نماد آخرین خبر

انتشار کتابی جدید درباره زندگی شخصی «گابریل گارسیا مارکز»

منبع
صدا و سيما
بروزرسانی
انتشار کتابی جدید درباره زندگی شخصی «گابریل گارسیا مارکز»
خبرگزاري صدا و سيما/ سيلوانا پِترنوسترو در کلمبيا به دنيا آمده است. مارکز در کلمبيا با دوستان و نويسندگان ديگر که چند نفرشان نامي مشابه شخصيت‌هاي «صد سال تنهايي» را دارند ديدار مي‌کرد. سيلوانا پِترنوسترو در نوجواني به ايالات متحده مهاجرت کرد و در کارگاهي سه روزه به سرپرستي نويسنده‌يِ کلمبيايي شرکت کرد و حالا کتابي تحت عنوان «تنهايي و شرکا» درباره برنده نوبل ادبيات در سال 1982 منتشر کرده است. پِترنوسترو تحقيق زيادي درباره زندگي مارکز قبل و بعد شهرت انجام داد و دريافت که دوستان نزديک نويسنده، گابو صدايش مي‌کردند و خالق «صد سال تنهايي» و «پاييز پدرسالار»، و «عشق سال‌هاي وبا» هميشه سکوت مي‌کرد زيرا براي حريم شخصي‌اش اهميت زيادي قائل بود. به همين بهانه مصاحبه کوتاهي با سيلوانا پِترنوسترو انجام داديم: اولين بار ايده کتاب کي به ذهنتان آمد؟ از سال 2010 به نوشتن اين کتاب فکر کردم و در سال 2014 به زبان اسپانيايي منتشر شد. من در همان جغرافيايي بزرگ شدم که «صد سال تنهايي» در آن واقع شده است. روايت‌هاي زيادي از مارکز و دوستانش مي‌شنيدم و گويا آدم‌هاي ديوانه‌اي بودند. عموي من آن‌ها را مي‌شناخت و با فرزندان بعضي از آن‌ها در يک مدرسه درس خوانده‌ام. وقتي تينا براون مجله «صحبت» را تشکيل داد بخشي در مجله ايجاد کرد که به تاريخ شفاهي ادبيات ارتباط داشت. با من تماس گرفت و گفت دوست دارد مطلبي درباره مارکز بنويسد. با کمال ميل پذيرفتم و مي‌دانستم که مردم دوستش دارند و رازها و حتي اتفاقات عادي زندگي مارکز را فاش نمي‌کنند تا حريم شخصي‌اش حفظ شود اما اين موضوع که همه مردم اينجا او را نزديک ديده بودند خيلي هيجان‌انگيز بود. سال 2010 بود و خيلي اتفاقي در مراسم افتتاحيه موزه‌اي در مکزيکو سيتي حضور داشتم. افراد مهمي در آن مراسم حضور داشتند. رئيس‌جمهور مکزيک، ثروتمندترين مرد مکزيک و توده مردم به جاي نشان دادن علاقه به آن‌ها به سمت گابريل گارسيا مارکز هجوم بردند. براي من جاي سؤال بود که اين مرد چگونه به جان لنون آمريکاي لاتين تبديل شده است. بنابراين فکر مي‌کنم کتابم همان روز متولد شد. بايد به کتابم ساختار بهتري مي‌دادم. به همين دليل مصاحبه‌هاي بيشتري انجام دادم. چه چيز شگفت‌انگيزي هنگام نوشتن کتاب ياد گرفتيد؟ از اينکه مارکز خيلي خرافاتي بود تعجب کردم. مارکز در مراسم ختم هيچ‌کس حتي دوستانش شرکت نمي‌کرد چون مي‌ترسيد. موضوع بي‌اهميتي است اما به نظرم نشان‌دهنده شخصيت مارکز است. علاوه بر اين خيلي منظم بود و اهميت زيادي براي کشورش قائل بود و تصميم گرفت کتابي بنويسد که به اندازه «دن کيشوت» معروف شود و اهميت داشته باشد. کتاب شما با ديگر کتاب‌هايي که درباره مارکز نوشته است چه تفاوت و برتري دارد؟ آدم‌هاي زيادي به صورت اختصاصي بر زندگي و آثار گابو کار کردند. من مارکزشناس نيستم. فقط کنجکاو بودم بدانم او قبل از شهرت چه شخصيتي داشت و شهرت چه تغييري در شخصيتش ايجاد کرد اما با انجام مصاحبه‌ها به اين نتيجه رسيدم که بايد روايت‌هاي مختلف درباره مارکز را با دنيا به اشتراک بگذارم. حتي در نسخه انگليسي چيزهايي نوشتم که در نسخه انگليسي موجود نيست. سعي کردم موسيقي، خشونت کلمبيايي، و حتي خصوصيات مردم کلمبيا را توضيح دهم تا مردم درک بهتري از کشور من و مارکز داشته باشند. وقتي نوجوان بودم صدايي در گوشم مي‌گقت اينجا را ترک نکن! حالا که کلمبيا به مکاني توريستي تبديل شده است نرو! اين کتاب علاوه بر شناساندن بيشتر مارکز به مردم کتابي درباره کلمبيا و فرهنگش است تا مسافران ايده بهتري از وطنم داشته باشند و دِين من به کشوري که زماني ترکش کردم ادا شود. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد