قانون/ اينکه باباي من کل تابستون با يه شلوارک ماماندوز بلند تو خونه ميگرده و بدون هيچ احساس گرمايي کولر رو خاموش ميکنه براي من دوتا فايده داشت. يکي اينکه به محل کارم با وجود جو و همکاراي نفرتانگيزش علاقهمند بشم چون اونجا کولر هميشه روشنه و دوم اينکه از هيچي زياد تعجب نکنم. اون روز محمودي، مدير مالي شرکت اومد وسط اداره درحاليکه فقط يه شلوارک ماماندوز تا زير زانوش پوشيده بود و يه کيف سامسونت تو دستش داشت. همه دخترا جيغ کشيدن و رفتن زير ميز يا پشتشون رو به صحنه کردن ولي من با يه خنده عصبي نگاهش ميکردم چون ياد بابام افتاده بودم. شنبه صبح بود و کل سالن پر از ارباب رجوع. يهو بلند داد زد هرکي امروز کارش گير امضاي منه بياد اتاقم. بعد هم راهش رو کشيد و رفت تو اتاقش بدون اينکه به کسي نگاه کنه. با اينکه با اين کارش کرک و پر همه ريخته بود ولي بدن خودش پر از مو بود و يه ترکيب بينظيري با کله کچلش ميساخت. براي من که عادي بود ولي اين دختراي همکار شروع کردن اداي نديدهها رو درآوردن و عق زدن.
به خاطر همين کاراشونه که ازشون بدم مياد. والا مگه محمودي بيچاره وقتي هر روز با صورتاي دست نخورده شما روبهرو ميشه عق ميزنه؟ تو اون لحظه به جز ما چهارتا زن و براتي، آبدارچي، هيچ مقام بالاتري نبود که جرات کنه بهش بگه اين چه وضعشه. پس سرمون رو انداختيم پايين و در بين نگاه متعجب و پرسشگر مردم به کارمون ادامه داديم. سعي کرديم کسي رو براي امضا پيشش نفرستيم تا اتفاق تازهتري نيفته. همينجور که داشتيم دعا دعا ميکرديم، منصوري معاون بخش بياد و اوضاع رو راست و ريس کنه، يهو برق رفت. اين تنها باري بود که ميتونستيم بگيم سيستم قطعه و مردم هم باور کنن. تو کار جمع و جور کردن پروندهها بوديم که يهو محمودي با يه چهره شاد و پيروزمندانه از اتاقش پريد بيرون و گفت: حالا فهميديد چرا من اينجوري اومدم؟ جدول قطعي برق رو دادن بيرون. تا سه ساعت ديگه برق نداريد و کولرا خاموشه و رو به ما کرد و خنده جذاب هميشگياش رو تحويلمون داد. جوري که تا سبزي کوکوي ديشب خوردهاش هم لاي دندوناش معلوم بود. جملهاش هنوز تموم نشده بود که يهو برق اومد. يه نگاه به ساعت کرد، چند دقيقه منتظر موند، يه نگاه به آدمايي که تو چشاشون يه «عجب خري هستي خاصي» موج ميزد کرد، بعد تازه انگار فهميده باشه چيکار کرده بلافاصله پريد تو اتاقش و شروع کرد زنگ زدن به اداره برق که دليل اين بينظمي رو بپرسه.
اون روز تا آخر ساعت کاري برق نرفت. کسي هم از اداره برق جواب تلفن رو نداد. محمودي اخراج شد ولي خوبي تابوشکنياي که کرد، اين بود که ديگه از اون روز به بعد براي اين سه تا دختر همکار من، مرد با شلوارک ماماندوز يه امر عادي شد. حتي مرد با مايو.
طيبه رسولزاده
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار