس سر به گريبان داشتند. گويي از پيش مي دانستند که امر وحشتناکي در شرف وقوع است.
ناپلئون ايستاد و با ترشرويي نظري به حضار انداخت، سپس زوزه بلندي کشيد. با آن صدا سگها جلو پريدند و گوش چهار خوک را گرفتند و آنها را که از درد و وحشت مي ناليدند جلو پاي ناپلئون انداختند. از گوش خوکها خون مي چکيد و سگها از بوي خون هار شدنده بودند. در بهت و تعجب عمومي سه تا از سگها به طرف باکسر پريدند. باکسر که حمله سگها را ديد، سم عظيمش را به کار انداخت. لگدش در ميان هوا به يکي از آنها اصابت کرد و او را نقش زمين کرد و سگ ملتسمانه به ناله افتاد و دوتاي ديگر دمشان را لاي پا گذاشتند و فرار کردند. باکسر به ناپلئون چشم دوخت تا بداند سگ را رها سازد يا زير پا له کند. ناپلئون خطوط چهره اش تغيير کرد و با تندي به باکسر امر کرد که سگ را رها کند. به مجردي که باکسر سمش را بلند کرد سگ زخمي زوزه کنان و دزدانه گريخت.
همهمه خوابيد. چهار خوک در حاليکه از وحشت مي لرزيدند و از تمام خطوط چهره شان آثار گناهکاري خوانده مي شد در انتظار بودند. ناپلئون به آنان گفت که به جنايات خود اعتراف کنند. خوکها همان چهار خوکي بودند که وقتي ناپلئون جلسات يکشنبه را متوقف ساخت اعتراض کردند. هر چهار خوک اعتراف کردند که از زمان اخراج سنوبال مخفيانه با او در تماس بوده اند و در تخريب آسياب بادي به او کمک کرده اند و توافق کرده اند که مزرعه را تسليم فردريک کنند. اضافه کردند که سنوبال به طور خصوصي به آنها اعتراف کرده است که از سالها پيش عامل مخفي جونز بوده است.
ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در آي گپ
https://igap.net/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار