خراسان/ در روزهاي گذشته نامهاي با عنوان «نامهاي عاشقانه از دختري در عهد قاجار» در فضاي مجازي دست به دست مي شود. حتي برخي محل نگهداري اين نامه را در کتابخانه وزيري شهر يزد اعلام کردند در حالي که آن نامه با مطلع«تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد» بخشي از کتاب «پريدخت،مراسلات پاريس- طهران» به قلم حامد عسکري شاعر و ترانهسراي کشورمان است که اين بار دست به نثر برده و اين کتاب را در قالب ۴۰ نامه به زبان و نثر قاجار در دل يک روايت عاشقانه نوشته است. با او درباره اين اتفاق و کتاب «پريدخت» گفتوگو کرديم.
واکنشتان به بازنشر يکي از نامههاي کتاب «پريدخت» به عنوان نامهاي از دوره قاجار در فضاي مجازي چه بود؟
غم انگيز و شاديآور است. بُعد شاديآور اين است که من نويسندهام و از اين که اثرم اين طور بين مردم دستبهدست و از آن استقبال ميشود لذت ميبرم. از اين که من اين قدر دقيق نوشتم که باعث شده کسي بو نبرد و بگويد اين نامه از 200سال پيش به ما رسيده است اما اين که افراد جامعه بدون تحقيق و مطالعه اين نامه را به عنوان نامهاي قديمي براي هم ارسال کنند و تنها عدهاي معدود متوجه اصل ماجرا شوند بخش ناراحتکننده ماجراست.
کتاب را به مادرتان که هنوز تلگرافهاي قديمي پدر را از گذشته دارد تقديم کردهايد. ايده نوشتن «پريدخت» همين تلگرافها بود؟
اصلا نميشود گفت از چه شروع شد. زماني پرنده شعر و توليد محتوا روي شانهات مينشيند و ديگر حواست نيست. من عاشق فيلمهاي علي حاتميام. کتاب «طهران قديم» جعفر شهري و «تاريخ بيداري ايرانيان» ناظم الاسلام کرماني را خواندم. اين دوره و بخشي از سرزمين زماني و مکاني ما به دليل نکتههاي پنهان و مغفول، دوره دوستداشتني و جذابي است. دورهاي که مدرنيته تازه وارد مملکت شده است مثلا وقتي پري ميگويد رفتيم به تماشاي چرخ رشتهبري در واقع او به تماشاي مدرنيته رفته يا زماني که ميگويد فتو يادگار گرفتيم يعني مواجههاي با مظهر مدرنيته داشته است. اينها چيزهايي است که وراي متن، مخاطب بايد به آن برسد و نگاه من اين بوده است.
در کتاب به اصطلاحات جالبي ميرسيم که رنگو بوي آن دوره را دارد. چطور به اين اصطلاحات رسيديد؟
بخشي مربوط به مطالعه بود و بخشي از آن حاصل مدتها گشتن در محلههايي است که مردمش هنوز کمي به اين شکل و با اين اصطلاحات حرف ميزنند. با آنها حرف ميزدم و از آنها اندوخته ميگرفتم که شاعر، يک دوربين و نويسنده يک دستگاه ضبط صدا ي هميشه روشن است. هميشه در کارگاههايم ميگويم هر تعبير، عبارت و ضربالمثل زيبايي را که ديديد يادداشت کنيد. از يک جايي به بعد ذهن مکلف به يادداشتبرداري ميشود و اين نکتهسنجيها در ذهن انجام ميشود. پريدخت هم به همين ترتيب به مرور زمان در ذهنم انباشته شد و به اين شکل درآمد.
البته برخي کتاب را بسيار خيالي و دور از واقعيت و سبک ابراز احساسات اين دوره ميدانند.
به نظرم براي خواندن واقعيتهاي فعلي بايد به سراغ روزنامه رفت. من پيشنهادي براي دوست داشتن دارم و آن را به شکل داستان نوشتم. داستان خبري است که هيچگاه کهنه نميشود. اگر ميخواستم معمولي بنويسم که خب معمولي مينوشتم.
طراحي جلد و حتي متن کتاب هم متفاوت است. چطور به اين ايده رسيديد؟
طرح جلد کارگاهي پيش رفت. به اين شکل که من، ناشر و چند طراح جلد، المانهاي مختلفي را براي طرح جلد بررسي کرديم و طرحهاي اوليه زيادي هم زده شد. چالشهاي زيادي داشتيم تا در نهايت به طرح تمبر رسيديم که قصه را لو نميدهد و در عين حال پري که در تمبر است مرکز نامههاست، با وجود 9 شاهي ميتوان فهميد اين تمبر متعلق به دوره احمدشاهي است و کدهايي که با اين چنين متني مواجه ايم و حال بسم ا... ، بنشين و بخوان.
نويسنده: اکرم انتصاري
بازار