آخرين خبر/
دوستان عزيز، اين شبها با قصهاي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علياکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد.
قسمت قبل
مدتي طولاني شايعاتي در بين بود که وي(ناپلئون) و همکارانش نظر خرابکاري و حتي انقلابي دارند. مسلم است که اين شايعه از ناحيه معدودي از دشمنان خبيث که دامن زدن انقلاب را بين حيوانات ساير مزارع براي خود اعتباري فرض کرده بودند انتشار يافته است. هيچ چيز بيش از اين مطلب نمي تواند از حقيقت به دور باشد. تنها آرزوي شخص وي، چه در زمان حال و چه در ايام گذشته، اين بوده است که با همسايگان در صلح و صفا باشد و با آنان روابط عادي-تجاري داشته باشد و اين مزرعه که وي افتخار اداره آن را دارد مزرعه اي است اشتراکي و طبق سند مالکيتي که در دست است ملک آن متعلق به همه خوکهاست. بعد اضافه کرد، هر چند گمان ندارد از عدم اعتماد و سوظن هاي پيشين چيزي باقي باشد، به منظور حسن تفاهم بيشتر اخيرا در طرز اداره مزرعه تغييراتي داده شده است: تا اين تاريخ حيوانات مزرعه عادت احمقانه اي داشتند که يکديگر را «رفيق» خطاب مي کردند، از اين کار جلوگيري شده. عادت عجيب تري هم جاري بوده است که اساسش نامعلوم است، هر يکشنبه صبح حيوانات از جلو جمجمه خوک نري که بر تيري نصب بود با احترام نظامي رژه مي رفتند. اين کار نيز موقوف مي شود و در حال حاضر هم جمجمه دفن شده است. مهمانان وي محتملا پرچم سبزي را که بر بالاي دکل در اهتزاز است ديده اند، شايد توجه کرده باشند که سم و شاخ سفيدي که سابق بر آن منقوش بود، در حال حاضر ديگر موجود نيست و پرچم از اين تاريخ به بعد به رنگ سبز خالص خواهد بود. گفت به نطق غرا و دوستانه آقاي پيل کينگتن فقط يک ايراد دارد و آن اين است که قلعه را، قلعه حيوانات خطاب کردند. البته ايشان نمي دانستند، چون خود او براي اولين بار است که اعلام مي کند اسم قلعه حيوانات منسوخ شد و از اين تاريخ به بعد قلعه به اسم مزرعه مانر که ظاهرا اسم صحيح و اصلي محل است خوانده مي شود.
در خاتمه ناپلئون گفت: «گيلاس هاي خود را لبالب پر کنيد آقايان! من هم مثل آقاي پيل کينگتن از حاضرين مي خواهم که گيلاسهاي خود را براي ترقي و تعالي مزرعه بنوشند.» با اين تفاوت که مي گويم: «آقايان به خاطر ترقي و تعالي مزرعه مانر بنوشيد!» باز چون بار پيش همه هورا کشيدند و گيلاس ها را تا ته خالي کردند اما به نظر حيوانات که از خارج به اين منظره خيره شده بودند چنين آمد که امري نوظهور واقع شده است.
در قيافه خوکان چه تغييري پيدا شده بود؟ چشمهاي کم نور کلوور از اين صورت به آن صورت خيره مي شد. بعضي پنج غبغب داشتند، بعضي چهار، بعضي سه اما چيزي که در حال ذوب شدن و تغيير بود چه بود؟ بعد کف زدن پايان يافت و همه ورقها را برداشتند و به بازي ادامه دادند و حيوانات بي صدا دور شدند.
چند قدم که برنداشته بودند که مکث کردند. هياهويي از ساختمان بلند شد. با عجله برگشتند و دوباره از درزهاي پنجره نگاه کردند. نزاع سختي درگرفته بود. فرياد مي زدند، روي ميز مشت مي کوبيدند، به هم چپ چپ نگاه مي کردند، و حرف يکديگر را تکذيب مي کردند. سرچشمه اختلاف ظاهرا اين بود که ناپلئون و پيل کينگتن هر دو در آن واحد تک خال پيک سياه را رو کرده بودند. دوازده صداي خشمناک يکسان بلند بود. ديگر اين که چه چيز در قيافه خوکها تغيير کرده ،مطرح نبود. حيوانات خارج، از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه کردند ولي ديگر امکان نداشت که يکي را از ديگري تميز دهند.
پايان
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار