نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

قصه شب/ قلعه حیوانات- قسمت بیستم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرين خبر/ دوستان عزيز، اين شب‌ها با قصه‌اي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علي‌اکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد. قسمت قبل وقتي اعترافات تمام شد سگها بي درنگ گلوي خوکها را پاره کردند و ناپلئون با صداي وحشتناکي پرسيد آيا حيوان ديگري هست که مطلبي براي اعتراف داشته باشد. سه مرغ اسپانيايي که مسئول طغيان مرغها در مورد تخم مرغها بودند جلو آمدند و گفتند که سنوبال در عالم خواب بر آنها ظاهر شده است و آنها را اغوا کرده که از اوامر ناپلئون سرپيچي کنند. آنها نيز کشته شدند. بعد غازي جلو آمد و اعتراف کرد که در خرمن برداري سال گذشته مخفيانه شش ساقه گندم دزديده و شبانه خورده است. بعد گوسفندي اعتراف کرد که در آب استخر دستشويي کرده است. مي گفت اين عمل را با پافشاري سنوبال کرده است. سپس دو گوسفند ديگر اقرار کردند که قوچ نري را که از فداييان ناپلئون بوده موقعي که سرفه مي کرده، آنقدر دوانده اند که مرده است. همه در همان محل به قتل رسيدند. اعترافات و مجازات آنقدر ادامه يافت تا از کشته‌ها پشته اي جلو پاي ناپلئون ساخته شد و هوا از بوي خون سنگين گشت. از زمان جونز چنين وضعي ديده نشده بود.
وقتي کار تمام شد، بقيه حيوانات، غير از خوکها و سگها، با هم به بيرون خزيدند. همه هراسان و پريشان بودند و نمي دانستند که جنايت حيوانات در همدستي با سنوبال تکان دهنده تر است يا کيفر بي رحمانه اي که شاهدش بودند. قديم از اين مناظر خونين و به همين پايه رقت انگيز زياد ديده بودند، ولي به نظر همه چنين مي رسيد اتفاق اخير که بين خودشان واقع شده بود از اتفاقات قبلي وحشتناکتر است. از روزي که جونز مزرعه را ترک گفته بود تا امروز هيچ حيواني حيوان ديگر را نکشته بود. حتي موشي هم کشته نشده بود. حيوانات به سمت آسياب نيمه تمام راه افتادند و کلوور، موريل، بنجامين، گاوان، گوسفندان، غازها و مرغها، يعني همه جز گربه که درست قبل از صدور دستور ناپلئون در مورد اجتماع حيوانات غيبش زده بود، نزديک به هم نشستند. گويي نياز به گرماي يکديگر دارند. مدتي همه ساکت بودند. تنها باکسر ايستاده بود. با ناراحتي از اين سو به آنسو حرکت مي کرد و دم سياه بلندش را به پهلوهايش مي زد و گاه شيهه کوتاهي از تعجب مي کشيد. بالاخره گفت: «هيچ سر در نمي آورم. هرگز باور نمي کردم که چنين اتفاقاتي در مزرعه ما پيش بيايد. حتما عيب و نقص در خود ماست. تنها راه حلي که بنظرم مي رسد اين است که بايد بيشتر کار کرد. از امروز من صبحها يک ساعت تمام زودتر از خواب بلند مي شوم.»و با قدمهاي سنگين به طرف سنگها رفت و دوباره سنگ جمع کرد و به محل آسياب برد، بعد استراحت کرد. حيوانات بي آنکه حرفي بزنند دور کلوور را گرفتند وخود را به او چسباندند.
از روي تپه قسمت اعظم چراگاه را که تا جاده اصلي کشيده مي شد، مزرعه يونجه، جنگل کوچک، استخر آب، مزارع شخم شده را که در آنها محصول پر پشت سبز گندم سال نو نيش زده بود، و شيروانيهاي قرمز رنگ عمارات مزرعه را که دود از بخاري آن متصاعد بود، همه را مي ديدند. يکي از روزهاي روشن بهاري بود. سبزه ها و پرچينها با اشعه خورشيدي که بر سطح آنها تابيده بود طلايي مي زد. حيوانات با تعجب و شگفتي خاصي به خاطر آوردند که وجب به وجب اين مزرعه که هرگز تاکنون چنين مطبوع و مصفا به نظر آنان نرسيده بود از آن خودشان است. کلوور به اطراف تپه چشم دوخت و اشک در چشمانش حلقه زد. اگر مي توانست افکارش را بيان کند قطعا ميگفت که از تلاشي که براي راندن آدمها کردند هدف اين نبود. منظور از انقلابي که ميجر پير تخمش را در ذهن آنها کاشت، وحشت و کشتار نبود. اگر خود او تصويري از آينده را مجسم مي کرد، تصويري بود از اجتماع حيوانات در امن از گرسنگي و شلاق، در تساوي و هرکس فراخور ظرفيت خود کار مي کرد و قوي حامي ضعيف بود. همانطور که خود او در شب نطق ميجر جوجه مرغابيها را محافظت کرده بود. درعوض نمي دانست چرا به روزي افتاده بودند که کسي از وحشت سگهاي درنده جرات اظهار نظر نداشت و ناظر تکه پاره شدن دوستانش و شاهد اعترافات آنها به جناياتشان بودند. فکر طغيان در سرش نبود. مي دانست با تمام شرايط موجود وضعشان بهتر از زمان جونز است و مهمترين کار جلوگيري از بازگشت بشر است. مي دانست بايد وفادار بماند، بيشتر کار کند، دستورات را اجرا کند و پيشوايي ناپلئون را قبول داشته باشد اما منظور از رنجي که او و ساير حيوانات برده بودند اين نبود. به اين منظور نبود که آسياب بادي را ساخته بودند و خود را هدف گلوله هاي جونز قرار داده بودند. افکار کلوور اين بود، هرچند قادر به بيانش نبود. بالاخره احساس کرد خواندن سرود«حيوانات انگليس » تا حدي مي تواند جايگزين کلماتي شود که از عهده ادايش بر نمي آيد و لذا شروع به خواندن سرود کرد. حيوانات ديگر که گرد وي نشسته بودند با او هم صدا شدند و سه بار آن را پياپي با هماهنگي تمام ولي آهسته و با لحني پرسوز خواندند. هرگز اين سرود را اين گونه نخوانده بودند. تازه دور سوم را تمام کرده بودند که سکوئيلر همراه دو سگ رسيد و معلوم بود براي گفتن مطلب مهمي آمده است. اعلام کرد که طي امريه رفيق ناپلئون سرود «حيوانات انگليس »منسوخ گرديد. از اين تاريخ به بعد خواندن آن ممنوع است. حيوانات يکه خوردند. موريل فرياد کشيد: «چرا؟» سکوئيلر آمرانه گفت: «رفيق، به اين دليل که ديگر حاجتي به آن نيست. سرود «حيوانات انگليس » سرود انقلاب بود و در حال حاضر انقلاب به ثمر رسيده است و مجازات خائنين آخرين قسمت آن بود. دشمن اعم از داخلي و خارجي شکست خورده است. در آن سرود، ما تمايلات خود را براي داشتن روزهاي بهتر و زندگي بهتر بيان مي کرديم و حالا که روز بهتر و زندگي بهتر داريم ديگر اين سرود معنا ندارد.» هر چند حيوانات ترسيده بودند، ولي چند تايي قصد اعتراض داشتند، منتها گوسفندان بع بع «چهارپا خوب، دوپا بد» را شروع کردند و مجال بحث پيش نيامد. 
ادامه دارد...    همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar