آخرين خبر/ اي عشق! همّتي کن ،رنجم به سر بَر اي عشق!
از پا نشسته داري ،دستي بر آور اي عشق!
پيريّ و هم تو داني ،آن جادوي جواني
آري تو هم قديمي ،هم نا مکرّر اي عشق!
ما خسته ايم و تشنه ، تو سايه اي و چشمه
باغي ،پس از بيابان ــ باغ مشجّر ــ اي عشق
بحر تحيّرم تو ،اوج تفکّرم تو
عين تصوّرم تو ، از ذات برتر اي عشق!
دستت اگر نگيرم ،غم مي کشد به زيرم
مپسند از او ، اسيرم ، گرد دلاور ! اي عشق!
منصور راستينم ،جانم در آستينم ،
بستان و کن چنينم ،در عشق باور اي عشق!
خامم هنوز از اينسان ، هان! کوره ات بتابان
وز هستي ام بسوزان ،هم خشک و هم تر ،اي عشق!
اي شعله ي مدامم ،در خرمن تمامم
وز تو زده کلامم ، آتش به دفتر اي عشق!
از منّت تو بسيار ،دارم به دوش خود بار
شمشير خود فرود آر ،يک بار ديگر اي عشق!
📝 حسين منزوي
بازار